با سلام و احترام به همه دوستان ابتدا باید دو تا خواهش بکنم از همه عزیزان 1 همه ما ماجراهای واقعی برای تعریف کردن داریم هیچ نیازی نیست که داستان دروغ بنویسیم 2 چرا این همه غلط املایی برای احترام به خواننده ها حداقل می تونیم یک بار متن خودمونو مرور کنیم و غلط املایی هاشو درست کنیم اگر این داستانم مورد پسند بود یه داستان دیگه هم دارم که بعدا براتون تایپ می کنم هر دو داستان کاملا واقعیه در واقع داستان نیست بلکه خاطره ست من آئین هستم دختری نسبتا زیبا آئین هم اسم دختره و هم اسم پسر یعنی از اسامی مشترکه الان 25 سالمه قدم 170 و وزنم 65 این خاطره برای دو سال پیشه من و خانوادم توی یه محله دنج و راحت داشتیم زندگیمونو می کردیم من دانشجو بودم ولی هیچ وقت به هیچ پسری پا نمی دادم کلا نسبت به پسرها کم محلی می کردم و اتفاقا از این کار خوشم میومد تا این که اتفاقی افتاد که قضیه برعکس شد حالا این من بودم که چشمم مدام دنبال یک پسر بود ولی نه توی دانشگاه بلکه توی محله ی خودمون همسایه هامونو زیاد نمیشناختم ولی یک روز که داشتم از توی بهارخواب اپارتمانمون بیرون رو نگاه می کردم تو حیاط خونه همسایه ی روبروییمون پسری رو دیدم که داره پاهاشو میشوره حسابی مجذوبش شدم خیلی زیبا بود حدودا 25 ساله با قد و وزن کاملا متناسب به سلیقه خودم 180 قد 80 وزن با موها و تیشرت زیبا خلاصه چند بار دیگه هم از بالکن دیدمش و امارشو گرفتم و فهمیدم مستاجر جدیده که با پدر و مادر و برادر فسقلیش نقل مکان کردن اینجا هر روز ظهر که میومد تو حیاط پاهاشو میشست با دیدنش شهوت در من بیدار شده بود حس عجیبی بهش داشتم که اصلا تا حالا تجربش نکرده بودم مدام به این فکر می کردم که جلوی پاهاش زانو بزنم و کیرشو بخورم واقعا دیوونه شده بودم تا این که تصمیم گرفتم بهش نزدیک شم اولین بار زمانی که حدس می زدم غیر از خودش کسی خونشون نباشه رفتم درب خونشون که چند تا سوال الکی بپرسم مثلا با همسایه قبلی این خونه کار دارم و آیا می دونه که اونا کجا رفتن و از این جور چرت و پرتا همین باعث شد اولین آشناییمون صورت بگیره و تا حدودی تونستم توجهش رو جلب کنم بیشتر عاشقش شده بودم عشق که البته نمیشه گفت چون عشق خیلی مقدسه بیشتر برای سکس می خواستمش خصوصا اینکه اصلا توی او دوران تو فاز ازدواج نبودم از طریق در و همسایه فهمیده بودم اسمش محسنه دو ماه گذشت و دیگه طاقت من سر اومد حتی نتونسته بودم ازش شماره بگیرم یا شمارمو بهش بدم توی در و همسایگی میترسیدم آبروریزی بشه واسه همین هم کلا داشتم بی خیال می شدم تا این که اتفاق جالبی افتاد محسن یه روز دو تا کوچه پایینتر جلوی راهم سبز شد و یه برگه بهم داد و ازم خواست که بخونمش برگه رو گرفتم و رفتم سوار اتوبوس شدم که برم دانشگاه تو اتوبوس برگه رو خوندم حال عجیبی پیدا کردم این متن داخل پرانتز دقیقا متن همون برگه ست که هنوز هم نگهش داشتم سلام دختر همسایه نمی دونم می دونی یا نه که من همیشه متوجه می شم که شما منو از بالکن خونتون نگاه می کنی همیشه ظهرها تو اون ساعتی که شما داری منو نگاه می کنی بخاطر نور افتاب عکس کل آپارتمانتون تو شیشه های ورودی زیر زمین منعکس می شه منم همیشه تورو غیر مستقیم می بینم ازت یه خواهشی دارم 5 شنبه ساعت 10 صبح بیا به این آدرس تا با هم اشنا بشیم خیلی خجالت کشیدم اولش با این حال وسوسه دوباره در تمام وجود من شروع شد 5 شنبه راس ساعت 10 صبح با پوشیدن بهترین لباس هایی که داشتم جلوی آپارتمان بودم با استرس زیاد زنگ زدم و رفتم داخل اپارتمان یکی از فامیلاشون بود که برای فروش گذاشته بودنش در اختیار محسن که مشتری پیدا کنه واسش حسابی از من پذیرایی کرد و کلی باهم صحبت کردیم بدجور بدنش منو تحریک کرده بود خیلی داغ کرده بودم ولی اون اینقدر مودب بود که اصلا حرفهامون به سکس نمی کشید اخرش هم شماره موبایلمون رو به همدیگه دادیم و تمام همین من حسابی بدنم داغ کرده بود ولی نه اون حرف سکس رو کشید وسط و نه من تونستم کاری کنم خداحافظی کردم اعصابم به هم ریخته بود و دیگه قاطی کرده بودم شب شروع به دادن پیامک کردم و چیزهایی تو پیامکهام دادم که به نیت و خواسته من تا حدودی پی برد مجددا قرار گذاشتیم و من فردای اون روز دوباره به جای دانشگاه جلوی درب اپارتمان بودم زنگ زدم و وارد شدم محسن با یه شلوار لی زیبا و بدون هیچ پیراهنی جلوم ظاهر شد قلمبگی کیرش از زیر شلوارش مشخص بود سلام کردم جواب سلام داد کلمه دیگه ای رد و بدل نشد هیچ وقت باورم نمیشه چکار کردم منی که هنوز دستم بهش نخورده بود و هنوز حتی یک بوسه هم از هم نگرفته بودیم همونجا جلوی پاهاش روی زمین نشستم و کمربند و بند شلوارشو باز کردم و کشیدم پایین و فوری شرتشو هم پایین کشیدم وقتی کیرشو دیدم یادمه فقط این کلمه هارو گفتم اخ محسن اخ محسن می دونستم به این بزرگی و خوشگلیه شروع کردم به خوردن هیچ وقت هیچ تجربه سکسی نداشتم ولی فیلم زیاد دیده بودم وحشیانه می خوردم نمی تونستم دست بکشم محسن هم خیلی حشری شده بود منو از خودش جدا کرد و دستمو گرفت و برد توی اتاق خواب بوسم کرد لختم کرد و پرتم کرد روی تخت جوری که صورتم توی متکا بود و باسنم به سمت اون محسن پشت گردنمو لیسید بعد رفت سراغ پاهام چه لذتی داشت وقتی رسید به پشت زانوهام داشتم دیوونه می شدم خیلی کم حرف میزد کلا محسن کم حرف بود فقط می گفت چه لب های قشنگی داری چه بدن سفیدی داری باسنمو لیس میزد همونجور که من عاشق لیسیدن و خوردن بودم اون هم عاشق همین کار بود وقتی رسید به سوراخ باسنم صداهای من بلند و بلندتر شد داشتم دیوونه میشدم لیسیدن کوسم کم مونده بود منو بیهوش کنه بعدش کیر بزرگشو کرد لای پاهام ازش خواهش کردم که کیرشو داخل کسم یا کونم فرو نکنه چون پرده داشتم و نمیخواستم برام مشکلی به وجود بیاد از کون دادن هم حسابی می ترسیدم به حرفم احترام گذاشت و فقط لاپایی کرد تو اوج لذت بودم که ازش خواستم کیرشو بذاره رو لبهام منو برگردوند و نشست روی سینم و کیر بزرگشو کرد تو دهنم با دو تا دستش هر دو دست منو گرفته بود لذتی رو که تجربه کردم که دیگه هیچ وقت بعد از اون تجربه نکردم همونجور که خودمو اسیرش می دیدم و داشتم براش ساک می زدم ارضا شدم متوجه ارضا شدن من شد کیرشو کذاشت بین سینه هام و فشار داد آبش تماما ریخت روی سینه هام من حرفی نداشتم اگر می ریخت روی صورتم ولی روی سینه بیشتر حال داد روی سینه پاک کردنش راحت تره از اون روز تا سه چهار روز بعدش احساس سبکی عجیبی می کردم خیلی خوشحال و آروم بودم به اون چه که می خوام رسیده بودم الان دو ساله که تقریبا ماهی یک بار سکس می کنیم ولی همچنان محدودیت هایی که من گذاشتم رو رعایت می کنه یعنی همیشه بوسیدن و لیسیدن و لاپایی بدون دخول و محسن هم چنان همون کاری رو می کنه من دوست دارم احتراممو نگه می داره احترامشو نگه می دارم نوشته آئین
0 views
Date: May 20, 2019