باورم نمیشه

0 views
0%

سلام اسم من احسانه به طور مستعار خب می خوام یکی از مزخرف ترین خاطراتمو بعد چندیدن سال بازگو کنم خوب از اولش می گم من 14سالم که بود با یک دختر با اسم ریحانه تو محلمون آشنا شدم که دوس دختر دوستم بود من قبل از این که دوستم بهش پیشنهاد بده دوسش داشتم چون که خصوصیات اخلاقیش مثه من بود بعد این که دوستم باهاش دوس شد دیگه دورو برش نرفتم تا سال بعد تابستون خب اینو بهتون بگم که کوچه ی ما قبلا نصف می شد به گروه دختر ینی ریحانه و داستان و منو دوستم وبه لطف ضایه بازی دوستام آشنا دیگه تو کوچه ما بازی نمی کردن رفته بودن تو کوچه پشتیمون خلاصه بعد یک مدتی فهمیدم دوستم ریحانه قهرن اینقد خوشحال شدم که نه گفتم حالا نوبت منه باهاش دوس شم وبه لطف دوستم دیگه امیر که با دوست ریحانه دوست بود منو ریحانه باهم آشنا شدیم و اون شد دوس دختر این قسمت اول داستان خب 5سال گذشتو من 20سالم شدم و ریحانه18ساله و چون واقعا با تمام وجودم ریحانه دوست داشتم به هر ضرب و زوری بود رفته خواستگاریش و ای کاش پام می شکستو این کارو نمی کردم بعدش نامزد شدیم و عقد کردیم این دوران نامزدیمونو عقد خیلی عادی بود فقط چن بار ازش لب گفتم خلاصه من با ریحانه ازدواج کردم چون بابام رییس یه شرکت بود و وضعمون خوب بود مشکل مالی نداشتم این قسمت دوم من آدم حشری بودم زیاد ریحانه می کردم اونم مثه من بودو حالشو می کردن زندگیمون عادی بود همه چی داشتیم یکسال از ازدواجمون گذشتو که یهو ریحانه گف دیروز همون دوس پسر قبلیش رفیق منو دیده گفتم واقعا گفت آره بعد اومدم تو گوشیمو گشتم و بعد کلی گشتن شمارشو پیدا کردم بهش زنگ زدم اول نشناخت بعد که گفتم کیم منو یادش اومد بعد باهاش قرار گزاشتمو با ریحانه رفتیم دیدنش وقتی دیدنش قیافش کلی عوض شده بود خلاصه شرو کردیم به حرف زدنو درباره ی کارو بارش گفت الان کارمند بانک شده باورم نمیشد که این همون رفیق باشه که سال هفتم5تا تجدید داشتم بعدش گفتم مجردی گفت آره ولی درحین صحبتا دیدم که ریحانه و یونس رفیقم بد جور به هم نگاه می کنن من چون آدمه غیرتی بودم داشتم عذاب می کشیدم چون نمی تونستم به دوست قدیمیم چیزی بگم خلاصه گذشتو بعد 2هفته متوجه تغییر رفتار ریحانه شدم که زیاد با گوشیش ور میره برا همون یه روزکه حواسش نبود گوشیشو برداشتم چکش کردم دیدم بله با یک غریبه چه دلی داده چه قلوه ای گرفته می خواستم همون جا بکشمش ولی گفتم بزار طرفو ببینم ببینم اون کیه فرداش به زنم گفتم من برا یه هفته برا کارای شرکت بابام می رم مشهد بعدش برمی گردم بعدش بلیطارو بهش نشون دادم و ساک بستم و ماشینو برداشتم از خوبه زدم بیرون بعد 3ساعت به زنم زنگ زدم گفتم مشهدم چیزی نمی خوای گف نه بعد سریع گوشیمو قطع کرد باورم گفتم اون ریحانه ای که اینقدر قربون صدقم می رف چرا باید گوشیمو سریع قطع کنه بعد دیگه مطمین شدم که اتفاقی داده میفته رفتیم جلو خوبه کشیک بعد دیدم یه206امود جلو در خوبه بعد ریحانه ریموت کنترلو براش زدو در خوبه بازشدو رفت تو چون شیشه هاش دودی بود ندیدم کیه یک نیم ساعت وایستادم بعد آروم رفتم تو خونه و آروم درو باز کردم رفتم تو و دیدم لباسای زنم ریخته کف حال شرتو سوتینو شرت مردانه او شلوار لی و خلاصه کاری ندارم آروم رفتم سمت اتاق دیدم صدای آهو اوه ریحانه میاد یک صحنه داشتم گریم می گرفت چون براش هیچی کم نزاشته بودم که بخواد به من خیانت کنه آروم درو باز کردم و ازشون یکم فیلم گرفته بعد یک صحنه یونس داشتم میگفت احسانه کصکش کو که کص زنشو جر دادم یهو رفتم تو گفتم همون جاست کص ننه که یهو زنم و یونس مثه برق از جاشون پریدن زنم رفت لخت یه گوشه دیوار یونس رفتم بود یه گوشه خون جلو چشمامو گرفته بود چون بهترین دوست زنمو کرده بود فقط می خواستم بکشمشون اینو بگم من از بچگیم هیکلی بودم15سالم بود قدم180سانت بود ولی خودمو آروم کردمو گزاشتمو اون نارفیقم گورشو گم کنه بعد رفتم سراغ زنم بهش گفتم چرا جوابی نداشت چون هیچ چیز براش کم نزاشته بودم الان3سال از اون ماجرا می گزره ومن هنوز بعد طلاق دادم اون جنده باهیچ کس رابطه نداشتم فقط هر چن وقت یک بار جنده می کنن البته فک نکنین یعد آوری اون خاطرات سخته برام اصلا برام سخت نیس چون بعضی آدم لیاقت ندارم با یادشون ناراحت شی نوشته

Date: May 2, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *