این حسنیه اسگل حموم نمیرفت هرچی باباش بهش میگفت دیوس قرمساق بیا برو حموم پدر سگ حسنی کون مینداخت نمیرفت چرا حسنی با باباش نیرفت حموم چون باباش دو سه بار از قزوین رد شده بود بخاطر همین حسنی میترسید بره حموم ولی نیت پدر خیر بود حسنی بوی عن گرفته بود خلاصه یه روز باباش یه کمربند نو خریده بود که دهنه حسنی رو اسفالت کنه ولی از اونجایی که حسنی رفیقای گردن کلفت داشت نتیجه ای نداشت و فقط کون خودش پاره شد رفیقای حسنی علاوه بر گردن کیر کلفتی هم داشتن القصه بابای حسنی با جمعی از اهالیه محل به تفکر پرداختند یکی از علما پیشنها داد که دست و پای حسنی را ببندیم و به حمام ببریم در همین لحظه تصویری از خاطره ی رفقای حسنی در ذهن پدر نقش بست که منجر به پارگی مجدد شد و پدر حسنی از شدت خشم جفت پا رفت تو تخمه ریش سفید محل خلاصه بعد از چندی مشورت یکی دیگر از علما طرح الکسیس را پیشنهاد داد این یکی دیگس تشابه اسمیه که با اکثریت رای مورد قبول واقع شد هزینه هاش هم پدر حسنی یه خونه داشت فروخت باقی شم از این ور اون ور قرض کرد خلاصه خاله الکسیس اومد و به حسنی گفت حسنی جونم میای بریم حموم حسنی هم در اون حد اسگل نبود که پیشنهاد رو رد کنه کاندومش رو برداشت رفت ترتیب الکسیس رو بده تو حموم عمومی زنونه چون خونشون رو فروخته بودن و حموم زنونه صدا زیاده کسی متوجه نمیشه خاله حسنی رو کرد تو کونش برد حموم که کسی متوجه نشه پسر اومده تو حموم زنونه وقتی رسیدن حموم حسنی رو در اورد با لباساش شستش و ادامه ی ماجرا خاله الکسیس که کلا لباساش رو فرودگاه جا گذاشته بود چون با خلبان و از فرودگاه تا روستای حسنی اینا شیهه کنان و نعره کشان خود را رسانده بود خلاصه خاله الکسیس لباسای حسنی رو یواش یواش از تنش در اوورد حسنی خیلی سعی کرد که در حالی که ممه های خاله الکسیس رو میماله لب هم بگیره ولی قدش کوتاه بود کیر می شد خاله الکسیس متوجه ی موضوع شد و شروع به مکیدن لب حسنی کرد عینه جارو برقی حسنی نمدونست داره حال میکنه یا شکنجه میشه خلاصه خاله الکسیس زانو زد که برا حسنی ساک بزنه ولی قد حسنی خیلی کوچیک بود فک کنم نارس بوده خلاصه خاله این وور اون وور رو نگاه کرد کرد چیزی تو حموم نبود که بزاره زیر پای حسنی تا بتونه براش ساک بزنه بنده خدا مجبور شد دراز بکشه براش ساک بزنه اصلا یه وضعی بودا حسنی داشت شدید حال میکرد اه و ناله میکرد میگفت تا ته بخورش از این فیلم سوپرا یاد گرفته بود اون موقع تلوزیون نبود نمیدونم چه جوری میدید واسه منم سواله خاله الکسیس نگاهی تو چشمشمای حسنی کرد و گفت این هسته خرما ته و وسط نداره می خوای کلا با تخمات بخورم حسنی از گفته ی خود سخت خجل شد و فهمید این سوپرا فقط به درد جلق می خوره ولاغیر و گفت هر جور راحتی حسنی به نقطه اوج حال رسیده بود که ناگهان سیلی به راه افتاد حسنی با قده 125 سانتی متر ابی به برد 985 یارد و حجم 231 لیتر روی خاله پیاده کرد یه ذره از این داستان قدیم تر گفتن فلفل نیبن چه ریزه درشتاش زیره میزه القصه خاله الکسیس همه ابارو رو تا ته که نمیتونست بخوره تا هر جا که جا داشت خورده بقیش حواله ی فاضلاب شد خب حالا نوبت حسنی بود خاله الکسیس همونجور که دراز کشیده بود حسنی هم روی او دراز کشید به صورتی که فیس تو فیس شدن حسنی میخواست لب بگیره ولی وقتی ابه خودش رو تو دهنه خاله دید بیخیال شد رفت رو گردنش خیلی یواش بوس میکرد خاله کاملا حشری شده بود حسنی دست های الکسیس رو تو دستاش قفل کرده بود کم کم شروع به گاز گرفتن های یواش از گردن کرد دست های به هم بسته شده کاملا عرق کرده بود نفس الکسیس از شدت هیجان بند امده بود سکوت حمام را در بر گرفته بود فقط صدای چیک چیک شیر حمام و دیوسای حموم زنونه سکوت را بر هم میزد ناگهان حسنی چشمش به ممه های 85 افتاد اب از دهانش سرازیر شد و عینه گرگ وحشی شروع به دریدن ممه کرد خاله الکسیس در کمال نا باور از حرکت حسنی خوشش می امد چون حسنی دندون نداشت دروغ گفتم خلاصه حسنی با بوسه های داغ از شکم روانه ی دره بهشت شد شروع به خودن و مالیدن کرد خاله الکسیس شدیدا حال میکرد و تصمیم گرفت که به صورتی تغییر کند که هم حسنی حال کند و هم خودش روش69 الکسیس کون گنده ی خود را روی صورت حسنی گذاشت و کیر حسنی را در دست گرفت و شروع به بالا پایین کردن کرد بعد از چند ثانیه حسنی شروع به دنس رقص امریکایی کرد خاله فکر که از شدت خوشحالی این کارو میکنه و با شدته بیشتری دسشو رو کیر حسنی بالا پایین می کرد رقص حسنی بیشتر شده بود عینه دمه مارمولک که قطع شده بعد از 53 ثانیه حسنی دیگه نمیرقصید خاله الکسیس پرسید چرا نمیرقصی جوابی نشنید از روی حسنی بلند شد دید حسنی کف اوورده بالا تشنج کرده چون کون الکسیس گنده بوده حسنی خفه شده بود بنده خدا خاله الکسیس دوباره حسنی رو کرد تو کونش لباس یکی از اون زنای حموم رو برداشت و رفت بیمارستان به توچه دوس دارم بگم اون موقع بیمارستان بوده خدا رو شکر حسنی زنده می مونه وقتی پدر حسنی متوجه میشه اهالی محل علما رفیقای گردن کلفت حسنی رو بسیج میکنه که ترتیبه اکسیس رو بدن خلاصه الکسیس رو خونی مالی راهی میکنن بره هوا کم کم تاریک میشه بابای حسنی شب خونه ی یکی از فامیلا می خوابه و حسنی تو بیمارستان بوده شب ساعت به هوش میاد از شانس خوبش یه پرستار خوشگل حرفه ای از اینایی که میبینی ابت خود به خود میاد می خوره به پستش شانسشه دیگه حسنی هر کاری میکنه خانوم پرستار پا نمیده تا اینکه پرستار عصبانی میشه از بیمارستان شوتش میکنه بیرون حسنی که نمیدونست کجا بره خونه فامیل رو که بلد نبود دیگه قدرتت خداس کاریش نمی تونم بکنم خونه خودشونم که فروخته بودن دستاش رو میکنه تو جیبش راه میوفته همینطور که درگیر ابرو و جیب خالیس فکر حسنی به یه گوشه خیره میشه وا می سته میگه اون کاندومه که با الکسیس بردم حموم کجاست میفهمه حموم جا مونده با خودش فکر میکنه شب بره همونجا بخوابه خلاصه راهی میشه به من چه حموم رو بلده خونه فامیلشون رو بلد نیست به خودش بگو فک کنم هر روز میرفته اونجا کف دستی میزده ملکه ذهنش شده وقتی میرسه میبینه در قفله انتظار داشته ساعت 1 شب در چار طاق باز باشه سه چهار تا کوث هم توش باشه خلاصه از راه تویه هوا میره تو اول دنباله کاندومش میگرده پیداش که میکنه دنبال یه جای خوب واسه خواب میگرده که یدفعه میبینه یه دختر خشگل ناز لخت یه گوشه خوابیده یواش یواش نزدیکش میشه یوهو دختره میگه اگه لباسات رو بهم بدی منم هرچی بخوای بهت میدم این همون دخترس که خاله الکسیس لباساش رو برداشته بود حسنی هم لباساش رو در اوورد داد به دختر و گفت من فقط کون می خوام بعدشم حسنی موند و یه دختر خشگل با یه کاندوم والسلام سبک سکسی تخیلی نویسنده یه بنده خدا سال تولید اون قدیما
0 views
Date: June 6, 2022