بالاخره کیر عشقم رفت توم

0 views
0%

سلام این داستان ادامه داستان من و پدرام و لب بازی و گی من و پدرام و لب بازی و گی است ادامه اون داستان به اینجا رسید که من شب و روز به پدرام فکر میکردم و با عکساش و خاطره های اون لب گرفتنها جق میزدم و خیار یا بادنجون رو بجای کیر پدرام فرض میکردم و میکردم تو کونم و همزمان عکسشو میبوسیدم و جق میزدم و حال میکردم خیلی هم حال میکردم ولی چی بگم که خیار کجا و خود پدرام کجا من درسم تموم شد و برگشتم شهرمون قم ولی پدرام هنوز دو سال دیگه از درسش مونده و تو خوابگاه دانشگاه زندگی میکنه تو شهر تهران یکی دو ماه از داستان قبلی که لینکشو براتون گذاشتم میگذره ولی روز و شبی نبود که من به پدرام فکر نکنم وبیادش جق نزنم بارها هم تو شهوانی مورد پیدا کردم که باهاش گی کنم حتی با دو سه نفر قرار هم گذاشتم ولی هیچ کدومو نرفتم سر قرار چون همش فکر پدرام بودم چندین بار بهش گفتم بیا قم خونه مون ولی نمیومد نمی دونم چرا از طرفی هم اونم هیچ وقت منو دعوت نکرد برم خونشون تو کرج شاید بخاطر این بود که جمعیت خونوادشون زیاده و نمیشه بالاخره یک روز تصمیم گرفتم و پاشدم و رفتم تهران خوابگاه پدرام کوچیکترین اتاق خوابگاه برای پدرام بود و دو هم اتاقی یکی شمالی و سن بالا پرت از این مسائل و دیگری کاشانی و بچه مثبت از این کسخلا قبل از رفتن پیتزا و دلستر خریدم و بردم براشون و کلی حال کردن شام هم براشون از بیرون خریدم و خرکیف شده بودن دیگه خیلی سریع با هم اتاقی های پدرام رفیق شدم و بهانه آوردم که تهران کار دارم تا شب بمونم پیششون اونا هم از خدا خواسته پدرام تا منو دید هم دیگه رو بغل کردیم خودمو چسبوندم بهش و گفتم خیلی دلم برات تنگ شده بود عوضی اونم سفت بغلم کرد و گفت منم همینطور عوضی متوجه شدم کیرش راست شده اونم متوجه کیر راست شده من شد چند دقیقه همینجور تو بغل هم حرف زدیم تا کیرهامون بخوابه و هم اتاقی هاش نبینن بعد رفتیم نشستیم و حرف میزدیم یک ساعتی گذشت و یکی از هم اتاقی ها که اسمش حسن بود رفت بیرون و تا گفت تا شب برنمی گرده اون یکی هم اتاقی پدرام هم که اسمش سعید بود بعد حدود نیم ساعت رفت دستشویی با رفتن سعید و تنها شدن من و پدرام سریع پاشدیم و دوباره همدیگه رو بغل گرفتیم و شروع کردیم لب گرفتن وای که چه حالی میداد پدرام با دوتا دستش کونمو گرفت و شروع کرد مالوندن کونم و منم شروع کردم آه و ناله کردم که گفت هیس بقیه میشنون چند دقیقه ای از هم لب گرفتیم تا سعید از دستشویی برگشت و تمومش کردیم بعد با اشاره به هم فهموندیم که بریم دستشویی من رفتم و پدرام چند دقیقه بعدش اومد شروع کردیم لب گرفتن و مالوندن سینه های همدیگه خیلی حشری شده بودم شلوارمو کشیدم پایین و همچنین شلوار پدرامو پشتمو کردم و گفتم بکن گفت نه نمیخوام بکنم توش برم گردوند سمت خودش و گفت میخوری کیرمو منم از خدا خواسته همیشه آرزو داشتم کیر یه بچه خوشگلو بخورم بدون اینکه حرفی بزنم نشستم زمین همون جا تو دستشویی کیرشو کردم دهنم و مثل فیلما براش ساک زدم سرمو با دستاش گرفت و نگذاشت بره عقب و کیرشو تا ته کرد تو حلقم در حدی که کم مونده بود اوق بزنم بعد سریع درآوردش و من تا خواستم دوباره کیر سفید و خوشگلشو بزارم دهنم گفت نه و آبش اومد و ریخت تو دستشویی آبش که اومد خیلی ناراحت شد و گفت چه کار زشتیه که کردیم خاک برسر ما و شلوارشو کشید بالا و رفت متوجه شدم تا حالا با کسی سکس نکرده و از اون آدماس که سریع آبش میاد و بعد از ارضا شدن هم کلی عذاب وجدان میگیره چون بعدش وقتی برگشتم تو اتاق خیلی سرد و خشک باهام برخورد کرد و معلوم بود پشیمونه خلاصه سرتون رو درد نیارم بعد از اون روز من چند بار دیگه هم رفتم خوابگاه پدرام و کارمون این شده بود که یا براش ساک میزدم یا با دستام جق حتی یک شب که براش ساک میزدم نگذاشتم کیرشو از دهنم دربیاره بیرون و کل آبشو قورت دادم خیلی حال میداد انگار به کل آرزوم میرسیدم وقتی کیر خوشگل و خوش تراششو میگذاشت دهنم مست میشدم و مثل دیوونه ها براش ساک میزدم اینها گذشت تا اینکه یکروز دوباره رفتم خوابگاهشون و مثل همیشه بهونه آوردم که تهران کار دارم و شب جایی رو ندارم که بخوابم عصرش پدرام لاپایی منو کرد و آبش ریخت همونجا لای پاهام اینم تو پرانتز بگم که اصلا اجازه نمیداد من بکنمش حتی نمیگذاشت انگشتمو بکنم تو کونش از عصر که پدرام منو لاپایی کرد چند ساعتی گذشت سر شب بود گفتم بذار بکنم تو کونت گفت نه کونم فابریکه منم گفت از فابریکی برات درش میارم گفت گوه نخور گفتم خب تو بکن تو کون من گفت آخه من سریع آبم میاد اصلا حال نمیده فکری به سرم زد و رفتم داروخونه محلول بی حسی لیدوکائین گرفتم آوردم تو اتاق بهش نشون دادم خندید و کلی داستان سر هم کردیم که مثلا دندون من درد میکنه و بخاطر درد دندون اینو خریدیم و کلی فیلم هم بازی کردیم که هم اتاقی هاش نفهمن البته خیلی پرت تر از این حرفا بودن خلاصه انقدر صبر کردیم تا سعید و حسن هم اتاقی های پدرام خوابیدن بی حسی رو برداشتم و رفتم سراغ کیر پدرام چند تا بوس آبدار از کیرش کردم و به صورت و چشمام مالوندمش و بعد بی حسی رو زدم و به کیر خودمم زدم گفتم این 20 دقیقه طول میکشه تا عمل کنه من میرم خودمو تمیز کنم رفتم تو دستشویی و حدود ده بار شلنگو کردم تو کونم و پرش کردم آب و خالیش کردم تا دیگه تمیز تمیز شد خودم برای خودم راست کرده بودم برگشتم بالا پیش پدرام سعید و حسن خواب هفت پادشاه میدیدن پدرام نشسته بود روی صندلی و با گوشیش بازی میکرد رفتم جلو و شلوارشو کشیدم پایین و سوراخ کونمو با سر کیرش میزون کردم نمیدونید چه حسی داشتم اون موقع خیلی باورنکردنی لذت بخش بود چندبار فشار آوردم ولی نرفت تو هرچی هم تف زدم نشد پدرام از رو صندلی بلند شد گفت وایسا پاتو جمع کن و شروع کرد دوباره لاپایی کردن گفتم چرا نمیکنی توش گفت بابا تخمام ترکید نمیره توش پرسیدم کرم داری گفت ولش کن بابا همین لاپایی خوبه و به کارش ادامه داد چمد دقیقه لاپایی کرد البته تو سکوت محض که سعید و حسن بیدار نشن و خداروشکر خوابشون خیلی سنگین بود بالاخره پدرامو راضی کردم رفت کرم آورد و مالید به کیرش منم انگار داشتن تموم دنیا رو بهم میدادن حالت سگی خوابیدم و اونم کیرشو گذاشت رو سوراخم و فشار آورد تا بالاخره کردش تو غیر قابل وصف بود لذتی که میبردم خیلی سریع عقب جلو میکرد و تلمبه میزد و من اصلا درد نداشتم چون انقدر با خیار و بادمجون خودمو کرده بودم که گشاد گشاد شده بودم هی میگفتم تا ته بکن اونم فشار میاورد ولی من دوست داشتم کاش کیرش بزرگتر و بلندتر بود یکی دو دقیقه هم نشد که کیرشو از تو کونم درآورد و آبشو ریخت روی کمرم داغ و نرم بود آبش با وجود اینکه بی حسی زده بود ولی بازم زود آبش اومد این بود داستان من و عشقم پدرام که برای دیروز بودش تو این 24 ساعت یک لحظه هم از فکر اون دو دقیقه که منو میکرد بیرون نیومدم و همش به این فکر میکنم که یه موقعیتی پیش بیاد تا دوباره بهش کون بدم نوشته

Date: December 8, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *