سلام اسم من ماندانا و 22 سالمه این خاطره ای که می نویسم مربوط به اولین و اخرین تجربه ی سکس منه لازم به توضیحه ک من تا این سن حتی تجربه ی گرفتن دست یک پسر رو هم نداشتم و تمام این اتفاقات در مدت زمان 55 روز برای من اتفاق افتاد من دختری هستم بسیار خجالتی بیشتر شبیه پسر و تنها در این اواخر به توصیه ی بی افم تصمیم به دیدن چند فیلم سکسی گرفتم اینا رو گفتم که دلیل تفاوت داستان من با بقیه رو بدونین ماجرا از روزی شروع شد که من با یه پسر ک هیچ شناخت و علاقه ای بهش نداشتم یه قرار معمولی گذاشتیم یه پسر خوش تیپ پولدار و با اصل ونصب که رزمی کار هم هست و الان هم کماکان بی افمه روی این ویژگی ها تاکید بیشتری کردم چون به نظرم مهم ترین ویژگی های مثبت یه پسر میتونه باشه من که هیچ وقت بی اف واقعی نداشتم اصلا فکرشم نمی کردم که یه پسر بتونه منو گول بزنه که البته الان از این بابت خیلی خوشحالم همونطور که گفتم اولین قراره من با سامان قرار بود خیلی محترمانه باشه که البته همین طور هم شد من با سر و ریخت به هم ریخته رفتم سر قرار ساعت 3 30 ظهر سوار ماشینش شدم و بعد از احوالپرسی قرار شد یه کم دور بزنیم و بعدش جایی رو ک میخواستم نشونم بده حدودا 1 ساعت با هم بودیم خیلی غیر منتظره دستمو گرفت من که تا این سنم هیچ وقت کسی لمسم نکرده بود خیلی جا خوردم واقعا نمی دونستم باید چه عکس العملی نشون بدم خودش که بعدا تعریف می کرد می گفت که داشتی سکته می کردی خیلی عصبی و ناراحت بودم طوری ک تا 40 روز بعد حاضر به دیدنش نبودم بعد از این کلنجار 40روزه ی من با خودم واقعا حس کردم که عوض شدم احساس نیازی ک من خیلی وقت بود که سرکوبش کرده بودم توو وجودم شعله ور شد نه اینکه نیاز جنسی بیشتر یه حس نیاز به جنس مخالف بود من توو تمام عمرم همچین حس قشنگی رو تجربه نکرده بودم ولی بازم خجالت می کشیدم که ببینمش خلاصه اینکه دوباره قرار گذاشتیم و من با استرس خیلی زیادی که داشتم قبول کردم که برم خونه ش دلیل این تغییر ناگهانی ام این بود که من همه ی حرفاشو منطقی می دیدم و این یه رابطه ی برد برد بود ولی بازم نتونستم برم خونه ش برای بار سوم قرار گذاشتیم بالاخره من رفتم خونه ش بدون هیچ استرسی چون خونه ی خودش بود و منم وقت کافی داشتم سامان 1 سال از من بزرگ تره و استایلش خیلی خوبه 6 تیکه هم هست منم بد نیستم چیزی که اون میگه عنقده نگران بود که در خونه رو قفل کرد که فرار نکنم من که استرسم تازه شروع شده بود پالتومو در اوردم و وایسادم اونم لباساشو عوض کرده بود واقعا نمی دونستم الان چی میشه به عبارتی گیج گیج بودم مخصوصا اینکه شب قبلش اصلا نخوابیده بودم و به شدت خسته و خواب الود بودم همونطور که سر پا وایساده بودم سامان از پشت بغلم کرد و بهم چسبید خیلی حس دلپذیری بود چون هیچ تجربه ی قبلی نداشتم هیچ پیش فرضی هم توو ذهنم نداشتم که بخوام نسبت به اون بسنجم ارزو میکردم هیچ وقت تموم نشه و همینطوری بغلش بمونم بعد از 5 دقیقه منو برد توو اتاق روو تخت گذاشت لباسمو بالا زد که سینه مو بخوره خودم پیشنهاد دادم که لباسمو در بیارم بلیزمو در اوردم سوتینم همینطور خودمم تعجب کردم که چرا عنقده ریلکسم خب خیلی مهربون بود و وقتی حرف میزد باهام واقعا دیوونه میشدم عاخه صداش خیلی سکسیه فقط نوک سینه مو خورد 2 دقیقه شاید بعدشم لبای همو خوردیم من خیلی سعی می کردم ریلکس بمونم چون اگه زیاد تحریک میشدم ممکن بود اجازه ی هر کاری رو بهش بدم با اینکه اصلا لب خوردن هم بلد نبودم ولی احساس می کردم داریم خوب پیش میریم بعدشم که شلوارمو در اوردم خوابیدم رووش ازم خواست که ک ی ر شو بخورم با اینکه حالم به هم میخورد ولی سعیموکردم بوی پلاستیک داغ میداد البته این تعبیر منه زیاد بهم سخت نگرفت و بعدش پاهامو باز کرد و گذاشت وسط پام سایز ک ی ر شم خیلی نرمال بوود نسبت به عکسایی که اینجاس و به نظر من خیلی بهتر از اینا بود بعدشم که من دمر خوابیدم و از پشت میمالید وسط باسنم راستش من اصلا حسی نداشتم خیلی برام بی معنی بود چون بعد از اینکه کارش تموم شد و ا ب ش رو ریخت روو پشتم سریع لباساشو پوشید و رفت ناهار بخوره منم رفتم حموم نمی دونستم کارم درست بوده یا نه از شدت ناراحتی داشتم میمردم چون واقعا برای من سکس مزخرفی بوود عصری ام که برگشتم خونه یه راست رفتم توو اتاق و خوابیدم ورم کرده بود ام و عنقده احمق بودم که فک کردم تبم بخاطر حاملگیه خلاصه اینکه بار اولم خیلی مزخرف بود 2 بار دیگه هم باهاش سکس داشتم که بار دوم واقعا محشر بود اگه خوب نوشتم بگین که بعدی رو هم بنویسم البته مث حالا با سانسور نوشته
0 views
Date: October 2, 2018