14 سالم بود خیلی وقتا که از مدرسه میومدم خونه در اتاق مامانم قفل بود و از تو اتاق صدای موزیک میومد مامان بهمون گفته بود میگرن داره و وقتی سرش درد میگیره در رو قفل می کنه تا استراحت کنه اتاق مامان بابام یه در شیشه ای سمت حیاط هم داشت که پرده کرکره داشت که اون رو هم تاریک می کرد اونروز که اومدم خونه از کلاس زبان دیدم در قفله و کولر هم روشنه رفتم تو حیاط تا یکم تو باغچه تاب بازی کنم دیدم کولر کرکره هارو زده یه طرف کنجکاو شدم ببینم مامانم خوابه یا بیدار رفتم تو رو از کنار کرکره نگاه کردم دیدم مامانم لخت رو تخت دراز کشیده و داره به اون طرفی که دیده نمیشه نگاه میکنه و آروم یه چیزی میگه بعد از اونطرف یهو یکی از دوستای خانوادگی مامان بابام که زن داشت و دخترشون همسن من بود لخت با کیر راست کرده اومد دراز کشید پیش مامانم مامانمم با نوک سینه های کاملا سیخ شده بغلش کردو کلی همدیگرو بوسیدن مامانمم مرتب با کیر عمو فرامرز بازی می کرد فرامرز هم نامردی نمی کرد و سینه های مامانم رو فشار میداد بعد فرامرز دراز کشید مامانم شروع کرد به ساک زدن کیرش و با تخمای فرامرز بازی می کرد بعد کیر یارو رو گذاشت لای ممه هاش و بالا پایین کرد دستام کاملا یخ کرده بود و نفسم در نمیومد خشکم زده بود به هرحال من راجع به سکس تقریبا همه چیز رو به صورت تئوری می دونستم اما توقع نداشتم تو این وضعیت به صورت عملی آشنا بشم بعد نشست رو کیر عمو فرامرز و کیرش تا ته رفت تو کس مامانم و شروع کردن به تلمبه زدن و سفت همدیگرو بغل کردن مامانم یکی از زنهای خوش هیکل فامیل بود و با اینکه کمر باریکی داشت ولی باسن و سینه هاش برجسته بودن و این قضیه اون رو متمایز می کرد ولی کلا از اون تیپا نبود که زیاد به کسی رو بده یعنی حداقل اینجوری وانمود میکرد از رو کیر عمو فرامرز بلند شد و بعد دراز کشید و عمو فرامرز کاندوم رو کشید رو کیرش و خوابید روش و در حالی که لباش رو میمکید به سرعت میکرد یهو سرعتش اومد پایین و تلمبه هاش محکم تر شد و بعد مامانم رو محکم بغل کرد و بوسید بعد کیرش رو درآورد من دیدم که کاندومش پر آب شده تمام مسائلی که دوستام تو مدرسه می گفتن رو به صورت زنده داشتم می دیدم یخورده همدیگرو نوازش کردن و فرامرز شروع کرد به حاضر شدن سریع رفتم تو اتاقم و شروع کردم به مثلا درس خوندن مامانم اومد تو اتاقم و سلام کرد و حال و احوال متوجه شدم که داره شرایط رو آماده می کنه که عمو فرامرز از همون در تو حیاط بره و منهم دیگه کنجکاوی نکردم دفعه های بعد البته هروق درب قفل بود میرفتم سمت پنجره تو حیاط ولی چیزی دیده نمی شد ولی من دیگه راز مامانم و عمو فرامرز رو می دونستم ناقلا ها تو مهمونیها خیلی عادی با هم رفتار می کردن و هیچوقت دیگه هیچ سوتیی ازشون نتونستم بگسرم با گذشت نزدیک به 20 سال هنوزم مامانم نمی دونه که من از رازش خبر دارم ولی معمولا هفته ای یکی دو بار پیش میومد که در قفل باشه و صدای موزیک از تو اتاق بیاد نوشته
0 views
Date: April 15, 2019