اولین عشق بازی

0 views
0%

ساعت حدود دو نیم ظهر بود داشتم از مدرسه بر میگشتم اولین روز مدرسه خونمون دو تا کوچه از ایستگاه تاکسی فاصله داشت از تاکسی پیاده شدم یه دختر اونور خیابون داشت تو پیاده رو راه میرفت میشه گفت از زیبا ترین کسایی بود که تو زندگیم دیده بودم چند لحظه میخ کوب شدم داشتم بهش نگاه میکردم که دیدم جلوی یه در ایستاد و کلیدشو در اورد درو باز کرد رفت تو منم اروم حرکت کردم رفتم به خونه نمیدونم چرا ولی حس خوبی داشتم تو اون لحظه فک کردم خوب من که دیگه اونو نمیبینم پس باید چهرشو خوب به ذهنم بسپرم اون روز گذشت فردا همون موقع باز دیدمش باز چند لحظه میخ کوب شدنو رفتن به خونه تا چند ماه من به شوق دیدنش پا میشدم میرفتم مدرسه تا بتونم موقع برگشت ببینمش میخواستم برم جلو یه چیزی بگم ولی نمیتونستم هر روز با خودم کلنجار می رفتم برم جلو نرم چی بگم اگه از من خوشش نیاد چی اینا هر روز اتفاق می افتاد من یه دختر باز حرفه ای نبودم تا حالا با هیچ دختری دوست نبودم با اینکه قدم بلند بود میشه گفت کمی چاق بودم و اعتماد به نفس پایینی داشتم دوستای زیادیم نداشتم یه پسر تنها بودم که بیشتر وقتش با فیلمای امریکایی پر میشد که پسره میرفت تو یه بار یه دختر میدید که خوشش میومد میرفت جلو براش یه نوشیدنی میخرید ولی اینجا این قوانین کاربرد نداشت بعد عید که به دلتنگی گذرونده بودم دوباره مدرسه باز شد همه ناراحت بودن ولی من خوشحال چون میتونستم دوباره ببینمش چند روزی مثل قدیم گذشت ولی دیگه چند ثانیه نگاه کردن در روز برام کافی نبود باید یچیزی بش میگفتم یا یچیزی میشد یا دیگه نمیدیدمش بعد مدرسه مسیر مدرسه تا ایستگاه تاکسی رو دویدم سریع سوار شدم تا یکم زودتر برسم وقتی رسیدم هنوز نریسیده بود رفتم اون سمت خیابون وایسادم دیدم از دور میاد تو ذهنم سناریو های ممکن از چیزای مختلف که میگفتم و واکنش اون بهش رو مرور میکردم هیچ کدوم پایان خوبی نداشت وقتی که به من رسید میدونستم باید یچیزی بگم وگرنه باید تا فرداش صبر کنم ولی طاقت نداشتم که گفتم چه هوای گرمی مگه نه بر خلاف چیزی که انتظار داشتم بایه لبخند گفت بله خیلی گرمه انتظار داشتم بعد اون حرف به راهش ادامه بده ولی موند انگار منتظر بود یه چیزی بگم من بش حقیقتو گفتم من عرفانم یه مدته دیدمش و از خوشم اومده و هر روز نگاش میکنم اونم با یکم خنده گفت میدونم چند وقته متوجه شدم منو نگاه میکنی برام جای سوال بود که کی میخوای بیای جلو و یچیزی بگی منم مبینام من اون لحظه یه لبخند اومد رو لبام و اونجا بود که دوستی ما اغاز شد ما باهم چت میکردیم میرفتیم بیرون با هم حرف میزدیم خیلی تفاهم داشتیم اونم مث من تنها بود و دوستای زیادی نداشت و فیلم های خارجی دوست داشت بعد چند هفته دستای همو میگرفتیم تا دم خونش میرسوندمشو بعد میرفتم با اینکه زیاد نگذشته بود ولی میدونستم عاشقشم و میدونستم اونم همین حسو به من داره من نمیخواستم صحبت سکسو وسط بیارم راستش حتی بهش فکرم نمی کردم بعد یه مدت موضوع خودش باز شد به هر حال جفتمون جوان هایی با نیاز هایی بودیم من گفتم اگه اماده نیست من مشکلی ندارم ولی گفت امادست پس باهم تصمیم گرفتیم که یه لحظه ی به یاد ماندنی درست کنیم پس شروع کردیم به برنامه ریزی پنجشنبه هفته بعد پدر مادرش عروسی همکار پدرش دعوت بود که مبینا گفت نمیره منم به پدر مادرم گفتم میرم با بچه ها پارک یکم هوا عوض کنیم پدر مادرم خوشحال شدن چون زیاد بیرون نمیرفتم فکر میکردن افسردگی گرفتم ساعت هفت پدر مادرش رفتن منم کاندوم و اسپری تاخیری رو با خجالت از دارو خونه گرفتم رفتم سمت خونشون ساعت هشت رسیدم رفتم بالا سلام کردم بعد باهم نشستیم جلو تلویزیون رو مبل هیچ کدوم نمیدونستیم باید چیکار کنیم بی تجربه بودیم من یه نگاش کردم یه دختر خوشکل با هیکلی خوب بدن سفید و سینه های بزرگو خوش فرم با اینکه مثل من 17 سالش بود ولی سینه های بزرگی داشت کنارم نشسته بود توی تاپ شلوارک نچندان چسبون منم از وقتی باهاش دوست شدم شروع کردم به ورزش تا وضعم بهتر بشه شروع کردیم به حرف زدن بعد چند دقیقه چشمامون گره خورد به هم اروم لبامونو بردیم جلو شروع کردیم به بوسیدن بعد اروم شروع کردیم به در اوردن لباس هم اول من تاپشو در اوردم یه سوتین مشکی تنش بود چون خودش پوست سفیدی داشت بیشتر بهش میومد اونم دکمه های پیرنمو دونه دونه باز میکرد بعد اون دیدم جفتمون فقط شرت پامونه و همچنان داشتیم لب میگرفتیم بلند شدیم و رفتیم سمت اتاقش تخت یه نفره داشت روش دراز کشید منم رفتم نشستم و شروع کردم اروم در اوردن شرتش بدنش داغ بود جفتمون پر از شهوت بودیم کوسش که کس تمیز بدون مو صورتی و خوشکل شروع کردم به زبون زدن به کوسش اونم چشاشو بسته بود و اروم لبشو گاز میگرفت زیاد بلد نبودم قبلا چنتا فیلم دیده بودم ولی باز تو این چند وقت چنتا فیلم گرفتم تا یکم بیشتر یاد بگیرم بعد چند دقیقه کسش کاملا خیس شده کیرم که بلند شده بود رو در اوردم گزاشتم دم کسش با اب کسش خیسش کردم اروم گزاشتم تو می خواست جیغ بزنه ولی من سریع لبامو گزاشتم رو لباش یکم عقب جلو کردم خیلی تنگ بود احساس خوبی بود کیرمو در اوردم خونی شده بد رفتیم کیرمو کوسشو شستیم من اسپری زدم و برگشتیم کاندومو گزاشتم روی کیرم و دوباره شرو کردیم سینه های بزرگش تو دستام بود جفتمون شروع کردیم به عرق کردن نفسامون تند شده بود منم سرعتو همینطور بالا می بردم لبامو بردم جلو لباش یکم لبامو گاز گرفت نفساشو حس میکردم نفسای گرم عشقم میتونستم حس کنم حتی ضربان قلبمون باهم یکی شده بود بعد چندین دقیقه ابم داشت میومد منم باز تند ترش کردم تا اینکه جفتمون همزمان ارضا شدیم من شل شدم تو همون حالت چرخوندمش من رفتم زیر و اون رو اونم بی حال شده بود کیرم هنو توش بود دستامو دور بدنش حلقه کردم و چند دقیقه ای تو همون حال بودیم بعد پاشدیم رفتیم حموم بدن همدیگرو شستیم من لباسامو پوشیدم یه بوس گنده از لباش گرفتم خداحافظی کردمو رفتم بعد از اون هر وقت موقعیتش پیش میاد باهم عشق بازی میکنیم و با هم تصمیم گرفتیم که این داستانو بنویسیم که بگیم با عشق سکس لذتی فراتر از تصور داره نوشته

Date: May 25, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *