بالاخره كس رو از نزديك ديدم

0 views
0%

سلام به همه كاربران شهواني عذر ميخوام اگر داستان يكم طولانيه اسمم مهرداد قدم ١٨٠ و وزنم تقريبا ٧٧ رنگ پوستم كمي سفيد رو به سبزه دوران نوجووني يه ٣ ٤ سالي كشتي رفتم بخاطر همين بدنم يكم هنوز رو فرم مونده خاطره اي كه ميخوام تعريف كنم مربوط ميشه به سال ٩٢ و اولين بار كصو از نزديك ديدنه من خونه نشسته بودم رفيقم كه اسمش پورياست قد ١٧٨ وزن ١٠٠ كيلو خالص اومد دم در و ازم خواست كه بيام بيرون وقتي رفتم پيشش بهم گفت كه شماره يه جنده گير اوورده باهاش هماهنگ كرده كه بياد مترو شابدالعظيم و بريم دنبالش و ازم خواست كه ماشين بيارم اما چون بابام ماشين رو برده بود نشد گفت من ماشين جور ميكنم ميرم ميارمش زنگ زدم بيا دم ميدون فرمانداري سوارشو بريم مام گفتيم باشه و منتظرش موندم ديدم دست خالي برگشت نگو با وانت رفته بوده سراغه خانومو اونم قهر كرده بوده برگشته پوريا به من گفت اين جواب تلفن گوشيه منو نميده تو بيا شمارشو بگير ببين جواب تو رو ميده يا نه مام شماررو گرفتيمو چارتا بوق خورد ديدم جواب داد خودم قطع كردم به دروغ گفتم بهش زنه زد رو اشغال اگه با اين ميخواسيم كص كنيم انقد دنباله عشق گوزيه كه ميرفت همه جارو پر ميكرد كه ما كص كرديم اين پوريا از من جدا شد خودم دوباره به شماره زنه زنگ زدم جواب داد يكم بعد سوال جواب پس دادن كه شمارمو از كجا اوورديو اينا راضي شدو قيمتو بهم گفت ٦٠ هزار تومن و قرار شد فرداش ساعت ٤ سه راه ورامين باشه منم جيبم خاليه خاليه يه هزاري توش نبود اومدم به دوتا از رفيقامم گفتم اسم يكيشون محمد قد ١٧٥ وزن ٦٠ قيافه خيلي خوشكل و اون يكي هم حسين قد ١٧٠ وزن ٥٥ قيافه تخمي اونام نفري ٢٠ گذاشتن خودمم ٣٠ با ماشينه اقاهه مسافركشي كردمو پوله جور شد با باقيش يه قرص تاخيري هم خريدم فردا ساعت ٤ شدو اين پدرناخوش بعد ١٠ بار زنگ زدن جواب مارو دادو گفت كه نميامو شمارو نميشناسم بعد كلي خايماليو كص ليسي راضيش كردم پس فرداش زنگ زد گفت من دارم ميام مترو شابدول بيا سراغم سريع دوتا رفيقامو برداشتمو رفتيم وقتي اومد ديدم با يه بچس و يه چادرم سرشه حسابي خودشو كيپو كل كرده گفتم كيرم تو اين شانس اينم خانوم جلسه ايه كه خلاصه اومد نشست تو ماشينو بعد سلامو احوال پرسي چشمش تا افتاد به حسين گفت اوه اوه اين بخواد بياد من نميام بگيد بره هيچي ديگه ريد به شخصيته كيريه اين پسر مام نه گذاشتيم نه برداشتيم از ماشين پيادش كرديم دونگشم گرفتمو گفتم جون داداش بعدا جبران ميكنم چون كص نديده بوديم اينجوري شد وگرنه صدسال اين كارو نميكرديم راه افتاديم رفتيم سمت پلايين باباي ممد اونجا باغ داشت رسيديمو ممد گفت مهرداد تو بيرون با بچه بازي كن تا من كارم تموم شد تو بيا سره اينكه كي اول بره تو دعوامون شد من دوست داشتم خودم لباسا زنرو درارم ممدم همينطور بچه زنه كه يه دختر تقريبا ٦ ساله بود به من گفت عمو تو بمون با من بازي كن من موندمو ممد رفت تو ديدم بعد ده ديقه داره دادو بيداد ميكنه مهرداااااد اين نميذاره من بكنم رفتم تو خدايا چي ميديدم يه زن ٣٠ ساله با قد ١٧٠ سينه ٨٥ سربالا كمر باريك با يه باسنه بسيار بزرگ خوراكه اين بود جاي تاقچه ازش استفاده كني رون بزرگ با ساق هاي لاغر من همينجور كه محو تماشاي اندام ندا بودم يهو ممد داد زد لاشي حواست كجاس منو نيگا كن گفتم چ مرگته همه جارو گذاشتي رو سرت گفت اين ميگه كاندوم نداري نميذارم بكني گفتم اي كير تو اين شانس انقد هول كص بوديم كه يادمون رفته بود كاندوم بگيريم هركاريش كرديم نداد كه نداد اخر رفتيم يه مشمبا فريزر ممد از كف حياط گير اوورد يه دسته دارم من رفت تو كردو بعد ده ديقه ابش اومدو منو صدا كرد خودش اومد بيرون پيش دختر زنه دو ديقه قبل اينكه برم تو اون قرصي كه خريده بودمو انداختم بالا اون فروشنده جاكشش نگفته بود كه يساعت قبلش بايد بخوريم مام از همه جا بي خبر همون ديقه انداختيم بالا رفتم تو اتاقو ديدم دراز كشيده رفتم روش ولو شدم هركاري كردم لب نميداد ديگه يكم به زور مجبورش كردم برام ساك زد هي گوشيش زنگ ميخورد گفت بيا جواب بده مزاحمه منم بهش گفتم كصكشه بي ناموس مگه من آدمتم گوشيو گرفتم خاموش كردم شروع كردم از پيشوني تا نوك پاهاشو بوس كردنوو ليس زدن افتادم به جون سينه هاش چون باره اولم بود انگار تو خوابو رويا بودم سينه هاشو با دستمام فشار ميدادمو ليس ميزدم رفتم سر وقت كصش كه يه ليسي بزنم حالم بد شد ادامه ندادم برش گردوندمو چار دست پاش كردم مشمبا دسته دارو كردم سره كيرمو گذاشتم تو كصش بجاي اين كه كونه طرفو بگيرم دسته هاي مشمبارو گرفته بودمو تلنبه ميزدم كصش انقدر گشاد بود كه كيرمو توي خلا حس ميكردم يه ربعي داشتم بهش تلنبه ميزدم كسكش صاحاب حداقل چارتا آهو اوهم نميكرد كه دل ما خوش باشه همينجور كه داشتم تلنبه ميزدم ديدم ممد درو باز كردو پريد تو اتاق گفت مهرداد بدبخت شديم اقام با شريكش اومده آبه چاهو وا كنه مام نفهميديم چجوري لباسارو تنمون كرديمو منو ممد سويشرتامونو انداختيم رو سرمون كه قيافه هامون معلوم نباشه با زنه اومديم بيرونه اتاق دست بچه رو گرفتم بي تفاوت از بغلشون رد شديم باباش هرچي صدا زد وايسيد اهميت نداديمو سوار ماشين شديم برديمش دم مترو شاهد كه نزديك پلايين بود ٣٥ هزارم بيشتر ندادم چون گشاد بود اونم قبول كرد و خدافظي خدا بهمون رحم كرد اقاش نفهميد ما بوديمو فقط ريد به اين سكسه كيريه ما بازم شرمنده اگر زياد شد نوشته

Date: July 25, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *