سلام اسم من وحید هست و خاطره ای که میخوام براتون بنویسم مربوط میشه به اولین سکس من با یه خانم 40 ساله که 10 سال از من بزرگتر بود این ماجرا به 7سال پیش برمیگرده اینقدر داستانهای سکسی اینجا رو خوندم که بالاخره تصمصم گرفتم داستان سکس خودم رو هم از این همه مدت بنویسم در شهرستانی که ما زندگی میکنیم در آن زمان فقط یکی یا دوتا دکتر دندانپزشک خوب وجود داشت و من برای ترمیم و پرکردن دندونهام پیش دکتر میرفتم این نکته رو هم اضافه کنم که من خودم محل کارم تهران بود و برای اینکه هزینه های دندونپزشکی در شهرستان کمتر هست برا همین تهران سراغ دکتر نمی رفتم این جناب دکتر یه منشی خیلی خوشگل و خوش هیکل با اندام متناسب داشت اینقدر جوون به نظر می رسید که من فکر میکردم سنش حداکثر 30 باشه و تا حالا ازدواج نکرده باشه برا همین هر وقت که دکتر میرفتم تا زمانی که نوبتم بشه از کوچکترین فرصت استفاده کرده و با این خوشگل که فامیلیش خانوم کاظمی بود سر صحبت رو باز کرده و در حقیقت لاس میزدم هر بار میخواست برای جلسه بعدی بهم نوبت بده یکی دوماه بعد نوبت میداد و میگفت سرمون خیلی شلوغه و من هم با پررویی میگفتم دفتر نوبت دهی رو باهم ببینیم و بالاخره نهایتا یکی دوهفته بعد یه جایی خالی پیدا میکردم و اصرار می کردم تو رو خدا من تهران هستم و دندونم خیلی درد می کنه و تا اینکه مخشو میزدم و یه نوبت نزدیک برا خودم جور می کردم یا اینکه موقع حساب کردن پول اینقدر مزه می ریختم و خودمو لوس میکردمو چونه میزدم و اونم تا جایی که میتونست از دکتر برام تخفیف میگرفت چند باری که اونجا رفته بودم به نظرم دیگه باهاش راحتتر شده بودم و اون هم از اون حالت خیلی خشک و رسمی خارج شده بود و با من نرمتر بود ضمن اینکه تو نوبت دهی ها هم هوام رو داشت یه بار که آخر هفته می خواستم از تهران برم شهرستان به مطب زنگ زده بودم واز خانوم کاظمی خواسته بودم که برای چهارشنبه عصر بهم نوبت بده و خلاصه با کلی اصرار درنهایت گفت که بهم خبر میده که میتونه کسی رو جابجا کنه یانه فردای اون روز قبل از ظهر تلفنم زنگ خورد خانم کاظمی پشت خط خودشو معرفی کرد و گفت روز چهار شنبه فلان ساعت مطب باش من از خدا خواسته و کلی تشکر کردم و خداحافظ اما چیزی که برام خیلی عجیب بود این بود که چرا با موبایلش باهام تماس گرفته و همش تو این فکر بودم که حتما خودش هم بدش نمیاد و میخواد باهم در ارتباط باشیم و نمیدونستم چیکار کنم و چطوری تماس تلفنی رو برقرار کنم تا اینکه بعد از یکی دو روز کلنجار رفتن باخودم گوشی رو برداشتم و بهش زنگ زدم و خودمو زدم به کوچه علی چپ و گفتم ببخشید شما با این شماره با من تماس گرفتید و من از شما تماس بی پاسخ دارم اون که ظاهرا منو شناخته بود خودشو معرفی کرد وگفت آقای فلانی من با شما صحبت کردم و بهتون نوبت دادم منم سریع گفتم اِه ببخشید من شمارتون رو ذخیره نکردم و نمیدونستم شماره شماست خلاصه حال و احوال گرمی با هم کردیم و ازش پرسیدم شما همیشه برا نوبت دادن از موبایل استفاده میکنین جواب داد که نه همیشه ولی اون روز صبح چون مطب نرفتم که بخوام نوبتها رو کنترل کنم و بهشون خبر بدم برا همین سررسید مطب رو با خودم آوردم خونه و از موبایلم استفاده کردم مطمئن شدم که داره خالی میبنده و عمداً با موبایلش بهم زنگ زده تا شماره شو داشته باشم البته بعدها هم خودش اینو بهم گفت از اون روز به بعد این شد مبنای تماسها و اس ام اس بازیهای بین من و اون در واقع من پررو بازی در آوردم و دو تا اس ام اس معمولی فرستادم که دیدم اون هم سریع جواب داد و خیلی به سرعت اس ام اس های عشقولانه و بعد چند روز هم اس ام اس های یه کم اونجوری اکرم خانوم شوهر و سه بچه بزرگ داشتند که اصلا باورم نمیشد و همش فکر می کردم منو دست انداخته آخه همونطور که گفتم خیلی جوان به نظر می رسید بهرحال یک هفته به همین منوال گذشت و تا اینکه تو اس ام اس و تماس خیلی راحت با هم صحبت می کردیم و تقریبا رومون به هم باز شده بود یه روز یه اس زد زن و شوهری براثر گاز گرفتگی مردند تا بوس هست گاز چرا و پیام دیگه بوسه تنها جریانی است که اگه 20ثانیه بیشتر طول بکشه فیوز مرکزی میزنه بیرون و منم براش یه پیام فرستادم با این مضمون که قبل از دادن رعایت کنید 1 حموم کنید 2 موهای زائد رو بزنید 3 لباس تمیز و مرتب بپوشید 4 مسواک بزنید 5 عطر تحریک کننده بزنید چیه با علاقه دنبال میکنی نکنه میخوای بدی دیدم چنددقیقه بعد تماس گرفت بهش گفتم چیه خیلی علاقه نشون میدی خندید و گفت حالا دیگه خلاصه بعد از کلی خوش و بش بهش گفتم این دفعه که بیام شهرستان در خدمت هستیم اونم خنده ای کرد و خداحافظی کرد دیگه از اون موقع به بعد همش تو این فکر بودم که کجا و چه جوری میتونم ترتیب این بلا رو بدم یک هفته بعدش آخر هفته از تهران رفتم شهرستان من یه آپارتمان داشتم که واسه اجاره به بنگاه سپرده بودم به نظرم مکان خوبی برای رسیدن به هدفم اومد برا همین باهاش هماهنگ کردم که به بهونه اینکه خونه رو ببینه بیاد اونجا با اینکه موافقت کرد ولی باز هم هنوز امید نداشتم که بخواد بیاد از طرفی سریع رفتم بنگاه املاک و کلید رو که اونجا گذاشته بودم رو ازش گرفتم که یه وقت تو این فاصله مشتری نفرسته بیاد خونه رو ببینه بعد هم رفتم داروخانه کاندوم خریدم و گذاشتم تو جیبم که اگه شد بکنمش رفتم سمت آپارتمان و بعد هم به اکرم جون زنگ زدم و آدرس دادم و گفتم خیلی عادی برخورد کنه و اگه کسی از همسایه ها تو راه پله دیدتش در مورد وضعیت خونه و اجاره خونه صحبت کنه شک نکنه من رفته بودم طبقه سوم تو واحد منتظرش موندم همین که زنگ رو زد اف اف رو زدم و البته خدا رو شکر هیچ کس هم ندیده بودش و اومد تو خونه دست و پام داشت میلرزید اصلا باورم نمیشد که بیاد حدود یه دقیقه ای گذشت و فقط به هم نگاه میکردیم و چه میدونم در مورد متراژ خونه داشتم بهش میگفتم و حتی جرأت نداشتم بهش نزدیک بشم و بهش دست بزنم و اونم فقط نگاه میکرد و منتظر حرکتی از سمت من بود تا اینکه یه لحظه خودمم نفهمیدم چی شد و کنترلمو از دست دادم و حمله کردم به سمتش محکم بغلش کردم و لبم گذاشتم رو لبش و شروع کردم به خوردن جوری که اصلا اجازه نمیدادم بخواد حرفی بزنه و کاری کنه بعد از حدود یه دقیقه لب خوردن در همین فاصله روسریش رو در اوردمو رفتم سراغ گردنش و گوشش یه کم که لیس زدمو خوردم دیدم داره وا میره بعد رهاش کردم دیدم داره میخنده گفت مثل اینکه فیوز مرکزی زده بیرون با اینکه کیر خیلی بلندی ندارم ولی از رو شلوار کاملا معلوم بود منم فقط خندیدم و البته همچنان ترس و لرز رو داشتم چون اولین بار در زندگیم بود که همچین موقعیتی برام پیش اومده بود دیدم از تو پلاستیکی که دستش هست یه زیر انداز در آورد دیگه وقت رو تلف نکردم و دستشو گرفتم و بردمش تو یکی از اتاقهای خواب زیراندازو روی زمین پهن کرد و گفت اینجوری روی سرامیک اذیت میشیم منم گفتم حالا دیگه چاره ای نیست فقط سریع تمومش کنیم و بریم دیگه اجازه ندادم چیزی بگه خودم سریع دکمه های مانتوشو باز کردم یه رکابی قرمز خوشرنگ و چسبان و یقه باز پوشیده بود که خط سینه هاش معلوم بود و داشت منو دیوونه می کرد خیلی سریع لباسهاشو در آوردم وای خدای من دو تا سینه سایز 85 داخل یه سوتین فسفری رنگ دیگه قاطی کردم خوابوندمش رو زمین و دیوانه وار از رو سوتین سینه هاشو گاز میگرفتم و میخوردم اونم میگفت یواشتر بیشرف پدرسگ لبامو گذاشتم رو لباشو شروع کردم به میک زدن و خوردن بهش میگفتم اکرم جون باورم نمیشه دستم بهت رسیده و بدن سفیدت تو بغل من هستش سوتینو باز کردم شروع کردم به خوردن نوک سینه هاش روی سینه ش رو محکم میک زدم یه دفعه موهامو کشید گفت یواشتر کبود میشه شوهرم میبینه منم گفتم کس خواهرش هرکار دلم بخوادمیکنم تا دقیقه فقط صورتش چشماش گوشش گردنش سینه های خوش فرمش و شکمشو فقط لیس میزدم و میبوسیدم اونم دیگه به آه و ناله افتاده بود و خودشو شل کرده بود و کاملا در اختیار من گذاشته بود چشماشو بسته بود و می گفت عزیزم وحید جووون دوست دارم تورو خدا زودتر منو بکن دارم دیونه میشم رفتم سراغ شلوارش تا زانو کشیدم پایین کره خر شورتش رو هم همرنگ سوتینش فسفری ست کرده بود از رو همون شورت کسشو گاز گرفتم یه دفعه یه جیغ زد دستمو گذاشتم رو دهنش گفتم مرض الان همسایه ها متوجه میشن شورتشو در آوردم و زبونم رو تا جایی که میتونستم میکردم تو کسش و خط کسش رو از پایین تا بالا لیس میزدم اونم سر منو محکم فشار میداد به کسشو میگفت بخور عزیزم بخوووور که دارم حال میکنم بعد از چند دقیقه گفت حالا نوبت منه خودش کمربندمو باز کرد و شورتو شلوارم رو با هم کشید پایین اولش یه کم خجالت کشیدم چون به نظرم کیرم در مقایسه با عکس و فیلمهایی که میدیدم خیلی کوچکتر بنظر می رسید با دستش کیرمو تخمامو نوازش کرد و شروع کرد به خوردن خیلی داشت بهم حال میداد خایه هامو لیس میزد و میذاشت تو دهنش سر کیرمو میک میزد یکی دو دقیقه اینکارو کرد گفتم بسه بخواب که لحظه موعود فرا رسیده رفتم بین پاهاش کاندوم رو از تو جیبم در آوردم گفت بیشرف قشنگ از قبل برنامه ریزی کرده بودیا منم گفتم نه اینکه شما با این زیراندازی که آوردی هیچ دلت نمیخواست خودش کاندوم رو سر کیرم کشید منم دیگه امان ندادم سر کیرمو گذاشتم رو خط کسش و بالا پایین میکردم و فقط یه ذره سرشو میکردم تو کسش و در میاوردم خیلی حال میکرد و مثل مار داشت به خودش می پیچید خودش سینه هاشو میمالید و بالای کسش رو دست میکشید گفت وحید جوووون تو رو خدا بکن توش دیونه شدم بکن توش بکن توش منم که دیدم دیگه خوب خوب آماده شده محکم کیرمو تا ته کردم تو کسش واااای چقدر داغ بود یه آه بلندی کشید وگفت عزیزم میخوام امروز جررررم بدی تلمبه بزن بزن منو پاره کن جررررر بده منم هر چی میدیدم اون نیازش بیشتر میشه و آه و ناله میکنه سرعت عقب و جلو کردن و بیشتر کردم و از اون طرف هم سینه هاشو میمالیدم و لب و گردنش رو میخوردم دیگه هم اون حسابی داغ کرده بود هم من اینقدر تلمبه زدم که گفت دارم میشم تورو خدا تو هم بشو این حرفهاش بیشتر تحریکم کرد منم دیگه داشتم منفجر میشدم دیدم بدنش داره میلرزه محکم بغلش کرده بودمو کیرمو تو کسش عقب و جلو میکردم چند ثانیه بعد همزمان با اینکه اون جیغ کشید منم آبم اومدو کیرمو همینجوری تو کسش نگه داشتم انبساط و انقباض کس داغش رو کاملا حس میکردم میگفت وحیدجون ممنونم همیشه آرزو داشتم یکی منو اینطور با ولع و داغ بکنه تا من ارضاء بشم بعد از حدود یک دقیقه کیرمو از تو کسش درآوردم گفت وای چقدر آب داشتی کاش آبتو میپاشیدی رو سینه ها و صورتم گفتم حالا انشاءا دفعه بعد گفتم مگه شوهرت خوب نمیکنه گفت اون فقط به فکر خودش هست زود ارضاء میشه و بعدش هم زود میره در حالیکه من هیچوقت درست و حسابی ارضاء نمیشم گفتم خاک تو سرش یه همچین خوشگلی داره ولی بلد نیست استفاده کنه اشکال نداره از این به بعد من خودم در خدمتم خندید و گفت خیلی بهم حال دادی خیلی دوست دارم من با این اکرم خانوم حدود شش سال دوست بودم تا اینکه ازدواج کردمو دیگه باهاش ادامه ندادم بعدها سر فرصت از اینکه چندبار دیگه و کجاها کردمش براتون مینویسم نوشته
0 views
Date: May 12, 2022