سلام به همه بروبچه های شهوانی از روزی که عضو شدم خیلی داستانها رو خوندم چه راست چه دروغ کلی فحش می خوردن راستش کس کردن اینروزا دیگه کاری نداره بگذریم این داستان واقعیه هر کس فحش داد پیشاپیش کس خواهرش تو یه شرکت تو قسمت نرم افزار کار می کردم سال 85 بود که به یه شرکت بیمه واسه تعویض ویندوز رفتم یه منشی به اسم سحر اونجا کار میکرد ساعت 12 که میشد همه میرفتن روز اول خیلی گرم تحویلم گرفت و منم واسه بقیه کارهای 3 تا کامپیوتر باقی مونده مجبور بودم روز برم اونجا تو این مدت مخ سحر رو زدم دختر تیزی بود خیلی زود سکسهای ما شروع شدو اکثر روزها سحر تماس میگرفت ومنم از خدا خواسته اونجا بودم سحر قد بلندی داشت لاغر اندام بود ولی بدنش خیلی سفید بود یه روز که رو میز تو یه اطاق داشتم باهاش حال میکردم سحر رو از پشت خوابوندم رو میزو لاپایی میزدم که نمیدونم چی شد کیرم سر خوردو سر کیرم رفت توش سحر جیغی کشیدو گفت سیا چکا کردی میخواستم بهش بگم که خبری نیست که دیدیم خون از کنار رونش داره اروم میاد پایین سحر زد زیره گریه و همش میگفت سیا سیا چکار کردی کلی دلداریش دادمو که خیالی نیستو من نمیخواستمو سحر اروم نمیشد گفت میخواد بره بیمارستان گفتم اگه رفتی بگو با نامزادم عشق بازی میکردم که سحرآماده میشد که من زدم بیرونو یه فیلم از سکس سحر داشتم رو گوشیم پاک کردم رفتم شرکت حدود 1 ساعت بعد سحر تماس گرفتو گفت که اپن شده 2 روز بعد رفتم اونجا یه خورده دلداریش دادم آخه این اتفاق واقعا واسه دخترا سخته تا باهاش کنار بیان اونم یه خورده گریه کردو بعدش دوباره سکس البته سحر نذاشت از جلو بکنم ولی تا یک ماهی که باهاش بودم یکی 2 بار تا نصفه از جلو کردم یه روزم سحر گفت اپن شدنمو دیدم نمی خوام حامله شدنمو ببینم رابطه تموم شد بعد از 1 سال سحر تماس گرفتو گفت دلم برات تنگ شده منم رفتم تو شرکت جدیدش دیدنش کونش بزرگتر شده بودو راحت از جلو میخورد منم میگفتم سحر این کاری نیست که من تحویل دادما سحر میخندیدو برام از دست پسر جدیدش حرف میزد هنوزم با هم رابطه داریم ولی فقط سکسی کارمون با یه حل میشه ولی یادتون باشه جریان همیشه به این سادگی حل نمیشه هنوزم بعضی وقتا عذاب وجدان دارم چون واقعا حقش نبود هر 5 یا 6 ماه میبینمش خودمونیم دهنم گاییده شد تا تایپ کردم بدبختایی که مینویسنو هی فحش میخورن راست میگن خودشون بنویسن نوشته
0 views
Date: August 4, 2018