اول از هر چیزی ببخشید تایپ کردنم با موبایل زیاد خوب نیست خاطره ای که میخام تعریف کنم مربوط به سال۸۴ میشه اون موقع چت کردن فقط با یاهو مسنجر بود که هر روز کارم شده بود چند ساعت چت کردن با کلی آدم تو چت روم ها از همه جای ایران بعد از یه مدت که چت میکردم با یه دختر آشنا شدم که دوسه سال از من کوچکتر بود اون وقت ها موبایل تازه اومده بود که اونم موبایل داشت و شمارمو بهش دادم که بعداز چند ساعت اس داد و هر وقت که میومد چت منم صدا میکرد بعداز چند مدت وب کم داد دختر زیبایی بود یه پوست سفید با چشمایه درشت یادمه اون موقع واسه کنکور درس میخوندم روزی پنج شش ساعت درس میخوندمو وقتای بیکاری چت میکردم آخرشم رشته ی استان گلستان قبول شدم از شانس خوبم اون دختره هم نزدیکای شمال سکونت داشت بعداز اینکه یه مدت تو دانشگاه درس میخوندم یه روز پاییزی بهش زنگ زدم که یه روز میام ببینمت روز موعود فرا رسید صبح اون روز ساعت شش سوار مینی بوس شدم رفتم شاهرود دیدنش رسیدم شاهرود اونجا تا آماده شد بیاد یکم طول کشید ساعت یازده بود بارون شدیدی میومد منم اونجا کسی رو نمشناختم ساعت دوازده اومد سر قرادمون وقتی دیدمش خیلی خیلی با وب کم ی که داده بود فرق داشت چشماش خیلی درشت تر بود پوستش خیلی سفید تر بود تنها ایرادی که میتونستم بگیرم قدش بود که خیلی بلند نبود و یکم ریز بود ولی منم خیلی قد بلند نبودم یک مترو هفتادوشش قدم بود ولی چشم و ابروی خوشکلی داشتم یه تاکسی گرفتمو باهم رفتیم یه کافی شاپ یه نیم ساعت اونجا بودیم و از خصوصیات هم گفتیم تو کافی شاپ کسی نبود اونجا بغلش که نشستم دستم زیر بغلش بردمو یکم بغلش کردم یه دو دقیقه لباشو خوردم واقعا لبهای خوشکلو نرمی داشت بعد که بارون کمتر شده بود ازش خواستم باهم قدم بزنیم باهم دیگه که قدم میزدیم رسیدیم به یه پارک جنگلی وارد پارک که شدیم چون بارون اومده بود و وسط ظهر بود پرنده هم تو پارک پر نمیزد تو همون پارک یه جا رفتیم که دید نداشته باشه اونجا بغلش کردمو دوباره لباشو بوسیدم ولی این دفعه ممه هاشم گرفتم واقعا ممه های نرمی داشت اونم زیر مانتو فقط سوتین بسته بود ازش خاستم دوتا دکمه بالای مانتوشو باز کنه وقتی باز کرد خط ممه هاش خیلی خیلی قشنگ بود دهنمو بردم وسط سینه هاش یه عطر ملایم زده بود که وقتی وسط سینه هاشو خوردم تلخی عطرشو احساس میکردم یه دقیقه نگذشته بود که یکی از ممه هاشو بیرون آوردمو نوک صورتیشو لیس میزدم اونم منو محکم به خودش فشار میداد نگاش که کردم چشای نازش خمار خمار شده بود همینجوری که داشتیم باهم حال میکردیم یه اتاق خالی که درو پنجره هاش شیشه نداشت به چشممون افتاد رفتیم اونجا دیدیم درش بازه و کسی نیست وقتی رفتیم تو دیدیم یه بند خدایی که حتما آدم خوبی بوده رو اونجا خاک کردنو این اتاقو واسش ساختن رفتیم تو تا رسیدیدم اونجا حدود دوقیقه فقط لباشو خوردم کیرم سیخ سیخ شده بود داشت شلوارمو پاره میکرد اونم تا دید کیرم اینجوریه کمربندم باز کردو شلوارو شرتمو باهم کشید پایین با دیدن کیرم گفت وای این چقد کلفته اون وقتا کیرم طولش زیاد نبود شاید سیزده سانت بود ولی خیلی کلفت بود اولش دست کشید تخمامو قشنگ درآورد بعد تخمامو لیس میزد منم تو هوا بودم اون زمان اولین بار بود کسی تخمامو بخوره سر کیرمو گرفت آروم آروم لیس میزدو میزاشت تو دهنش بعد دوسه دقیقه صبرم تموم شدو مانتوشو باز کردمو شلوارشو کشیدم پایین یه شرت سبز پاش بود از رو شرت کسشو میمالیدمو لباشو میخوردم اونم دو دیقه طول نکشید اینقد حشری شده بود گفت توروخدا توهم کسمو بخور منم نشستم روبه روی کسش زبونمو از چوچواش میکشیدم تا ته سوراخ کسش زبونمو تو کسش میچرخوندمو آبش از لای کسش اومده بود همینجوری که داشتم کسشو میخوردم سرموفشار میداد به کسش که یهو دیدم شل شد فهمیدم ارضا شده یکم که آروم شد گفتم من هنوز موندم اونم پشتشو بهم کرد گفت بیا بکن وای وقتی پشتشو بهم کرد باسنهاشو دیدم انگار دو تا توپ بهم چسپونده لای کونشو باز کردمو یه تف به کیرم زدم هر چقد فشار میدادم تو کونش نمیرفت اونم خیلی درد داشت بیچاره آخرش رو بهم کردو گفت از جلو بکن منم مات مونده بودم گفتم مگه پرده نداری اونم گفت نه نامزدم پاره کرده منم گفتم مگه نامزد داری گفت داشته ولی طلاق گرفته خیالم راحت شدو گفتم میشه چهاردستوپا بشی میخام مدل سگی بکنمت اونم اطاعت کرد وقتی چهار دستوپا شد کونش یه جور زد بیرون که دیونم میکرد آرم گذاشتم تو کسش وای چقد تنگو داغ بود خیلی هم لیز بود همینجوری که کیرمو تو کسش جا میدادم کمرشم محکم گرفته بودمو تلمبه میزدم دو دیقه که کردمش اونم صداش بدجوری شهوتی شده بود هی میگفت آخ جون دارم چه حالی میکنم کیرت خیلی کلفته همینجوری بکن این مدلی رو خیلی دوس دادم آی آه اوف چقد داغه که دوباره ارضا شد منم همینجوری کردمش آبم که داشت میمومد گفتم داره میاد کجا بریزم اونم گفت بریز بیرون تلمبه آخرو که زدم کیرمو درآوردمو آبم که اومد ریخت رو سنگ قبر اون بنده خدا آبمو که ریختم رو سنگ قبرش خیلی خنده ام گرفت گفتم حاجی خدا خیرت بده چه مکان باحالی ساختی واسمون لباسامونو پوشیدیمو از پنجره بیرونو نگا کردم دیدم کسی نیس اول من اومدم بیرون بعد اون اومد یه قدم دیگه باهم زدیمو از همدیگه تشکر کردیم که چقد سکس خوبی بود غروب بود دوباره سوار مینی بوس شدمو رفتم گرگان این اولین خاطره ی سکس من بود دوستان میدونم بد تعریف کردم ولی اولین بارم بود اگه خواستین دوباره مینویسم براتون اگه نه باز هم درخدمتم نوشته
0 views
Date: July 7, 2019