ساعت 11 شب پنجشنبه بود خونه باجناقم بودیم و شام رو تازه خورده بودیم مهسا با خواهرش داشتن ظرف های شام رو جمع می کردن من سعید و پدر خانومم غرق دیدن فروتبال بودیم و بجز غر زدن های کوتاه سر بازیکنا از شدت هیجان تقریبا هیچ حرفی نمی زدیم مادر خانومم هم کنار ما نشسته بود ولی داشت با دختراش حرف می زد مهسا سارافن سفید روسری سفید شلوار سفید و جوراب سفید تنش بود و بخاطر اینکه سعید و مریم تازه عروس و داماد بودند و اولین باری بود که ما خونشون رفته بودیم مهسا لباسای نو پ شیده بود و یه تیپ بسیار زیبا با لباس های سراسر سفید زده بود و قبل از رفتن به مهمونی آرایشگاه هم رفته بود صورت زیباش با موهای طلایی و لباسهای بی نظیرش خیلی جلب توجه می کرد توی دو هفته گذشته سرم تو اداره خیلی شلوغ بود بخاطر همین بیشتر از 10 روز می شد که مهسا رو نکرده بودم و حسابی بی قرار بودم و دیدن مهسا تو اون لباسا بیشتر بی قرارم می کرد وسط دیدن فوتبال نمی دونم چطوری نگاهم به سمت مهسا برگشت و دیدم پشت به من 4 دست و پا نشسته و داره سفره رو پاک می کنه زخامت سارافونش به قدری کم بود که شلوارش و حتی خط شرتش به راحتی از زیر سارافون معلوم بود نا خود آگاه به کونش خیره شدم واینقدر این صحنه برام لذت بخش بود که دیگه نمی تونستم نگاهم و ازش برگردونم و اگر خونه خودمون بودیم همون لحظه می رفتم سراغش اون یک نگاه باعث شد من کلا دیگه نتونم از فکر مهسا در بیام و هرجا می رفت و هر کاری می کرد چشمم دنبالش بود لحظه به لحظه حسم داشت بیشتر می شد تا جایی که بعد نیم ساعت تصمیم گرفتم به محض اینکه برگشتیم خونه یه دل سیر کونش و بکنم و حسرت این 4 سال و به پایان برسونم قبلا شاید 4 یا 5 بار تلاش کرده بودیم که از کون بکنمش اما مهسا اینقدر مثل ماهی از دستم سر می خورد و ناله و زاری و خواهش و تمنا می کرد که دلم می سوخت و منصرف می شدم ولی اینبار به حدی حسم زیاد شد که توی این 4 سال به همچین حالی نیوفتاده بودم تقریبا ساعت 11 50 بود که مهسا و مریم شستن ظرفا رو هم تموم کردن و با یه سینی چایی اومدن نشستن پیش ما با پیشنهاد من و علی رغم تعارفات سعید و مریم قرار شد که چایی رو بخوریم و راه بیوفتیم بریم خونمون تو راه وقتی به خیابون اصلی رسیدیم ماشین و زدم کنار و به مهسا گفتم شیطون عجب تیپی زده بودی امشب مثل ماه داشتی می درخشیدی تو جمع خندید و گفت بله من همیشه همینطوری بودم قربون صدقش رفتم و گفتم بله اینکه معلومه ولی امشب یه چیز دیگه بودی باز یه تبسمی زد و گفت خوب باشه حالا چرا راه نمی افتی آخه در حال رانندگی نمی تونم زل بزنم تو چشات و حرف بزنم خوب مگه چیز خاصی می خوای بگی آره مهسا با ذوق گفت چی زل زدم تو چشماش و گفتم مهسا خانومم امشب می خوام کونتو بگام وای نه علی بازم خودت که دیدی نمیشه نمی شد ولی امشب اگر جرم بخوری باید بشه علی جون مهسا ول کن دیگه حرف نباشه صد بار بهت گفتم در مورد این مسائل دوست ندارم با من جر و بحث کنی دختر 14 ساله نیستی که الان 31 سالته هم سنای تو اینقدر به شوهراشون کون دادن که کونشون از کسشون گشاد تر شده یه مکثی کرد و ناراضی گفت باشه چشم ولی فعلا خونه نریما کجا بریم می خوام یه خورده بچرخیم چشم اون شب از شانس من مهسا هوس شب گردی کرده بود و کل شهر و چرخید تا جایی که ساعت دو و نیم نصف شب رفتیم بستنی خوری محلمون و دو تا بستنی بزرگ سفارش دادیم وقتی داشت بستنی و با ولع می خورد گفتم چیه دختر مثل بستی نخورده ها داری دو لپی بستنی می خوری شکمت اومده جلو یه خورده جای خالیم بزار خندید و گفت تو که از من بیشتر خوردی من فرق دارم چه فرقی خم شدم جلو و آروم گفتم فرقش اینکه نیم ساعت کسی کیرشو نمی کنه تو حلق من ولی شما کیر که سهله خایه ام باید بلیسی کیرم باید بخوری آب کیرم باید بخوری یه جا واسه اونم نگه دار وای خدا به دادم برسه علی اگه باز قاطی نمی کنی من واقعا خستم میشه کون و خوردن آب رو حداقل امشب بی خیال شی هم خیلی خستم هم واقعا خیلی خوردم می ترسم آبت و بخورم بالا بیارم یه نگاهی با گوشه چشم بهش کردم و گفتم درباره کون که حرفشم نزن در مورد آب کیرمم ببینمیم چی پیش میاد موضوع بحث عوض شد و یه ربع دیگه دم در خونه بودیم مهسا در خونه رو باز کرد و رفتیم داخل به محض اینکه کفشها مونو گذاشتیم تو جا کفشی از پشت شونه های مهسا رو گرفتم و هلش دادم تا اتاق خواب و بردمش کنار تخت و در حالی که هنوز کیفش رو دوشش بود و چادرش رو سرش هلش دادم رو تخت و رو شکم خوابوندمش بعد خودمم خوابیدم روش علی بزار برسیم خونه یه به آبی به دست و صرتمون بزنیم بعد چه خبره ببین خانومی از این لحظه تا لحظه ای که خودم بهت اجازه ندادم هیچ کاری نمی کنی هیچ حرفی نمی زنی فقط گوش می کنی و انجام میدی حرف اگه خواستی بزنی با دست اجازه میگیری بعد حرف میزنی فهمیدی مهسا با این حال و هوای من آشنا بود و به غیر از چند ماه اول زندگیمون که چند دعوای خیلی بد سر این قضیه داشتیم دیگه چشمش ترسیده بود و یاد گرفته بود اینجور وقتا نباید کوچکترین مخالفتی بکنه و حس من و بهم بریزه برای همین فقط با چه صدای آروم گفت چشم یه دو دقیقه که روش خوابیدم بعد بلند شدم کیفش و از دستش در آوردم و گذاشتم زمین چادرش و کشیدم و پرت کردم زمین زیر چادر عین اون لباسایی بود که چند ساعت پیش تو خونه مریم و سعید تنش بود جورابامو در آوردم بعد دکمه های پیرهنم و باز کردم و از تنم در آوردن بعد کمر بند و باز کردم زیپ و دکمه شلوارم و باز کردم و در حالی که مهسا تو فاصله 20 سانتی رو به من روی شکم آروم و بی سر و صدا خوابیده بود و به من نگاه می کرد شلوارم و کشیدم پایین رکابیم رو هم در آوردم و رفتم جلو مسها رو کشیدهم لبه تخت و کیرمو از رو شرت چسبوندم به صورتش دهنتو ببند و با دماغ نفس بکش عمیق تر عمیق تر بوش و دوست داری دلت کیر می خواد بله عمیق ترنفس بکش یک دقیقه ای به این منوال گذشت تا اینکه مهسا دستش و به نشانه همیشگی که بینمون بود برای اجازه حرف زدن بالا آورد جان گلم نمی خوام حست و بهم بریزم ولی واقعا تحت فشارم برم سرویس بهداشتی بعد بیام کمکش کردم بلند شد لبه تخت نشست و پاهاش و گذاشت زمین جلوش وایستادم و تقریبا در حالی که کیرم به صورتش چسبیده بود شرتم و کشیدم پایین و از پام در آوردم دهنتو باز کن اون قسمت شورتم که زیر خایه هام بود و کردم دهنش بدون اینکه شورت از دهنت بیوفته میری دستشویی بر می گردی زود بدو فدات شم هیچ کدوم از این کارا برای مهسا تازگی نداشت اما یقینا همه اینارو توی یک شب باهم تجربه نکرده بود رفت دستشویی و در حالی که شورت مشکی من هنوز از دهنش آویزون بود برگشت و اومد جلوم ایستاد دوباره نشوندمش لبه تخت و خودمم رفتم سرویس و بر گشتم رفتم جلو شورتم و از دهن مهسا در آوردم خیس خیس بود یه پتو و یه بالش برداشتم و گفتم مهسا دستمال کاغذی و ژل و کرم و هرچی لازمه وردار بیار اتاق پشتیه دست بلند کرد بگو چرا بریم اون اتاق اینجا پنجره داره سرو صدای امشب شاید خیلی زیاد باشه اون اتاق پشتیه اگر بمبم منفجر کنی کسی صدا رو نمیشنوه علی ول کن همینجا خوبه دیگه اون اتاق یه موکت خالیه اذیت میشیم مگه تا الان مشکلی بوده که الان صدا بخواد بیرون بره دختر جر و بحث نکن پاشو بریم مهسا حق داشت خونه قبلیمون یک خوابه بود و این خونه دو خوابه واسه همین ما توی سه ماهی که اومده بودیم این خونه فقط یه موکت خالی تو اون اتاق انداخته بودیم و وسیله ای توش نبود مهسا وسایل و برداشت و رفتیم داخل اتاق پتو رو پهن کردم وسط اتاق و بالشم انداختم روش مهسا هم وسایلی که با خودش آورده بودو گذاشت کنار پتو داخل اتاق وقتی چراغ خاموش می شد بقدری تاریک می شد که آدم احساس کور بودن بهش دست می داد برای همین اول شب خواب خیلی کم نور آبی که تو اتاق بود رو روشن کردم بعد چراغ و خاموش کردم من لخت لخت بودم اما مهسا حتی روسرس و جورابشم تنش بود رو به روش واستادم اول روسریشو باز کردم بعد هر چی رو سرش بود و باز کردم و موهای طلاییش ریخت رو شونه هاش سارافونش و کشیدم بالا و از سرش در آوردم بعد تیشرتش و کشیدم و از تنش در آوردم یه نگاهی بهش کردم و گفتم مهسا جان مهسا میخوام کیرتو بگبری تو لباتو ولش نکنی بخور بمک بلیس چشم زانو زد جلوی پاهامو کیرمو کرد تو دهنش و دلتون نخواد جوری شروع کرد به بمکیدن و لیسیدن خوردن کیرم که داشتم از شدت لذت از حال می رفتم کیرمو از دهنش درآوردم و گفتم بلند شه چی می خوردی کیر کیر کی کیر علی دهنتو گاییدم مهسا اینو گفتم و چندتا سیلی محکم ولی کاملا کنترل شده که چاشنی همیشگی سکسمون بود رو صورتش زدم و سوتیین شو در آوردم سینه هاهو گرفتم تو دستام فشار دادم این سینه ها واسه کیه علی کی سینه ها تو گاییده علی علی گفتنش تموم نشده کیرم تو حلقش بود خودشم نفهمید کی نشست و کی کیرم رفت تو حلقش فقط اینو فهمید که خایه هامم داره فرو میره تو دهنش دیگه اینبار فرصت ندادم کیرم و بخوره خودم فرمون و گرفتم دستم و داشتم پدر حلشقشو در می آوردم اینقدر کیرمو تا خایه هام می کردم تو دهنش و در می آوردم که آب دهنش کل تخمامم خیس کرده بود نه به عق زدنش توجه می کردم نه به اینکه داره با دستاش من و به عقب هل میده فقط حواسم به این بود که هر جوری شده یه ذره بیشتر کیرمو ببرم لای لباش اینقدر دهنش و گاییدم که عرق از صورت جفتمون داشت می ریخت قبل اینکه کیرمو از دهنش در بیارم یه بار کامل ت خایه هامو بردم لای لباش و یه 30 ثانیه خفش کردم و هرچی تقلا کرد کیرمو در بیاوردم در نیاوردم بعد 30 ثانیه یه چند تا تلمبه محکم زدم تو حلقش و کبود که شد کیرمو کشیدم بیرون و ولش کردم تا عق زدن و نفس زدنش و ببینم مهسا اینجور وقتا خیلی اذیت می شد ولی واقعیت این بود که بیش تر از اذیت شدن لذت هم می برد همین باعث شده بود تا منم بدون هیچ تعارفی هر کاری که دلم می خواست باهاش بکنم هر چند اگرم می خواست چیزی بگه برخوردم به قدری تند بود که ثداش و در نیاره اما واقعیت این بود که خودش همین و دوست داشت و شاید اون لحظه اذیت می شد و لی اگه اینجوذی نمی کردمش بعد سکس خودشم به دلش نمی چسبید و اونجوری که دلش می خواست ارضا نمی شد مهسا فقط نقطه ضعفش توی سکس کونش بود از 4 5 باری که قبلا سعی کرده بودیم از کونش سکس کنیم 2 بارشو خودش پیشنهاد داده بود چون براش خیلی لذت داشت اما اینقدر درد داشت واسش که وسط راه خودش به التماس می افتاد و خواهش می کرد ادامه ندم بعد اینکه حالش برگشت سر جاش رفتم سراغش و باز بلندش کردم بایسته شلوارشو کشیدم پایینو از تنش در آوردم بعد جوراباشو در آوردم مهسای من چطوره خوب مهسا چی می خوره کیر دیگه آب کیر مسها دوست داره چی بلیسه خایه چی بماله خایه جای نشستنش مهسا کجاست روی کیر جای خوابش زیر خایه کیر من بره کجات حلقم دیگه کسم دیگه کونم این جوابا تمرین شده و حاصل این 4 سال بود جایزه هر جواب درست یه سیلی تو صورتش بود و تنبیهش هم فرق زیادی نداشت همون سیلی بود منتها با ضربه ی بیشتر مهسا به این سیلی ها عادت داشت و تقریبا در طول هر سکس شاید بیشتر از 100 بار تجربش می کرد درسته سیلی ها واقعی و محکم بود ولی طوری نمی زدم که ناراحت بشه یا زیاد اذیتش کنه چون خودشم دوست داشت این کارو دستم و بردم لای پاهاش رو شرتش کشیدم دیدم خیس خیس شده چرا شورتت و خیس کردی دختر بد خندیدن و گفت علی لفتش نده من کیر می خوام بخوابیم بکن تو کسم باشه بدون توجه به حرفش شرتشو کشیدم پایین و از پاش درآوردم و چسبوندم به صورتش نفس بکش عمیق تر با یه دست شورتشو به صورتش چسبونده بودم و با یه دست دیگه پشت سر هم محکم می کوبیم به باسنشو و بلند داد می زدم عمیق تر عمیق تر عمیق تر دهن تو وا کن شورتشو که وقتی جمع می کردی داخل مشت راحت جا میشد تا ته کردم تو دهنش و گفتم جوری لباشو ببنده که چیزی از شرت دیده نشه مهسا به زحمت اینکارو کرد ولی بعد چند ثانیه دستشو بلند کرد شورت و از دهنش کشیدم بیرون چیه علی شورتم خیس و کثیفه خیلی سختمه حالم بهم می خوره میشه بیخیال شی سرشو بوسیدم و گفتم باشه خانومی 4 دست و پا رو پتو نشوندمش و رفتم بالای سرش رو زانو نشستم سرش و کردم لایه پاهام زیر خایه هامو دستم و بردم از دو طرف سینه هاشو گرفتم و سفت فشار می دادم و بازی می کردم که باز مهسا با اینکه تعادل نداشت سعی کرد دستشو بلند کنه جان علی مردم دیگه بکن تو کسم دارم دیوونه میشم بلند شدم به پشت خابوندمش بین پاهاش نشستم پاهاشو برگردوندیم رو شکم و سینه و صورتش و خوابیدم روش طوری که بدنش کامل از کمر تا شده بود و در حالی که مهسا نمی تونست این حالت تحمل کنه وزنم و انداختم روشو کیرو کردم تو کسش یه آتیشی بپا بود اون تو همین که کیرم تا خایه ها رفت تو کسش مهسا شرایط بدی که داشت و پاهاش تا شده بود رو بدنش رو انگار فراموش کرد در حالی که روی پاهاش دو طرف صورتش چسبیده بود به زمین و پاهاش داشت در حد جر خوردن کش میومد شروع کردم به تلمبه زدن آخ و اوف مهسا دیوونه کننده بود و منم که تشنه اینقدر کسش و کردم و کردم تا آخر سر دیدم مهسا داره به حد ارضا شدن میرسه پرسیدم گلم داری ارضا میشی مست مست گفت بکن بکن آره بکن همون لحظه کیرمو از کسش درآوردم و پاشدم دستاشو کشیدم بلند شد نشست درحالی که تو کف کیر بود گفت چی شد جواب سوالش 10تا 15 تا سیلی محکم و پشت سر هم زدم تو صورتش بود طوری که گونه هاش سرخ سرخ شد و احساس کردم دیگه تو شدت ضربه زیاده روی کردم گفتم اولا بدون اجازه نزن دوما کون می نداده می خوای ارضا شی مهسا یه قیافه ملتمسانه به خودش گرفت که یعنی میشه اینکار و نکنی ولی یا اولین سیلی محکمی خورد تو صورتشو و رد انگشتام افتاد رو گونش فهمید باید ژستشو عوض کنه سیلی آخری طوری بود که به دست خودم سوخت و رنگ مهسا هم پرید احساس کردم خیلی ناراحت شد واسه همین سرشو بوسیدم و گفتم خانومم ناراحت که نشدی بعد با خنده صورتمو گرفتم جلوش و گفتم مهسا جونم اگه ناراحت شدی یکی بزن بی حساب شیم اونم نامردی نکرد و با خنده یه 5 6 تا سیلی پدر مادر زد تو گوشم جفتمون خندمون گرفت گرفتم 4 دست و پا نشوندمش کلی کرم مالیدم به سوراخ کونش به کیر خودم ژل تاخیریم مالیدم و کاندوم کشیدم روش اول با سوراخ کونش بازی کردم بعد کم کم نوک انگشت آروم آروم یه بند انگشت آروم آروم 2 بند انگشت آروم آروم تا بیخ انگشت آروم آروم سر انگشت دوم آروم آروم 2 انگشتی آروم آروم 2 انگشت تا بیخ وقتی داشتم دو انگشتم و تا ته می کردم تو کونش دیگه مهسا نمی تونست یه جا بند شده دردش زیاد شده بود ولی این فرایند اونقدری طول کشیده بود که سوراخ کونش کامل باز شده بود و دفعات قبلی به همچین پیشرفتی رسیده بودم انگشت سوم که خواست اضافه بشه کم کم ورجه وورجه و جلو خزیدن های مهسا شورع شد طوری که بعد 2 دقیقه وقتی 3 تا انگشتم تا بیخ فرو می کردم تو کونش مهسا همون طوری قدم به قدم اینقدر رفته جلو و منم دنبالش که رسیده بود به دیوار و دیگه جا نداشت جلو تر بره واسه همین هی می خواست کونش بچرخونه به چپ و راست و بشینه که با یه داد من و یه سیلی شلاقی رو باسنش می ترسید و برمی گشت سر جای اولش و سعی می کرد با ناله هاش که حالا یه کمیم به گریه می زد خودشو آروم کنه در همون حال که ناله می کرد و درد می کشید یه شهوت و لذتیم تو صداش معلوم بود انگار نه می تونست تحمل کنه نه می تونست دل بکنه سوراخ کونش به حدی باز شده بود که خیالم راحت بود اگرچه سخت ولی کیرم دیگه ولی میره تو کونش واسه همین یهو دستمو از کونش در آوردم و چنگ زدم به موهای مهسا و کشون کشون بردمش تو حال رفتم از تو آشپز خونه یه سفره بزرگ پیدا کردم و با دستمال سفره آوردم سفره رو پهن کردم وسط حال و دستمال سفره رو دادم دست مهسا و خودم رفتم نشستم رو مبل مهسا داشت 4 چشمی نگاه می کرد و مبهوت مونده بود که داستان چیه و منتظر بود ببینه من چی می خوام بگم مهسا داستان امشب می دونی از کجا شروع شد از کجا کل داستان و واسش تعریف کردم مهسا زد زیر خنده گفت از این به بعد یادم باشه پیش تو سفره پاک نکنم بی جنبه خوب حالا که چی پشت به من بشین وسط سفره و پاکش کن باز مهسا خندیدن و گفت اینکه تمیزه با خنده گفتم پاک کن وروجک مهسا پشت به من وسط سفره نشست و شروع کرد به ادای پاک کردن سفره رو در آوردن و هر از چندگاهی ام یه ادایی در می آورد و کونش و تکون می داد که هم خودش بخنده هم منو بخندونه منم که زل زده بودم به سوراخ کونش و داشتم دیوونه می شدم بعد یک دقیقه دیگه انگار اختیارم و واقعا از دست دادم از جام پریدم رفتم پشت مهسا رو زانو وسط سفره نشستم و سر کیرمو فشار دادم رو سوراخ کونش و دیگه نفهمیدم چی شد و چه جوری شد فقط یه یهو به خودم اومدم و دیدم مهسا رو شکم افتاده وسط سفره و داره نعره میزنه و مثل مار میپیچه به خودشه و دنبال یه راهی می گرده کیرمو از تو کونش در بیاره پشت سر هم قسم که کیرمو از تو کونش در بیارم منم روش افتادم و با تمام زور مهسا رو نگه داشتم ته نتونه جم بخوره و انگار کیرم و کردم داخل آتیش اتقدر زیاد کیرمو با هر زوری که بود کرده بودم تو کونش که قشنگ چسبیدن تخکامو به سوراخ کون حس می کردم مهساهم یه ادایی در می آرود که انگار دور از جونش داره جون میده ولی مگه می ذاشتم یک لحظه یا یک ذره کسی این لذت و از من بگیره و کیرم و از اون کون تنگ داغ بیرون بیاره واقعا به قدری برام اون لحظه ها لذت بخش بود که اگر می دونستم کون مهسا واقعا پاره ام شده باز نمی تونستم ولش کنم یعنی در واقع کاری نداشتم که چی به مهسا میگذره و چی سرش میاد فقط کل وجودم درگیر این بود که چجوری بیشتر و بیشتر از اون لحظات لذت ببرم و بیشتر کیرمو فرو کنم تو کون مهسا واسه همین شروع کردم به تلمبه زدن 1 دقیقه نگذشته مهسا آروم شد و انگار داشت با این واقعیت کنار میومد که دیگه اینبار راه فراری نیست با رونتر شدن راه کون مهسا داشتم لذت و از صدای مهسا ام می فهمیدم معلوم بود چقدر براش دردآوره و لی کم کم انگار بین بی قراری درد و بی قراری لذت گیر افتاده بود دلتون نخواد اونقدری که می شد کون یه زن و گایید گاییدمش دیگه مهسا بی حرکت افتاده بود و نای داد زدن درست حسابیم نداشت فقط داشت درد می کشیدو البته لذت هم می برد اما یهو احساس مردم مهسا یه جوری شد و به هر زوری بود دستش و برد زیرشو به کسش رسوندو شروع کرد به کف دستی زدن فهمیدم که اونم داشته لذتشو می برده و داره ارضا میشه واسه همین همونطوری که کیرم تو کونش بود اول به پهلو و به پشت برگشتم و مهسا موند رو من دستشو کشیدم کنارو خودم با دست کسش و مالیدم تا ارضا بشه چند ثانیه بعد ارضا شدن مهسا دیدم خودمم انگار دارم ارضا میشم سریع مهسا رو به پشت انداختم رو زمین و رفتم رو سینش نشستم کاندومو در آوردم و انداختم رو شکمش و کیرمو کردم تو دهنش مهسا هم که اولین بارش نبود و می دونست داستان از چه قراره چشماشو محکم بست و چشمتون روز بد نبینه یهو انگار شلنگ ۀب جوش باز کردن تو کیرم من فقط می فهمیدن که همینطوری آبکه داره پشت سر هم با چه فشاری می پاشه تو دهن و حلق مهسا واقعا همچین میزان آبی رو تو عمرم تجربه نکرده بودم و هنوزم دیگه تجربه نکردم اینقدر آب از کیرم رفت که خودم خسته شده بودم درحالی که سر کیرم بین لبای مسها بود چشمام و باز کردم و دیدم مهسا در حالتی که دهنش پره آب کیره و حالش داره بهم می خوره بهم نگاه می کنه گفتم مهسا لباتو سفت بگیر کیرمو آروم آروم از دهنش کشیدم بیرون و مالیدم به صورتش همین که از رو سینش بلند شدم سریع یه دسته دستمال تو مشتش جمع کرد و خواست ببره سمت دهنش که مچش و گرفتم کجا فقط یه قطره ا ز اون آب کیری که تو دهنه بریزه بیرون تا خود صبح آب کبر بخوردت میدم پس حواستو جمع کن داری چیکار می کنی مهسا که حالش داشت بهم می خورد با التماس نگام کرد نشستم و رو به خودم رو پاهام نشوندمش تا پاهاشو به از پهلو های من دراز کنه کسش افتاد رو کیرم دستامو حلقه کردم دورش و دستای اونم پشت کمرش گره زدم به هم گفتم مهسا جونم یه قطره از اون آبی که دو دهنته اگه جایی بریزه اونقدر باید لیس بزنی اونجا رو که زبونت تاول بزنه خودتم می دونی که اینکارو می کنم پس تا داغه قورتش بده که بیشتر اذیت نشی مهسا که می دونست طبق تجربه های قبلی می دونست راهی نداره و اخلاق من و تو سکس میشناخت با کلی لفت دادن و ذره ذره و با چندش آبمو بلعید و دهنش و باز کرد و بهم نشون داد و گفت بیا خیالت راحت شد یه لب آبدار و چند دقیقه ای ازش گرفتم و گفتم مهسا خانوم اینم از کونت دیدی کونتم گاییدم مهسا خانوم دیدی کاری نداشت دیدی کونیت کردم دیدی جرت دادم برو بابا اولین و آخرین بارت بود بخدا نمی دونی چه دردی کشیدم الکی نگو داشتی عین چی کیف می کردی کیف داشت ولی دردش 100 برابر بیشتر از کیفش بود حالا نترس راه که بیوفتی لذتش 100 برایر دردش میشه تا یه هفته که اصلا دیگه فکرشو نکن اینو که گفت من تو دلم عروسی گرفتم فکر میکردم اینقدر براش سخت بود که با همه حسابی که تو این مقوله ازم می بره دیگه اتونم راضیش کنم باز کونش بزارم ولی خوب معلوم بود خودشم بهش چسبیده که اینتطوری میگه واسه همین پرسیدم حالا واقعا چطور بود گفت بگم پر رو نمیشی گفتم چطور گفت به غیر از بخش آخر که آبت امشب وحشتناک زیاد و بد بو بود بهترین سکس این 4 سالمون بود که اونم اگه آبت اینقدر بد بو و زیاد نبود مشکلی نداشتم مثل همیشه اگه باشه مشکلی نداره اون شب تو همون اتاق مهسا رو همون پتوی خالی رو شکم خوابید و منم تا صبح رو مهسا خوابیدم هرچقدر التماس کرد از روش بلند نشدم فردا صبح که بیدار شدیم تا شبش از خونه بیرون نرفتیم و تو فاصله 24 ساعت 3 بار دیگه کونش و گاییدم ولی شیرین ترین سکس عمرم همون شب بود و هر چند که اون شب تا خود صبح بخاطر اینکه کل وزن من تا صبح مهسا بود اینکه اذیت می شد و هی بیدارم می کرد ولی باز شیرین ترین خوابمم خواب همون شب بود که جای تشک تا خود صبح رو مهسا خوابیدم نوشته
0 views
Date: June 16, 2019