با امکاناتی ناچیز طنز

0 views
0%

سلام همان گونه که تو افسانه سکسی مرد سکسی مشاهده کردید این داستان ها از افسانه های معروف نیرو میگیره که به جذابیت داستان اضافه میکنه این داستان با امکاناتی ناچیز هوا به شدت سرد بود طوری که تو خونه میخواستی جلق بزنی تا آب منی ت میخواست بیاد منجمد میشد قندیل می بست رو کیرت اسم من علی خایوی هست همیشه از تاریکی میترسیدم تو روستا همه منو علی خایه می نامن یه روز ننه بابا رفتن داداش کوچیکمو ببرن شهر چون مریض بود منم بخاطر این که دست گلی آب ندم عمه نصرت رو اوردن پیشم تا از من نگهداری کنه راستی من از عمم حالم به هم میخوره خیلی نامرده همش به آدم زور میگه دایوث خلاصه وقتی تنها شدم با عمه دوباره شروع کرد دستور دادن که برو از سر رودخونه آب بیار آب خونه تموم شده چشمه خیلی دور بود من که میدونستم اگه نرم چوب میکنه تو کونم دیگه گل لقد نکردم عین الاغ اطاعت کردم تو راه رودخونه بودم که به دیوار سد رسیدم که دوست دوران بچگیم پتچوس رو دیدم که دستشو کرده تو سوراخ دیوار رفتم پیشش گفتم کونی انگشت ازین بهتر نبود گذاشتی تو دیوار خوارکسده انگشت وسط ش رو کرده بود تو دیوار بش گفتم انگشت وسط مقدسه و باس بش احترام بذاری بعد که دیدم حرف گوش نمیکنه یه در کونی بش زدم راهم رو گرفتم رفتم کیر تو مملکت که تو روستامون یه دونه چراغ نذاشتن اون وقت پولشون رو میدن کشورای دیگه انقدر تاریک بود که چشمات رو می بستی سنگین تر بودی خلاصه با هر کیردردی شد خودمو رسوندم لب رودخونه اب بردارم که دیدم یه دختر داره نزدیکای رودخونه گریه میکنه رفتم پیشش اولش ترسید بعد برا این که اروم شه بغلش کردم گفتم عزیزم چه مرگته آبغوره گرفتی که با هق هق گفت از تاریکی میترسم مجبورم از رود خونه آب بیارم اسمش کرست بود دختر خیلی ناز وسکسی میومد اندامش هم مثل خودم لاغر بود اما سینه هاش خیلی کپل بود منم که حسابی خسته بودم کنارش نشستم نوازشش میکردم که کیرم یه دفعه به طور چشمگیری هیجان زده شد و گفت اقا ما هم هستیم متوجه شدم کرست هم فهمید که اقا کیره داره چشمک میزنه اما هیچی نگفت خلاصه جو سکسی تو بیشه بود که دل رو زدم به دریا یه لب ازش گرفتم که دیدم خندید جان خودم دختر ازین کسخل تر ندیده بودم تو دلم گفتم تا نکنمش دست بردار نیستم اقا با هزار ادا و اصول کنار رودخونه لخت شدیم و شروع به کسخوری کردم کسش بو پشکل گوسفند میداد مجبور شدم بمالمش چون اگه می خوردمشون شاید شهید سکسی میشدم حسابی مالوندم تا کسش خیس شد کیر کردم تو کسش فقط آه میکشید کسش مثل کس مورچه تنگ بود بعد از چند دقیقه اول اون ارضا شد یه دقیقه بعدش هم من بعد قرار گذاشتیم که فردا هم بیایم پیش هم تو راه برگشت بودم که هنوز پتچوس انگشت وسط ش تو سوراخ سد بود که یه بار دیگه در کونی بش زدم بش گفتم که تو خواب و خوراک نداری این جا پلاسی بعد باخوشحالی در حالی که سطل پر اب تو دستم بود رفتم خونه پیش اون جادوگر مادر قهوه نویسنده انگشت

Date: August 31, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *