اولین عشقم نیلوفر ۱

0 views
0%

من محسن 27 سالمه از خصوصیات اخلاقیم اینه که تو یه خانواده به شدت مذهبی به دنیا و رشد کردم همچنین چهره ظاهریم به گونه ای هست که همه در نگاه اول منو خیلی مثبت و پاستوریزه می بینن ولی اونقدهام مثبت نیستم داستان از اون جایی شروع میشه من در سن 16 سالگی به شدت حشری بودم و به یه دختری که حتی قیافه نداره و به واسطه آرایش قیافه پیدا کرده برمی خوردم دست و پامو گم می کردم و دلم می خواست باهاش دوست بشم ولی به دلیل شرایط خانوادگی و اصلا اینکه تویه این موقعیت ها چطور ارتباط برقرار کنم را بلد نبودم و هیچ وقت نتونستم با یه دختر دوست بشم و نیاز جنسی رو با دیدن فیلم های سکسی و داستان های سکس تامین می کردم تا اینکه من چند وقت پیش تو یه شرکت تولیدی استخدام شدم تعداد نیروهای شرکت زیاد نبود حدود 20 الی 30 نفر من به دلیل تحصیلاتم و توانایی بالام شدم سرپست خط تولید ما یه گروه تلگرام داشتیم که بعد از کار میومدیم اونجا و چرت و پرت می گفتیم یه روز که من با کارفرما بحثم شده بود و به شدت اعصابم خورد بود تویه گروه بچه ها میومدن و باهام صحبت می کردن تا من روحیه ام عوض بشه یکی از خانوما به اسم نیلوفر 34 سالشه و مطعلقه با دوتا بچه هست اینو واسه بچه های دیگه گفته بود نیلوفر دختری بود با قد 170 و هیکلی متوسط که لباس هایی که میپوشید آدمو بدجور شهوتی می کرد خلاصه نیلوفر 4 تا تیکه درست و حسابی بهم انداخت که علاوه بر اینکه روحیم عوض شد یه حس شهوتی نسبت بهش بهم دست داد خلاصه رفتم تو پی ویشو شروع کردم یه کم چت کردن و دلمو زدم به دریا بهش گفتم مثله اینکه تنهایی بهت فشار آورده و خیلی دوس داری با یه جنس مخالف باشی دیگه جواب نداد راستش ترسیدم ناراحت شده باشه باز رفتم تو پی ویش بهش گفتم ببخشید شیطون گولم زد و منظوری نداشتم و من یه کم بی جنبه ام و زود تحریک می شم و شما اولین کسی هستی که با من این طور حرف زد خلاصه در عین ناباوری بهم جواب داد دم شیطون گرم نیاز به عذرخواهیم نیس چیز خواستی هم نگفتی بالاخره همه از این نیازها دارن خلاصه من داشتم دیوونه می شدم که بهش گفتم منظور گفت منم اره عین تو بش گفتم پس میشه باهم دوست شیم گفت عب نداره خلاصه این آغاز دوستیمون بود دیگه باهام چت می کردیم یه روز بهم گفت محسن چت سکس فایده نداره باید حضوری سکس کنیم بهش گفتم من نمی تونم چون نه جا دارم از خانوادم هم می ترسم بهم گفت جاش با من خونه خودم هست لازم به ذکره که خونه رو از شوهرش که تو مهریش بود گرفته خلاصه من قبول کردم بعدش به من گفت باید منتظر بمونی تا شرایط جور بشه و خبرت کنم من گفتم باشه نیلوفر دو تا دختر داشت که یکیشون 17 سالش بود و روزا مدرسه می رفت ولی اون یکی 6 سالش بود با اینکه آمادگی می رفت ولی اکثرا تو خونه بود و این شرایطو سخت می کرد ظاهرا یه روز که شکیلا دختر بزرگ نیلوفر می خواست با مدرسه بره اردو مادرش واسه اینکه تنها تو خونه نباشه ازش خواست اونم با خودش ببره و اونم قبول کرده بود البته مدرسشون اول موافقت نکرد ولی بعد با اصرار راضی شده بودن و این یعنی روز موعوددر حال فرا رسیدن بود چند روز قبل از رفتن دخترش به اردو نیلوفر بهم گفت واسه فلان روز آماده باش منم روزی که قرار بود برم اونجا خودم مرتب کردم و رفتم به سمت خونشون ساعت 10 صبح بود رسیدم دم خونشون درو باز کرد اروم رفتم داخل حالا دیگه فرصت واسه بزرگ ترین آرزوی زندگیم فراهم بود که نیلوفر با یه ساپورت و تاپ اومد استقبالم قبلا تو چتمون بش گفته بودم به این چیزا علاقه دارم خلاصه با دیدن این وضعیت سیخ کردم اولین بار بود یه خانوما این جوری از نزدیک می دیدم دست دادم هم دیگه رو بوسیدیم خواستم همونجا شروع کنم که هلم داد عقب گفت بذار برسی بش گفتم دیگه طاقت ندارم گفت یه چی بخوریم بش گفتم بذار بعدا من حالم خرابه دیگه قبول کرد رفتیم داخل و شروع کردیم لب گرفتن از هم من مثه وحشی ها لباشو می خوردم راستش دیدن فیلم زیاد این تجربه بهم یاد داده بود وگرنه کسی با بار اول اصلا خیلی بلد نیس بعد از خوردن لبهاش رفتم لاله گوشو و گردنشو لیس میزدم دیگه تاپ و ساپورتشو از تنش در اوردم سوتین و شرتش ست قرمز رنگ بودن اونم من لخت کرد و فقط یه شرت پام بود بعد از خوردن گردن اومدم پایین تر سوتینشو باز کردم خدای من چی می دیدم دو تا سینه بزرگ که بهم می گفت سایزشون 80 هم زمان دست چپمو برده بودم تو شرتش و کوسشو میمالیدم همه این ها رو از تو فیلم هایی که دیده بودم یاد گرفته بودم آه اوه نیلوفر من وحشی تر می کرد سر فشار می داد رو سینه هاش و می گفت بخور عزیزم این مه مه ها واسه توئه با گفتن این جملات من بیش تر تحریک می شدم و بیش تر سینه هاشو گاز می گرفتم دیگه رفتم پایین تر یه کم دور نافشو خوردم راستش دیگه دیدن عزیز دلمو نداشتم واسه همین سریع شرتشو کشیدم پایین چی می دیدمیه کوس خوش فرم صورتی جلوی صورتم دور کوسش خیس بود شروع کردم به خوردن کوسش دیگه آخ و اوخش بیشتر شد و مدام با جملات تحریک آمیز منو دیوونه تر می کرد هی قربون صدقم می رفت و منم بیشتر کوسشو لیس می زدم دیگه کم کم ارضاء شده بود و آبش راه افتاده بود حالا نوبت اون بود بهم اشاره کرد بلندشو وایسا سریع ایستادم می دونستم قراره چه اتفاقی بیوفته خلاصه شرتمو کشید پایین و شروع کرد ساک زدن نمی دونم خوب ساک می زد یا نه ولی من حال می کردم یادم رفت بگم کیرم سایزش 20 و خیلیم کلفته همین جور داشت ساک می زد این بار من داشتم ناله می کردم یه 5 دقیقه ای ادامه داد بش گفتم بس دیگه دیگه میخام برم سراغ اصل کاری چنان جووونی گفت که بیشتر از حد تحریک شدم خوابوندمش رو تخت و کیرم گذاشتم دم سوراخ کوسش و با سه چار فشار کیرم رفت داخل و یهو یه جیغ زد معلوم بود طی این سال ها سکس نداشته کوسش تنگ بود و من شروع کردم اروم اروم تلمبه زدن و اونم داشت بلند آخ آخ می کردم سرعتمو افزایش دادم دیگه هردو داشتیم از شدت شهوت آه و ناله می کردیم تصمیم گرفتیم جامونو عوض کنیم من رفتم خوابیدم رو تخت و اون سوار کیرم شد زیاد طول نکشید داشتم به تلمبه زدن ادامه می دادم که گفتم نیلو آبم داره میاد چکار کنم گفت صبر کن برگردیم حالت قبل برگشتیم حالت قبلو گفت حال آبتو بریز داخل کوسم من با کمال میل قبول کردم و تمام آبمو ریختم تو کوسش یه آخ عمیقی از هردومون سر زد و من ولوو شدم روش بش گفتم نیلو حامله نشی بدبخت شم گفت نترس عشقم لوله هامو بستم بش گفتم تازه میخواستم از کون بکنمت گفت وقت زیاده یه کم بذار تو بغل هم باشیم بعد یه رب دوباره پاشدیم اون خیلی وارد بود چطور دوباره تحریکم کنه فک نمی کردم تا یکی دک ساعت دیگه تحریک بشم ولی اونقده خوب با کیرم بازی کرد که دوباره سیخ کردم در همین حین منم مشغول کردن انگشت تو کونش بودم انگشتمو می چرخوندم تو کونش اینو از تو داستان ها یاد گرفته بودم خلاصه بش گفتم من آمادم گفت منم آمادم این بار به حالت سگی نشست تعجبم از این بود چطور قبول کرد از کون بکنمش آخه ذهنیت که داشتم این بود که معمولا خانوما کمتر کون میدن بعدا دلیلشک فهمیدم که می خواست فعلا منو از دست نده خلاصه کیرمو گذاشتم دم کونش و فشار دادم به سختی رفت تو این بار فریاد زد خواستم درش بیارم ولی نمی خواستم این موقعیتو از دست بدم شروع کردم تلمبه زدن بعد 4 دقیقه تقریبا دیگه نیلو هم فریاد نمی زد وبا جملات عاشقانه بیشتر شهوتیم می کرد ظاهرا اونم بهش حال خوشی دست داده بود دیگه کم کم داشت آبم میومد که این بار گفت بریز رو سینم من ریختم رو سینه هاش و شروع کردن باش بازی کردن تو بغل هم ولوو بودیم بعد از اون باهام رفتیم دوش گرفتیم و اومدیم بیرون زنگ زد ناهار واسمون پیتزا بیارن که باهم ناهار بخوریم ناهارو خوردیم یه کم باهم بودیم و از هم لب گرفتیم خواستیم باهم باشیم که دیگه گفتیم واسه امروز بسه بعد از اون چند بار دیگه سکس داشتم که اتفاقای جالبی توش افتاده و وارد فاز جدیدی شده بود اگه خوشتون اومده واستون تعریف می کنم نوشته

Date: May 14, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *