سلام امیدوارم که حال همتون خوب باشه اول خودمو معرفی کنم من سمیه 31سالمه اهل یکی از شهرای اراکم قدم162وزنمم69وپنج سالی میشه ازدواج کردم اما دوس داشتم با یه خانم ازدواج میکردم که متاسفانه تو جامعه ما نمیشه من خیلی لز دوس دارم اولین لزمم با برادر زادم ساناز بود که سه سال ازمن کوچیکتره زمانی که مجرد بودم یک روز ی اتفاقی افتاد که خانوادم مجبور شدن برن اهواز برادرم اونجا سرباز بود که چون گواهینامه داشت به عنوان راننده ی سرهنگ تو پادگانشون بو که اون روز تصادف کرده بود و خانوادم رفته بودن اهواز منم چون کلاس داشتم نشد که باهشون برم پس موند خونه و قرار شد شب برم خونه برادر بزرگترم بعدظهر از سر کلاس که برگشتم رفتم خونه نهار خوردم بع ی نیم ساعتی خوابیدم و بیدار شدم نگایه به کتابای درسیم انداختمو ی ذو ساعتی گذشت که رفتم ذوش گرفتم داشتم اماده میشدم که برم خونه داداش که گوشیمو نگاه کردم دیدم ساناز اس داده گفته که غروب با یکی از دوستاش میاد پیشم یه ساعتی بشیننو بعد با هم بریم خونشون منم منتظر موندم تا بیان رفتم دوباره لباسامو عوض کردم و یه تاب وشلوارک پوشیدم ی چایم اماده کردم تام روشن کردمو زدم شبکه جم فیلم ببینم نزذیک ساعت 5 ساناز با دوستش امدن ونشستن ی حالو اهوال کردمو منم رفتم کمی میوه با چای ریختم اوردم واسشون نشستیم من چون بار اول بود دوست سانازو میدیدم زیاد باهش گرم نبود ی بیست ذقیقه که گذشت با هم راحتتر شذیم که بحث به دوست غیر هم جنس کشیذ و دوست ساناز شروع کرد از دوست پسرش گفتن که با دوست پسرش چندباری رفتن خونه همذیگه از لب گرفت واز این حرفا که ساناز ازش پرسید سکسم داشتن یا نه من از سوال ساناز جا خوردم رنگم کمی قرمز شد یه جوری شده بودم که اونم شرع کرد به گفتن اون که تعریف میکرد ی حس عجیب داشتم دوس داشتم الان یکی بود وباهام سکس میکرد خودمو خیس کرده بودم ساعتی گذشتو لباس پوشیدیم رفتیم خ داداشم من تو مسیر همش به حرفای دوست ساناز فکر میکردمو حالم بد شده بود شب خونه داداشم شام خوردیم و ظرفا رو شستیم بعد امدیم نشستیم تو پذیرای من همش تو فکر سکس بودم که متوجه شدم سانازاز همش نگاش به منه امد پیشم گفت بریم تو اتاقش شب خیر گفتیم رفتیم ساناز از دوستش و رابطش با دوس پسرش تعریف میکرد ی ساعتی گذشتو چراغا خاموشو خواستیم بخوابیم منو ساناز همیشه بغل هم میخوابیدیم من پشتمو کردم به ساناز که متوجه حال من نشه همیشه میخوابیدیم همدیگرو بغل میکردیم ساناز از پشت منو بغل کرد منم تو فکر سکس با یه پسر بودم که نفس ساناز میخورد پشت گردنم موهای بدنم سیخ میشد و یه جوری میشدم ساناز متوجه لرزش بدنم شد وپشتشو کرد به من منم چرخیدم واسه اینکه خوابم ببره بغلش کردم متوجه شدم وقتی نفس من بهش میخوره اونم میلرزه خانما خوب متوجه میشن من چی میگم چه حسیه وقتی دیدم اینجوری میشه ازش پرسیدم گفتم تا حالا سکس داشتی گفت عمه این چه حرفی ن نداشتم ولی بنش میلرزید فکر کردم ناراحت شده خواستم بوسش کنم که تا دهنمو نزذیکش کردم بیشتر لرزید معلوم بود شهوتش بالا رفته که چرخید لبمون به هم چسپید لبشو بوسیدم چه حس خوبی بود ساناز برگشتو همو بغل کردیم نگاهمون به هم خیره شده بود دوباره لبشو بوسیدم اونم لب منو بوسید شروع کردیم از هم لبل گرفتن پیش خودم میگفتم خجالت بکش این چه کهریه ولی شهوتم بالا بود نمیتونستم جلو خودمو بگیرم که ساناز شروع کردبه خوردن گردنم از خودم بی خود شدم گردنمو میخورد با ی دست سینمو میمالی بعدش تاپ خوذشو در اورد منم تاپمو در اورئم دوتامون سینه های کوچیکی داشتیم افتاد روم لب گرفتن سینهامون به هم میخورد دود از سرم بلند میشد سینه هامونو به هم میمالوندیم نفسم داشت قطع میشد چه حال خوبی داشتم ساناز رفت پایین تر شروع کرد لیس زدن سینه هام منم دستمو کردم زیر شرتم کوسمو میمالیدم چه حس خوبی بود که ساناز گفت میخوای کوستو بخورم گفتم اره شلوارکو شرتمو با هم کشید پایین و مال خودشم کند شروع کرد به لیس زدن بدنم زبونشو چند بار کرد تو نافم رفت پایین اول کشاله رونمو لیس میزد چه خس خوبی داشتم که یه دفه زبونشو کرد تو کسم بدنم عرق سردی کرد از خودم بی خود شده بودم سرشو محکم چسپوندم به کوسم مس گفتم بخور اونم کوسمو لیس میزد وای چه حسی بود بهش گفتم پاهاشو بکنه طرف من شروع کردم به مالیدن کوس ساناز کوسش پر اب بود اولش چندشم شد حالت ژله داشت ساناز پاهاشو انداخت این طرف اون طرف سرم گفت من کوس تورو میخورم توم کوس منو بخور چه کوس تمیزی داشت ولی چندشم میشد بخورم پر اب بود گفت عمه بخور با کوس نشست رو دهنم زبونمو زدم به کوسش چه مزه خوبی داشت شروع کردم لیس زدن کوسش اونم با یه دست سینه منو میمالی با ی دست دیگشم سینه خودشو اخ اخ میکردیم که ساناز دوباره خم شد شروع کرد کوسمو خوردن انقد تف زده بود که تا کونم خیس شده بود بعد انگشتشو کرد تو کونم چقد درد داشت یه شک بهم وارد شد ولی دردش خیلی خوب بود گفت منم کونشو بخورم منم کونشو خیس کردم انگشت کردم توکونش کوس همو میخوردیمو با انگشت تو کون هم تلمبه میزیدیم 20دقیقه گذشت و ارضا شدیم دوتامون یه نیم ساعتی به پشت کنار هم خوابیدم ساناز بلند شد رفت دسشویی منم نمیدونم چطوری خوابم برد که صبح دیدم ساناز میگه پاشو لباستو بپوش بریم صبحانه بعدم بریم خونه شما دوش بگیریم چه شب خوبی بود لباسمو پوشیدم صبحانه خوردیم رفتیم خونه ما باهم رفتیم حموم دوش گرفتیم کمیم با هم ور رفتیم امدیم بیرون از اون موقه لز زیاد میکنم الانم روزا که شوهرم نیست لز میکنم که واستون مینویسم از لز سکسام واستون ببخشی اگه جای غلط املائی داشتم چون تند مینوشتم نوشته
0 views
Date: August 23, 2018