تازه داشتم در مغازه را می بستم که برم خونه. ساعت حدود 9 شب بود.
یه خانوم و اقایی وارد مغازه شدن و گفتن اقا تعطیل کردین؟ گفتم اره انشاالله فردا. یه کیس دست اون اقا بود و گفت: این سیستم ما مرتب هنگ می کنه. گفتم بذارین درستش می کنم فردا شب بیاین ببرین.کیس رو گذاشتن و رفتن.
موقعی که خانومه داشت می رفت بیرون یه نگاهی انداختم به باسن هاش دیدم عجب توپه. عین دوتا توپ گرد و نرم بالا و پایین می پریدن… یه دفه نمی دونم چی شد که کیرم راست شد و پیش خودم گفتم من باید این کون رو بکنم. حیف این قنبل های توپه که اون شوهر مشنگش بکنه…
فردا روی سیستمشون کارکردم و درستش کردم و با یه کم شیطنت تونستم به ای دی اون خانم دست پیدا کنم!
بهتر از این نمی شد. فردا شب وقتی اومدن کیس رو ببرن تازه فهمیدم که شوهره کاملا گیجه و هیچی از کامپیوتر سرش نمی شه. من کارت ویزیتم رو دادم به خانوم خانوما و یواشکی گفتم: امری داشتین در خدمتم. این هم آی دی منه…
خانومه گفت حتما و رفتن. دوباره نگاه من افتاد به اون باسن های ورقلمبیده و کیرم راست شد… پیش خودم گفتم اقا فرهاد غصه نخور این کوس توپ تو چنگته مث یخ و ترشی !!!
یکی دو روزی گذشت و خانوم خانوما اومد توی چت… و من هم حسابی مخش رو زدم و فهمیدم که حسابی کمبود محبت داره و شوهرش بهش نمی رسه… چند هفته ای گذشت تا حرف رو به سکس کشوندم و تقریبا خانم رو پختم و قرار گذاشتیم سر میدون ولی عصر… ساعت 10 صبح بود که رفتم سر قرار و خانوم رو انداختم بالا… یه دوری زدیم و گفتم کجا بریم؟ خانوم که اسمش ناهید بود گفت بریم خونه ما.
گفتم شوهرت نیست ؟ گفت نه رفته شهرستان و دو روز دیگه می یاد…
راستش یه کم ترسیدم و گفتم نه.بیا بریم دفتر من. کسی نیست. یکی دو ساعتی می شه یه کارهایی کرد…
ناهید رو بردم توی دفتر… و بی مقدمه لخت شدم. ناهید که حسابی از سرعت عمل من کیف کرده بود گفت: خیلی عجله داری؟
گفتم: بابا از اون شبی که اومدی مغازه تا حالا دارم از شق درد می میرم.. زود باش لخت شو.. ناهید خانوم هم امون نداد و لخت شد. یه سوتین قرمز و یه شورت ابی اسمونی تنش بود. از اون هایی که من می خورمشون. گفتم ناهید من مدت هاست تو فکر کردن توام.
گفت: همون شب فهمیدم. و منتظربودم پاپیش بذاری تا بهت پا بدم.
گفتم این باسن ها منو کشته اجازه بده یه کم ببوسمشون. گفت باشه. خوابید و باسن ها رو داد بالا. من هم حسابی حشری شده بودم. شروع کردم به بوسیدن باسن هاش. احساس می کردم روی ابرها راه می رم. چقدر نرم و خوشبو بودن. بوی عطر گل رازقی می دادن. داشتم از هوش می رفتم و باور نمی کردم که اون باسن های توپ در اختیار منند. اروم اروم شورتش رو در اوردم و افتادم به جون باسن ها. اونقدر گازشون گرفتم و با دست زدم روی اون ها که کاملا بلند شدند و سرخ سرخ شدن. جای پنجه هام کاملا روی اون ها مشخص بود… ناهید گفت امیر بسه بده یه کم بخورم تو که منو کشتی… و کیرم رو گذاشت توی دهنش و شروع کرد ساک بزنه. اونقدر حرفه ای و ملوس این کار رو می کرد که تا به اون روز هیچ دختری نکرده بود. کار ساک که تموم شد گفت شروع کن.
امادگی دارم. من گفتم ناهید من نزدیک 5 ساله که فقط کون می کنم و کردن کون برام بسیار لذت بخش تر از کوسه. ناهید گفت: اخه من تا به حال کون ندادم. گفتم حیف این باسن های توپ نیست؟ یه دنیا قیمت داره… گفت باشه چون تویی می دم. ولی منو ارضا کن بعد. گفتم باشه. و دو تا لنگش رو گذاشت روی شونه هام و من هم شروع کردم کوسش رو بخورم. کم کم صدای جیغش در اومد و فهمیدم داره آبش می یاد. من هم تندتند کوسش رو خوردم تا کاملا ارضا شد و خودش چهارزانو شد و کون رو داد بالا و اماده که امیرخان اون کیر تشنه رو جا بندازه…
یه کم کیرم رو چرب کردم و دوباره شروع کردم بزنم روی باسن هاش… باورم نمی شد و فکر می کردم هنوز خوابم… لنگ هاش رو کامل باز کردم و کم کم دیدم که سوراخ خوشگل کون ناهید خانومم داره باز می شه و از عطش کیر داشت له له می زد… من هم سر کیر رو گذاشت دم کونش و اروم فرو کردم… جیغ ناهید خانوم در اومد که می گفت درش بیار سوختم… من هم گفتم یه کم صبر کن تا جا باز کنه. نزدیک سی ثانیه نگه داشتم دیدم ماهیچه های کونش شروع کردن نرم بشن و اروم اروم تا ته فرو کردم… به ناهید گفتم راحتی ؟ گفت اره. گفتم می خوام تلمبه بزنم. گفت بزن… من هم عادت دارم اونقدر سریع و محکم تلمبه می زنم که لذت کامل ببرم و شروع کردم. ناهید داشت زیر کیر من تموم دل و روده هاش حال می اومد و می گفت بیشتر بزن. می خوام… تندتر.. چه کیفی داره. دارم کون می دم. اخ جون… من هم می گفت بالاخره کردمت. کوس طلا. هیش کی نمی تونه از چنگ من در بره. ناهید می گفت باز هم می دم بکن. بکن… .عرق از تموم صورتم جاری شده بود… و همین طور داشتیم حرفای تحریک کننده می زدیم… یه دفه گفتم ناهید ناهید ناهید وووووتموم اب منی هام رو با فشار خالی کردم تو کون ناهید خانوم… و بی حال کیرم رو در اوردم و لخت افتادیم توی بغل هم دیگه…
الان از اون تاریخ دو سال می گذره و هرموقع سیستم ناهید خانوم هنگ می کنه من در خدمتش هستم… !!