این اولین باریه که دارم خاطراتمو می نویسم و مطمئن نیستم خیلی خوب باشه اما هر چی اینجا گفتم عین واقعیته از بچگی با محسن بزرگ شدم پسر صمیمی ترین دوست بابام بود و همسایه دیوار به دیوارمون در واقع خونه ی ما و چنتا از عمو هام و خونه ی محسن اینا توی یه کوچه بود من تک فرزند بود ولی محسن یه خواهر کوچیک تر از خودش به اسم زهرا داشت وقتی بچه بودم از صب تا شب با هم بودیم تا اینکه ما از اون شهر رفتیم و رابطمون کمتر شد سال دوم راهنمایی بودم که احساس کردم عاشق محسنم اینقد که فک میکردم میتونم جونمو براش بدم شبایی که قرار میشد بریم خونشون بهترین لباسامو می پوشیدم و از استرس دل پیچه می گرفتم تا اینکه یه روز دختر عموم که اسمش فاطمه بود و با محسن اینا هم همسایه بودن در حین تعریفاش گفت که محسن عاشقم شده و اینو به یکی از دوستاش گفته فاطمه از اون دخترای خراب شهرمون بود میتونم بگم تا اونوقت که 15 سالش بود با 50 تا پسر رابطه داشت و کل شهرمون که خیلی هم کوچیک بود میشناختنش اون شب خیلی حالم بد بود و واسه اولین بار زنگ زدم به محسن خیلی بچه بودم و نمیدونستم این کارم اشتباهه فقط میخواستم محسن مال من باشه اونم گفت که من تو رو مثل خواهر خودم دوس دارم و منم گریه میکردم دیگه کارم شده بود هر شب به یه بهانه بهش زنگ بزنم و اونم خیلی سرد باهام رفتار میکرد ولی یه شب بهم گفت میخوای با من باشی من هم ک نهایت آرزوم این بود بتونم با محسن باشم گفتم آره گفت پس باید باهام سکس کنی خیلی بچه بودم و هیچی از سکس نمی فهمیدم فقط فاطمه چند بار یه چیزایی واسم توضیح داده بود الان که بهش فک میکنم می فهمم فاطمه همونوقتا هم با پسرا سکس داشته اما من تو عالم بچگی نمی فهمیدم پیشنهاد محسن رو قبول کردم یه روز که هیشکی خونمون نبود زنگ زدم محسن که بیاد از شهرشون تا شهر ما یه ساعت فاصله بود بعد از یه ساعتی رسید من هم از استرس دهنم خشک شده بود وارد خونه که شد بغلم کرد و بردم تو اتاق مثل یه عروسک تو دستش بودم و هیچی از سکس نمی فهمیدم و فقط بخاطر عشقی که بهش داشتم تو اون موقعیت بودم وقتی کامل لباسامو دراورد شروع کرد به خوردن سینه هام که اون موقع خیلی کوچیک بودن ولی اصلا نتونست منو تحریک کنه و فقط به فکر خودش بود بلند شد و لباسای خودشم دراورد اولین بار بود داشتم کیر یه پسرو می دیدم به نظرم خیلی بزرگ میومد بهم گفت بخورش من فقط یه بار پیش فاطمه فیلم دیده بودم و به محض اینکه کیرشو کردم تو دهنم عقم گرفت اینقد حالم بد بود که داشتم میاوردم بالا ولی محسن بازم به من هیچ توجهی نداشت به پشت خوابوندم فقط متوجه شدم تف زد به کیرش و گذاشتش در سوراخ کونم و فشارش داد داخل یه لحظه احساس کردم کل بدنم داره درد میکشه اینقد دردش زیاد بود که نفسم بالا نمیومد سکس با یه پسر 19 ساله که از نظر هیکلی هم خیلی از من بزرگتر بود واقعا سخت بود اما نمیذاشتم صدام بلند شه دیگه اشکم داشت درمیومد فقط نفس نفس میزدم فک کنم حدودا 10 دقیقه تلمبه زد و گفت ابش داره میاد چیکارش کنم منم هیچی نگفتم چون حتی نمیدونستم آب چیه یه دفه کشید بیرون و بعد فهمیدم آبشو تو کونم خالی کرده وقتی لباساشو پوشید رفتم پیشش ولی بجز چنتا کلمه باهام حرف نزد بدترین احساس رو داشتم دوس داشتم گریه کنم من بخاطر عشقی که بهش داشتم حاضر شدم باهاش چیکار کنم اما اون باهام حرفم نمیزد وقتی هم خواست بره گفت فعلا بهم اس نده چون پسرا بعد از سکس تا 9 ساعت بدشون از دختر میاد اون شب حال خیلی بدی داشتم ولی محسن جوابمو نداد الان که 6 سال از اون ماجرا میگذره من هنوز از همه ی پسرا بدم میاد و حتی دوس ندارم پسری نگام کنه و همیشه آرزو میکنم بلایی که به سر من آورد یکی سر خواهرش بیاره چون خواهرشو تو دنیا از همه بیشتر دوس داره نوشته
0 views
Date: March 14, 2024