باران بود نوشین را آورد ۲

0 views
0%

8 8 8 7 8 1 8 7 9 86 8 8 9 88 8 9 86 9 88 8 4 8 9 86 8 1 8 7 8 7 9 88 8 1 8 قسمت قبل به رسم ادب در ابتدای سخن سلام مجدد عرض میکنم خدمت مخاطبان ارجمند ارزوی توفیق و سرسلامتی از جهان هستی برای شما ارمغان دل حقیر است عذر بنده بابت غلط های املایی موجود در داستان قبل رو پذیرا باشید تعاریف و الطاف شما در نوشته ی قبل موجد قلم مجدد بنده گشت ساعاتی از لذت بی بدیل همخوابی با نوشین نگذشته بود بعد از یک خواب بسیار راحت از تخت بلند شدم در حالی ک به بدنم کش داده بودم صدای خنده های دلبرانه ی نوشینو شنیدم دیدن صورت باران از پشت در انرژی زیادی به جسم خستم داد لذت لذید وجودم خالی از استرس نبود پنجره ی اتاقو باز کردم هوا کمی سرد و البته دلنشین بود همه چیز مهیا بود برای چاقیدن پیپ هنوز بوی الکل رو تو وجودم حس میکردم خش خش تنباکوی پیپ و شنیدن بوق ممتد اتومبیل ها ضد و نقیض قشنگی بود ولی نه به اندازه ی حسی ک به باران داشتمو جریاناتی ک پیش اومد لحظاتی با اعماق زیاد غرق فکر شده بودم و حبس کام پیپ تشدیدش میکرد تو دنیایی خودمو حس کردم ک رو به زواله حس بدی ک همیشه پشت شیطنت های ادمی ایجاد میشه وجودمو سرتاسر پر کرده بود افکار پراکندم رفت سمت چت ها و صحبت های شخصی باران و نوشین دخترهایی ک هم جنس هم بودن و در ارزوی لذت های پر تشنج عدول ادمی از حالت های نرمال همیشه بد بوده و همواره در جنگ بین خیر و شر همیشه خیر موفق بوده اره اگه باران میخاد من چرا نخام اگه باران این کار مورد علاقشه من چرا کم کاری کنم هدفی ک مد نظرم بود رو گذاشتم کنار و دیگه به فکر ازدواج نبودم عدالت رو پیش گرفتم و قضاوت نکردم نگفتم باران دختر بد کارس دوست داشت نیازشو برطرف کنه و من از همه بیشتر شاهد بودم ک تن به هر کسی نمیداد تصمیم گرفتم ک هم خط و سوی این دو فرشته بشم هنوز پشتم به در اتاق بود و حس کردم کسی تو اتاقه در حین برگشتن بودم ک صدای دلنواز باران کل افکار رو از ذهنم پاک کرد تصویر بسته ای از ذهنش تو چند قدمیم بود صورتی اغشته در زیبایی سلام _سلام باران بیمعرفت یه وقت زنگ نزنی ک بپرسی چرا نیومدی من ک تازه از تصویر بسته ی صورتش دل کنده بودم متوجه زیبایی و شیک پوشیش شدم حس غریبم عجیب تر شده بود با کلمات ناقص و نارسا در حال بهونه سازی بودم ک باران پیپو از دستم کشید و گذاشت رو لباش سه کام حبس براش چیز ساده ای نبود تو اون لحظه درک نکردم ک باران از همه اتفاقات امروز با خبره پیپو گذاشتم لب پنجره و چند مشتی اروم و دخترونه به پشت باران زدم و جفتمون خندمون گرفت در یخچالو باز کردم کمی ابمیوه ای ک نوشین درست کرده بود ریختم و برای باران بردم روی تخت نشستیم با عشوه های ناز و البته خاص یجورایی در حال دلبری بود نگاه تازه ای به باران داشتم پس از کمی احوال پرسی و تعارفات تکراری نبود نوشینو تازه متوجه شده بودم و باران از حموم بودن نوشین منو باخبر کرد خوابیدن با نوشین به قدری کنش و واکنش داشت ک ژولیدکی موهای بلندمو بیش از حد کرده بود تعرق بدن تو هوای سرد کمی چندش اور بود و استحمام واجب شده بود استرس موجب شده بود حرفی برای گفتن نداشته باشم تا اینکه نوشین امد همیشه سه نفره بودنمان پر از خنده و خوشی بود نوشین همیشه با امدنش شرایط را بهتر میکرد انگار نوشین امده بود ک در های شانس را به روی من باز کند بعد از کمی خنده و شوخی نوشین و باران مشغول تهییه ی غذا شدن بهترین فرصت برای گرفتن دوش بود حوله ی پدرم ک کمی به قد و قواره ی من کوتاهی میکرد رو پوشیدمو پیش دوستان جانم رفتم و از دیدن من با ژست خاص و لباسهای ب ظاهر احمقانه در خنده ی بی سر و ته باران و به تبع اون نوشین گم شدم سر میز نشستن بین باران و نوشین چ خیال خنده داری بود برای اکثر پسرایی ک به فکر این دو بودن اما به راستی چی موحب شد تا بیخیال افکار منفی شدمو از این موفقیت ب سر ذوق رسیدم دیر تر از جفتشون از سفره کنار کشیدمو اونارو مشغول تو گوشه ای از پذیرایی دیدم از بی حوصلگیشون استفاده کردمو فیلم رو داخل دیسک گذاشتم و رفتم کمی مخلفات برای دیدن فیلم مهیا کنم وقتی از سوپری داشتم برمیگشتم سمت خونه از خط نوشین پیام اومد برام یکم دیرتر بیا _باشه ولی چرا هیچی دارم راهو برات اسونتر میکنم باران شاید ب دست تو نرم نشه و خجالتش باعث بشه ک همه چی خراب شه _اوکی عزیزم اگه میتونی هر کاری ک میخای بکنیو داخل اتاق انجام بده فعلا بعد از حدودا نیم ساعت وارد خونه شدم طبقه گفته ی نوشین محتاط عمل کردم اروم و بی صدا وارد شدم نوشین انگار اومده بود ک منو به خوشبختی برسونه خیلی خوب کارشو بلد بودو با باران تو اتاق خوابم غرق در لذت بودن کلمات قطعا تو توصیف مشاهداتم توانا نیستن پخش شدن موهای لخت و بلند باران روی تخت و طاق باز خوابیدنش به سرعت منو مجنون کرد هر چقدر که نوشین تو صورت زیبایی داشت ده مرتبه بیشتر تو بدن باران نهفته شده بود از نوشین چیزی دیده نمیشد به جز سرش ک لای پای باران بود دستاشو محکم قلاب کرده بود ب پاهای باران دیدن دستای باران روی سینه های بزرگش منو ب حسادت هم واداشت خیلی دوست داشتم ک همون لحظه همونجا بودم اما اشاره ی نوشین منو ب بیرون مجبور کرد روی کاناپه نشسته بودم و تو فکر بودم همه ی راه هام به بن بست میرسید تا اینکه نوشین اومد واوو لذت بخش بود تماشای راه رفتنش کنارم نشست و بدون هیچ مقدمه ای لب هاشو گذاشت روی لبام دستم خیلی سریع به روی سینش رفت لحظه ای مکث منو به حرف دراورد فورا حرفمو برید و گفت فقط ادامه بده لذت بخش ترین تکرار زندگیم خوردن و بوسیدنو دست کشیدن به اندام نوشین بود وقتی زانو زده بودمو لب هامو به لبه های کص نوشیدن چسبونده بودم دیگه تصوری از باران ب ذهنم نمیرسید شهوت تو رفتار جفتمون حاکم شده بود به گمونم نوشینم خیالی از باران نداشت و ما به ادامه ی کار سرعت داده بودیم و در حین این لیسیدن ها اه و ناله ی نوشین بلند شد دقایقی نگذشته بود ک با لرزش بدن نوشین بالاخره از بین فشار پاهاش نجات پیدا کردم اگر کمی بیشتر ادامه میدادم قطعا موهای سرم کنده میشد به هوای تلافی و جبران لذتی ک نوشین برده بود بعد از چن دقیقه لب خوردن و مالیدن سینه هاش بلند شدمو ایستادم نوشین تو تجربه ی قبلمون فهمیده بود که از زانو زدن جلوی پاهام و ساک زدن خیلی خوشم میاد شلوارمو فورا دراوردمو نوشین که انگار از خشونت بدش نمیومد فورا دست به کار شد حجم التمو بیش تر از همیشه حس میکردم نفسام نامرتب شده بود تو سیا سفیدی هایی ک میدیدم رنگ لاک نوشین زیبندگی خاصی داشت وقتی تیشرتمو در میاوردم متوجه نگاه زیرکانه ی باران از پشت در اتاق شدم اولین تماس لب های نوشین تو دومین همخوابیمون منو ب حد بیهوشی رسوند نفس های نامیزونم منو گاها ب فریاد های اروم میرسوند دست های سردشو روی شونم حس کردم وقتی برگشتم چشم هاشو دیدم بدون من واوو این نوشین حسابی کارشو بلد بود بارانو غرق در شهوت و مست الکل دیدم _منتظرت بودم نفس من سرشو تو دستام گرفتمو لبشو برا چند ثانیه تو لبام گرفتم وقتی نوک سینه های باران رو روی بدنم بودو دست نوشین روی الت سفت و محکمم فارغ از دنیا و هستی شده بودم پاهام شل شده بود وارد اتاق شدیم و روی تخت دراز کشیدم نوشین بین پاهام رفتو لباشو چسبوند به التم و شرو کرد ب خوردن باران کنارم نشستو مشغول خوردن لب های هم شدیم حس کردم ک ب ارضا شدن دارم نزدیک میشم ک از نوشین خواستم دست برداره مریم دراز کشیده بود و من افتاده بودم ب جون سینه هاش نوشین و باران عاشق لز بودن و هر چن من مخالف انحرافات جنسی هستم ولی اهمیتی نداشت برام نوشین خیلی تو ارضای باران ب من کمک کرد وقتی صدای ناله های باران بلند شده بود و حسابی شهوت تو چشماش موج میزد جای منو نوشین عوض شد و با لیسه های من و لب خوردنای نوشین باران به ارگاسم رسید و ارضا شدنش چند ثانیه ای طول کشید با این اوصاف هر دوی اون ها ارضا شده بودن و نوبت به من رسیده بود باران بلند شدو روی من دراز کشید تو حالت ۶۹ کمی از خجالت هم در اومدیم نوشین که بیکار شده بود فورا مارو متوقف کرد و از باران خواست ک براش بلیسه من هم روی سینه ی نوشین رفتمو التمو بین سینه هاش گذاشتم تحرکات جنسی قبل از دخول تماما صورت گرفته بود و فقط مونده بود ک من از باران بهره ببرم تا پایان بدیم به اون عصر دل انگیز التمو روی کص باران چن باری بازی دادم نوشین به هیچ وجه کم نمیزاشتو مدام با باران تماس داشت چشمامو بستم و بعد از اینکه سر التمو فرو کردم تو کص تنگ باران شروع کردم به تلمبه این قسمت از سکسمونو خییلی نتونستم ادامه بدم بعد از گذشت دو قیقه خوشبختی منی از کمرم خارج شدو ب زیبایی مسیر خروجشو حس کردم انگار حجم وسیعی از یک چیز از بدنم خارج شد و روی شکم باران ریخت و همون لحظه تو اغوشش افتادم چن ثانیه بعد شرو کردیم ب خوردن لب و حس کردن نفس های گرم و مرتبمونو تو گوش همدیگه روزها و خاطرات بسیار جالبی تو ذهن و قلبم وجود داره که بسته به نظر مخاطبین شاید به اشتراک گذاشته بشه منتظر نظراتتون هستم و قطعا شمارو دوست دارم نوشته چند سانتی متر

Date: May 6, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *