باجناق هیز

0 views
0%

باسلام خدمت دوستان عزیز وگرامی محترم که تواین سایت های مثل سکسی همیشه الاف هستند و همه هم از فانتزی هاشون میگن ویا داستانسرایی میکنن ولی نمیدونم بعضی ها چرااینقدر موشکافانه ودقیق بداستان نگاه میکنن وایراد هم میگیرن ودر کل منتقادان زیادی داریم اینجا عزیزان اسمش روشه ونوشته داستان یعنی بر گرفته از تراوشات ذهن یه بقول شما مجلوق هستش ولی این که میخوام عرض کنم عین حقیقته وپیشاپسش خدمت اون افرادی همیشه منتقد اعلام کنم که هر چی که گفتید منم 50 تا بالاش میزارم ودرجا تحویل ابجی کوچولوتون میدم پس بخونید ومثل ادمیزاد برخورد داشته باشید با موضوعات خوب مقدمه بسه وبریم سر داستانم من وحدود 15 سال قبل در سن 21 سالگی بدلیل فرهنگ منطقه ای مون به پیشنهاد خانواده ازدواج کردم وخانمم هم در اون زمان 16 سال سن داشت و اون اوایل خانمم مینا جان اون زمان بدن روفرمی نداشت ولی حالا خیلی توپر وشق و سکسی شده بدنش و میتونم بگم که توفامیل خودمون وخودش واقعا تک هست والبته همه هم به این موضوع اشراف دارن ومعترفن از ظاهر مینا بگم که الان 33 سال سن داره 170 قد و75 کیلو وزن وسینه هاشم 90 هستش وباسنی بسیار جذاب وطاقچه ای ولرزون که هر کی نظرش بیفته ناخوداگاه فکرای شهوتی میاد تو سرش والبته منم از داشتن چنین بانویی لذت تمام میبردم واز حسودی بقیه لذت میبردم که فقط نگاه میکنن ودستشون بهش نمیرسه عرض کنم خدمت دوستانه عزیزم که ما یه باجناقی هم داریم به اسم اقا رضا که از اون ادمهای خواهر کسده وشهوتی ومست وچشم چرونه وخانمش هم بدن خوبی داره ولی به پای بدن میا خانم نمیرسه این باجناق عزیز هم خیلی وقتها که میاد خونه ما البته به هر بهانه ای شب وروز میاد و یه چشم چرونی به کون و رون های مینا خانم میکنه ومیره ودر این بین خانمش زهرا هم هم متوجه قضیه شده وخیلی رو این نگاهش حساس شده و البته اینم بگم که مینا خانوم هم زیاد بدش نمی اید که فکر کنم این مورد در خصوص همه زنها از این رابطه که در دید باشن و کسی بهشون توجه کنه خوششون بیاد اخرین باری که این باجناق عزیز خانه ما بود دیدم که دزدکی مثلا طوری که من متوجه نشم وخانمشم نبینه به کونه مینا نگاه میکنه وبعضا کیرشو یه مالشی هم میده میدونید که زنها تیز تر از این حرفهان وخانمش که متوجه قضیه شده بود اونم بتلافی دکمه های مانتوشو باز گذاشته بود رونهاشو در معرض دید من میزاشت منم خوشم میومد نگاه میکردم تا اینکه بعداز دورز من داخل شهر بودم که دیدم این خواهر خانم ما زنگ زد به گوشیم که اگه میتونید تا خونه ما بیایدسریع که تانکره ابی که بخاطر کمبود اب توی شهر ما تقریبا همه خونه هاروی بامشون دارن شیرش خراب شده وبشدت اب زیادی ازش میریزه منم بسرعت خودمو رسوندم ودیدم بله از تانکر اب میریزه وبه هر کلکلی بود درستش کردم وخواستم برم که با اسرار زیاد به یه چایی دعوتمون کرد ورفتم داخل که کلی تشکر کردن و بعد از 10 دقیقه ای خواستم حرکت کنم که خواهر زنم با یه حالت خاصی گفت اگه یه چیزی بگم قول میدی که بین خودمون باشه وناراحت نشی وقول دادم که خاطرت جمع به کسی نمیگم وبلاخره دردل شروع شد وگفت میدونی که اقا رضا هر شب که میاد خونه شما بعدش یه سکس وحشی وخشن وحسابی با من میکنه و بعضی وقتها حتی اسم مینا رو حین سکس میاره و تو فکر میناست و منم بتلافیش چند بار اسم تو رو اوردم تا رضا رو کفری کنم تا مگه دست از این کارا وفکرها برداره که موفق نشدم تا حالا وخیلی از شب ها اصرار میکنه که باید بریم خونه مینا وگرنه قهر میکنه مثل بچه ها و منم میدونم که برای چی میاد خونتون ومنم از این کارش خیلی خیلی ناراحتم واز جایی هم که مینا همیشه لباس های راحتی میپوشید جلوی فامیل ولی بدلیل فرم خاص بدنش نمایه سکسی زیادی داشت وبرای خودش طبیعی بود من گفتم خوب حالا چه کار میخوای که از دست من ساخته است گفت که با رضا به یه دلیلی بحث کن تا قهر کنه ودیگه خونتون نیاد منم وقتی خواهر زنمو تو اون حالت دیدم که بغض گلوشو گرفته ومیخواد منفجر بشه از شدت ناراحتی بهش قول دادم که هر کار بتونم میکنم وگفت میترسه به مینا بگه واون ناراحت بشه یه لحظه بغضش ترکیدو شروع کرد به گریه منم چون کنارش بودم ناخوداگاه دستمو گذاشتم رو صورتش واشکهاشو پاک کردم اونم خودشو ول کرد تو بغلم که ممنون وتشکر میکرد همزمان که گریه هم میکرد باور کنید یه لحظه شیطان چنان منو محو بدن این خواهر زنم کرد منو که متوجه نشدم دستمو گذاشتم رو سینه هاش و دست دیگه ام رو صورتشه ودارم میمالم بدنشو خواهر زنم که انگاری جا خورده باشه گفت شماهم که انگار از رضا چیز کم ندارید وبدتر هم هستی که یه لحظه چهره مینا بنظرم اومد وخودمو جمع وجور کردم وسریع خودمو کشیدم عقب ولی خواهر خانمم خودشو میشه گفت البته من حدس میزنم خودشو برای سکس هم اماده کرده بود میدونم که در بدترین شرایط هم میشه شیطان رو از خودمون دور کنیم وخطا نکنیم وبعذ از این قضیه رابطمونو با این باجناق کمتر کردیم وبه هر بهانه ای از رفت امد پشیمون میشیم بدون اینکه خانمم وباجناقم از موضوع من وخواهر خانمم مطلع باشن ومن الل التوفیق نوشته

Date: July 13, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *