این داستان خیلی قدیمیه ولی داستان اولین سکس من نیست قبل از این ماجرا من روابط جنسی زیاد داشتم ولی اولین بار بود که کس میکردم و با این حال که خیلی بهم حال نداد چون یک دقیقه هم طول نکشید و نتونستم طرف رو حتی تحریک کنم چه رسد به ارضا و کلی هم فحش خوردم تو دلم مونده راستش من هیکل درشتی دارم و از بچگی همین جوری بودم طوری که همیشه 3 4 سال بزرگتر نشون میدادم وقتی 12 سالم بود و کلاس دوم راهنمایی بودم اندازه یه جوون 17 18 ساله به نظر میومدم طبیعتا کیرم هم بزرگتر و قویتر از سنم بود البته ادعای کیر کلفتی یا کیر گندگی ندارم ولی اون زمان با توجه به رشدم کیرم توفیری با الان که 30 سالمه نداشت یه دوست صمیمی داشتم که اسمش بهمن بود و خیلی میرفتیم خونه همدیگه طوری که خونه یکی بودیم و وقتی میرفتم دم در خونشون همینجوری میرفتم تو خونه بابای بهمن شغلش جوری بود که چندماه چندماه ماموریت بود و کمتر خونه بود این هم بگم که اون زمان دوست پسر یا دختر داشتن خیلی سخت بود چون وسایل ارتباطی نبود حتی تلفن هم توی همه خونه ها نبود اونجایی که ما زندگی میکردیم اوضاع بدتر بود چون یک منطقه کوچیک بود که همه همدیگه رو میشناختن با این تفاسیر سکس ممنوعه خیلی سخت بود حتی خونه های ما جوری بود که اگه میخواستی یک غریبه رو ببری خونه همه همسایه ها میفهمیدن خلاصه ما که از همه جا بیخبر بودیم به خونه بهمن اینا زیاد رفت وآمد داشتیم و رفتنمون به خونشون طبیعی بود البته اینکه چرا اصلا من با بهمن این قدر صمیمی شدم هم خودش داستانی داره که شاید بعدا بگم القصه یک روز رفتم درخونه بهمن مادرش در رو باز کرد مادر بهمن زود ازدواج کرده بود و اصلا بهش نمیومد بچه اینقدری داشته باشه پرسیدم خاله بهمن خونه است گفت آره بیا تو من هم خیلی عادی رفتم تو مستقیم رفتم توی اتاق ولی بهمن نبود یک کمی صبر کردم خبری نشد صداش کردم جوابی نیومد برگشتم سمت هال که دیدم مادر بهمن با یک سینی و دوتا لیوان شربت آبلیمو که تنها شربت اون زمان بود اومد جلوم گفتم خاله بهمن نیست مکثی کرد و گفت آره راستی فرستادمش نون بخره بشین الان میاد من که موندنم تو خونه دلیلی نداشت گفتم نه بیرون منتظرش میشم تا بیاد خاله هم اصرار که شربت درست کردم و بشین شربت رو باهم بخوریم بهمن هم میاد اگه نیومد اونوقت برو من هم قانع شدم و نشستم اون موقعها مبل خیلی متعارف نبود و ما روی زمین نشستیم تو همین حین خاله هادی چند سالته من 12 خاله پس از بهمن بزرگتری من چندماهی خاله دوست دختر هم داری من که دوست دختر داشتم هم ترسیدم که نکنه فهمیده باشه چون دوست دخترم بهاره خواهر بهمن بود و اصلا دلیل رفت و آمد من به اون خونه هم بهاره بود هم اینکه خجالت کشیدم تقریبا ریده بودم تو خودم با سر جواب دادم نه خاله خوب الان زود هم هست برات من یک نفس راحت کشیدم که از ماجرای من و بهاره خبر نداره خاله پس تا حالا یک دختر لخت هم ندیدی من کاملا هنگ بودم و سرمو نمیتونستم بلند کنم دوباره با حرکت سر جواب منفی دادم خاله کس میدونی چیه دیگه از تعجب قاطی کردم سرمو بلند کردم و فقط با چشمهای از حدقه زده بیرون نگاش کردم لبخندی زد و گفت بالاخره باید بفهمی دیگه با عشوه و لبخند سری تکون داد و موهاش رو ریخت یک طرف و آروم دامنش رو بلند کرد این کار رو خیلی آروم کرد و من تا زانوهاش رو بیشتر نمیدیدم که کیرم زد زیر حلقم خنده ای کرد و گفت مثل اینکه بدت نمیاد من هیچ حرکتی نکردم و فقط به پاهاش نگاه میکردم همین جوری که دامنشو میبرد بالا وضعیت پاهاش رو هم تغییر داد طوری که کم کم کسش پیدا شد جالب بود که شورت پاش نبود و انگار کاملا برنامه ریزی شده بود کسش اصلا قششنگ نبود کس بهاره خیلی قشنگ تر بود من کس بهاره رو دیده بودم ولی نکرده بودم قسم میخورم داشت حالم به هم میخورد یه چیز آش و لاش و آشفته که مو هم داشت کس بهاره مو نداشت و مرتب یود ولی با این وجود حشری شده بودم و نفسهام داشت تند میشد اون هم حال منو فهمیده بود و ودامنش رو کامل بالا زد و دستش رو گذاشت روش و آروم مالوندش و گفت کس اینه من قفل بودم گفت میخوای بهش دست بزنی هیچ جوابی ندادم و فقط خودمو انداختم جلو و شروع کردم دستمالی کردن این کار رو بلد بودم چون بهاره کاملا بالغ بود و م هر چند وقت یکبار با این کار ارضاش میکردم یهو به خودم اومدم و خودم رو زدم به ناشی بازی ولی توجه کردم دیدم براش فرقی نمیکنه تماس دست من با کسش براش لذتبخش بود تو همین حال و هوا بودم که دیدم شل شده و نفسش هم تند شده و یهو خوابید رو زمین و پاهاش رو کامل باز کرد من هم که فهمیدم داره لذت میبره و فضا هم برام ادی شده بود ادامه دادم یکی دو دقیقه که گذشت خسته شدم چون من لذتی نمیبردم فقط تو فکرم بود که میتونم بکنمش یا نه بخاطر همین مالیدن کسش رو شل کردم ولی قطع نکردم چون میخواستم تو همین حال نگهش دارم که بتونم بکنمش یهو دستش رو اورد و دست من رو گرفت و کشید سمت خودش من که حالش رو میفهمیدم خودم رو به دستش سپردم و رفتم روش ولی دستامو اهرم کردم که وزنم روش نیفته صورتم که رسید به صورتش کلمو گرفت و لبامو بوسید پاهاش رو هم حلقه کرد دور کمرم فقط یه بوس کوچولو ولی من که حشری بودم و فکر میکردم دیگه میخواد بده که بکنم توش یه لب ازش گرفتم تو همین لب گرفتن بود که ناغافل دستش رو برد توی شورتم و کیرم رو گرفت تا گرفتش احساس کردم دارم ارضا میشم و برای اینکه این اتفاق نیفته لباش رو ول کردم لبخند ملیحی زد و آروم زمزمه کرد همونطور که فکر میکردم بزرگه بلدی بکنی دوباره خودمو زدم به خنگی و با سر تکون دادن گفتم چی خندید و گفت کس میخوام کسمو بکنی بلدی یا نه گفتم نه یعنی چیکارش بکنم گفت شلوارتو بکش پایین با عجله شلوارم و شورتم رو درآوردم و دوباره خوابیدم روش گفت بکنش تو گفتم توچی گفت تو کسم دیگه خودم رو زدم به گیجی راستش ترسیده بودم و نمیدونستم چیکار کنم یهو عصبی شد و دوباره کیرمو گرفت و با تکون دادن خودش و کیر من سرش رو در سوراخ تنظیم کرد و گفت فشار بده من هم که دیدم دیگه خنگ بازی بسه محکم فشار دادم که تا دسته رفت جا خاله هم آهی کشید و زیر هیکل گنده من مچاله شد و چند ثانیه همینجوری موند عجب لذتی داشت کلا از کس بهاره که با انگشت تستش کرده بودم گشادتر بود ولی نمیدونستم که برای یک زن بچه دار تنگ حساب میشه یا گشاد اما داغ داغ بود و خیس لذت عجیبی داشت و من همه چیز رو فراموش کردم انگار کسش داشت کیرم رو چنگ مینداخت ولی درد نداشت دلم میخواست اینقدر فشار بدم که خودم برم توی کسش ماهیچه های کسش هی منقبض و منبسط میشد و یه حس خوبی به آدم میداد ولی بیشتر از همه حرارت و رطوبتش بهم حال میداد تمام حواسم رو جمع کرده بودم که تجربیات کیرم داخل کس رو به حافظم بسپرم بعد چند لحظه کوتاه یهو گفت بکن دیگه دیدم باید بکنم و دیگه نباید خودم رو بزنم به اون راه شروع کردم تلمبه زدن برام سخت بود و نمیتونستم راحت بکنم و دربیارم اولین بار بود میکردم خوب چند باری کیرم کامل در اومد و دوباره با دست کردمش تو کسش ولی راحت میرفت جا کافی بود در سوراخ تنظیمش کن وقتی میخواستم بکنم تو خیلی بافشار میکردم و انگار از این ضربه محکم لذت بیشتری میبرد خاله هم چشاش و بسته بود و آروم ناله میکرد شاید یک دقیقه تلمبه زدم که دیدم دارم ارضا میشم برام مهم نبود که اون هم ارضا بشه فشارم رو هزار بود و هیچی نمی فهمیدم جز این که ارضا بشم دیگه لذت کس رو چشیده بودم دو سه تا تلمبه دیگه با بدبختی زدم و ارضا شدم وقتی که ارضا شدم همچنان به تلمبه زدن ادامه دادم ولی دیدم نمیشه کیرم در اومد و فقط تپ و تپ میخورد در کسش که الان تا پایین خیس شده بود خودم رو ول کردم روش وای چشمتون روز بد نبینه وقتی فهمید من کارم تمومه هلم داد از روی خودش پایین و شروع کرد غر زدن که فکر میکردم جوونی میتونی یه حالی بدی تو از رضا هم بدتری رضا شوهرش بود خروس هم بیشتر از تو دووم میاره پاشو خودتو جمع کن و از این حرفها من که سرمست بودم و نمیفهمیدم چی میگه یهو دیدم داره با دست کسشو میماله از بس با دست بهاره رو ارضا کرده بودم تو این کار حرفه ای بودم مطمئن بودم میتونم با دست ارضاش کنم اما از بس لیچار بارم کرد ترجیح دادم این کار رو نکنم به هر حال من حالم رو کرده بودم همینجوری ولو بودم و نگاش میکردم که یهو ارضا شد ارضا شدنش هم از بهاره زشت تر بود بهاره توی بغلم میلرزید و با ناله های خفیف ارضا میشد و آروم لای پای خودش و دست منو خیس میکرد اما خاله وحشیانه پاهاشو تو هوا تکون میداد و کمرش رو بلند میکرد میکوبید زمین و تقریبا به زور جلوی جیغ زدنش رو میگرفت ارضا که شد چند دقیقه ای همونجوری طاق باز خوابید و دستش روی کسش بود و خیلی آروم نوازشش میکرد منم نگاش میکردم راستش دوباره حشر اومد سراغم و کیرم راست شده بود داشتم فکر میکردم دوباره برم روش یانه این هم مثل بهاره میتونه چندبار ارضا بشه یا نه تقریبا به این نتیجه رسیدم که برم روش که یهو به خودش اومد و دامنش رو داد پایین و بلند شد و گفت پاشو برو خونتون تو این لحظه نگاش به کیرم افتاد مکثی کرد و گفت پاشو شلوارتو بپوش و برو احساس کردم از دیدن کیرم بدش نیومده پررو بازی درآوردم و گفتم میشه دوباره حرفم رو قطع کرد و گفت بچه پرروی کس ندیده تا دو دقیقه پیش نمیدونست کس چیه حالا میخواد دوبار دوبار بکنه پاشو برو حالا اگه بکن هم بودی دلم نمیسوخت پاشو برو خونتون درباره امروز جیکت دربیاد من میدونم و تو پاشو ترسیدم و پاشدم شلوارمو پوشیدم و گفتم پس باشه برای بعد گفت بروگمشو تا نزدمت دیگه هم به روت نمیاری همچین اتفاقی افتاده و رفتم نوشته
0 views
Date: August 7, 2018