این خاطره واقعیه دوسال پیش بود اوایل تیرماه89 علی دوست پسرم بهم زنگ زد که خونه دوستش خالیه وخودش و دوستش هستن گفت بیا قلیون بکشیم منم باکلی اصرار از مامانم اجاره گرفتم که برم خلاصه مامانم راضی شد منم اماده شدم و خونه ما شهرری هست و خونه دوست علی تهرانپارس بود و اینوبگم مامانم میدونست با علی دوستم من راه افتادم توی راه دلشوره گرفتم و نمیدونستم قراره چه بلایی سرم بیاد بعداز نیمساعت رسیدم خونه دوست علی میلاد دوستش هم بود نشستم و علی کنارم نشست و میلاد هم داشت قلیون اماده میکرد احساس بدی داشتم و علی دست سردمو گرفت و گفت حالت خوبه سپیده من با صدایی اروم اره خوبم علی سرشو نزدیک گوشم کرد و اروم گفت میخواهیم با میلاد مشروب بخوریم توهم باید بخوری من با دهن باز علی من جنبه ندارم نه اصلا نمیخورم علی زل زد تو چشامم باید بخوری ابرومو جلو دوستم نبر من اخم کردم و حرفی نزدم میلاد امد باقلیون نشستیم قلیون کشیدیم و میلاد مسخره بازی در اورد عقربه ساعت شب رو نشان میداد مامانم زنگ زد نمیخوای بیای خونه من چرا مامان الان راه میوفتم گوشی رو قطع کردم و به علی گفتم ماشین بگیر برم علی وایسا دو پیک مشروب بخور برو من باشه ولی فقط 2پیک چون جنبه ندارم ای کاش پام میشکست نمیرفتم که الان با یه فاحشه فرقی ندارم مشروب اوردن علی رو به روم نشست و میلاد هم شد ساقی اولین پیک رو خوردم و میلاد پیک دوم رو ریخت من قبل اینکه بخورم گفتم این پیک اخریه منه علی با اخم بخور صدات در نیاد من یه چپ چپ بهش نگاه کردم و چیزی نگفتم 3تا پیک خوردم احساس کردم داغ شدم 5 پیک بود که گیج شدم و با صدایی خفه اعلام کردم بسه دیگه میلاد با خنده این پیک مادره بخور اینو هم من از خودم بی خود شدم و گفتم باشه اخرین پیک رو که خوردم دیگه مست مست شدم فقط یه لحظه به خودم امدم دیدم من و علی هستیم بهش گفتم میلاد کو علی رفته زغال بخره امد کنارم نشست و یادمه داشت لبامو میخورد و منم چشمامو بستم و هیچی نفهمیدم دقیقا به یاد ندارم چی شد بعداز چند لحظه دیدم یه چیزه تیزی به داخل بدنم فرو میره اونقدر بی حال شده بودم به زور چشامو بازکردم دیدم لخت لختم و دیدم علی خم شده بین پاهام و دیدم داره انگشتشو به داخل دستگاه تناسلیم فرو میکنه و گفتم چیکار میکنی خندید و بلند داد زد میلاد یه دستمال بده داره خون میاد میلاد از اشپزخانه امد و دستمال اورد و وایساد بالا سرم و علی با دستمال خون هارو پاک کرد و کیرشو تا اخر هل داد امدم جیغ بزنم دهنمو گرفت و درد داشتم با چشامم التماس میکردم اما اون فشارش رو بیشتر کرد و یهو دیدم میلاد لباسشو در اورد و گفت طاقت ندارم منم میخوام از حال رفتم فقط صدا می شنیدم صدای ناله علی که داشت به حالت ارگاسم میرسید و دیگر هیچی نفهمیدم پریدم دیدم علی نشسته داره قلیون میکشه و میلاد امد سراغم دوباره خواست کیرشو بکنه تو کوسم منم با لگد زدم تو شکمش خورد به دیوار یه لحظه دیدم درد عجیبی توی مثانه ام گرفت جیغ بلندی کشیدم علی به میلاد گفت دهنشو بگیر میلاد امد دهنمو با زور گرفت و دیدم لاپایی گذاشت و ارضا شد بلند شدم و علی کمکم کرد لباس پوشیدم ساعت رو دیدم از 1شب گذشته بود یکمی مستی ازسرم پریده بود علی دستمو گرفت مثل وحشی ها منو از پله ها پایین برد و تاسر کوچه منو برد دستمو ول کرد و گفت خودت برو من خشکم زد و گفتم با این حالم کجابرم یه ماشین بگیر برام دیدم علی یه نگاهی کرد و بدون هیچ حرفی رفت من داد زدم علی علی صبرکن کجامیری علی علی توسیاهی شب ناپدید شد من موندم توکوچه و پس کوچه های تهرانپارس یکمی حالت عادیم امده بود سرجاش گوشیمو از کیفم در اوردم دیدم 56بار مامانم زنگ زده بوده شماره علی رو گرفتم دیدم اشغال کرد گریه ام گرفت اروم اروم به سمت خیابون رفتم دیدم یه مغازه بازه رفتم دم مغازه اینجارو دقیقا یادم نیست فقط به مرده گفتم اقا توروخدا یه ماشین بگیر واسم مرده یه نگاهی بهم کرد و دلش به حالم سوخت و گفت کجامیری دخترم من داشتم ضعف میرفتم گفتم شهرری میدان معلم چشمام سیاهی رفت و افتادم چشمامو بازکردم دیدم توی پراید نشستم و روی صندلی جلو سرمو برگردوندم دیدم یه 1 مرده داره باکس نوشابه میذاره تو ماشین به صندلی عقب نگاه کردم دیدم یه عالمه باکس نوشابه هست و فهمیدم مرده داره بار میزنه و باصدای گوشیم به خودم امدم دیدم مامانمه جواب دادم بله مامان مامانم با عصبانیت کدوم گوری هستی میدونی ساعت چنده من مامان به دروغ گفتم ماشین گیر نیومد مامانم خفه شو بیا خونه فقط گوشی رو قطع کردم و به ساعت نگاه کردم دیدم ساعت دقیقه هست مرده امد و راه افتاد و نیمساعتی کشید تارسیدیم شهرری و جلو در خونه بودم و به مرده گفتم اقا چقدر میشه مرده 7تومان من دستمو کردم تو کیف پولم و در اوج ناباوری دیدم 11 تومان پولم نیست دیدم حتی کارت 2تا کارت عابرمم نیست گریه ام گرفت و به مرده گفتم اقا پولام نیست فردا بیا همینجا کرایه ات رو بدم مرده یه ذره نگام کرد گفت برو نمیخواد من تشکرکردم و درو بستم و امدم سمت پارکینگ خونمون و مستی ازسرم پریده بود دیگه و شالمو رو سرم درست کردم و اروم به سمت پله های خونه رفتم در زدم مامانم درو وا کرد سلام کردم مامانم جواب سلامم رو نداد امدم داخل و نشستم رو مبل یهو دیدم مامانم امد و 2تا کشیده زد تو صورتم 2سال ازاین ماجرا میگذره هنوز خانواده ام نمیدونن که سپیده شان دخترنیست یادم رفت بگم من پدر ندارم علی رو هم تا زمانی که نفس میکشم نفرین میکنم فقط ای کاش نمیرفتم نوشته
0 views
Date: September 1, 2018