سلام این چیزی که می خوام واسه شما بگم حدودا مال هفته پیش هستش و ازتون راهنمایی میخوام مامان من یه زن واقعا خوشگل و خوش اندام هستش اسمش هم میناست ولی اصلا فکر نمیکردم مال سکس و این حرفا باشه من خودم دانشجو هستم و بابام هم سرپرست یه مدرسه شبانه روزی هستش که دو شب یه بار رو اونجا میمونه و البته خیلی آبرو داره ما طبقه پایین خونه مون رو متاسفانه به دوتا دانشجو اجاره دادیم که هر از چند گاهی که بابام خونه نیست می بینی ساعت 12 نصفه شب با یه زن یا دختر میان خونه حتی یه بارم که بابام فهمیده بود می خواست دیگه به اونا اجاره نده ولی با کلی خواهش منصرفش کردن اینم میدونید که واسه خاطر این انتخابات امتحانات ترم رو کشیدن جلو بخاطر همون استاد های ما کلاس های اضافه میزارن از داستان دور نشم هفته پیش که قرار بود یه کلاس اضافه داشته باشیم استاد نیومد و کلاس برگزار نشد بخاطر همون زود برگشتم تقریبا ساعت 5 بود که رسیدم خونه اونروز هم بابام شیفت بود اینم بگم وقتی بابام شیفت هست باید ساعت 6 مدرسه باشه در رو باز کردم و داشتم میرفتم تو که دیدم صدای آخ و اوخ میاد با خودم گفتم بابا ومامان منو دور دیدن دارن حال می کنن نخواستم مزاحم بشم همونجور یواش برگشتم و رفتم مغازه دوستم که سر کوچه هست تا کارشون تموم شه بعد من برم یکی دو ساعت که منتظر موندم دیدم کسی از خونه نیومد بیرون با خودم گفتم آخه بابا امروز شیفت بود چرا پس نمیره یه کم دیگه منتظر موندم با خودم گفتم شاید شیفت رو به همکارش داده و امروز نمیره الانم حتما کارشون تموم شده با دوستم خدافظی کردم و رفتم خونه در رو باز کردم و رفتم تو دیدم مامانم تو آشپز خونه داره غذا درست میکنه سلام دادم و بعد احوال پرسی پرسیدم پس بابا کو خندید و گفت مثل اینکه درس های زیاد روت اثر گذاشته بابا امروز شیفت هست پرسیدم کی رفته گفت امروز بخاطر جلسه از ظهر رفته تعجب کردم ولی باز شک نکردم گفتم شاید مامانه دیگه داشته با خودش ور میرفته بهرحال شب شد و خوابیدیم من اون شب تا ساعت 1 با دوست دخترم اس بازی میکردم بعد خداحافظی با اون گفتم برم دستشویی بعد بخوابم داشتم میرفتم دیدم از اتاق مامانم صدا میاد خیلی تعجب کردم یواش رفتم گوش دادم دیدم مامانم داره با گوشی حرف میزنه بعد یه کم گوش دادم متوجه شدم با امیر مستاجر مون حرف میزنه اونم حرفای سکسی داشت گریه ام میگرفت نمیدونستم چیکار کنم تا آخر حرفاشون که گوش دادم فهمیدم واسه پس فردا هم قرار گذاشتن به خدا خیلی سخته اومدم سرجام که بخوابم ولی اصلا خوابم نبرد با خودم هی عین دیونه ها حرف میزدم تصمیم گرفتم پس فردا رو بدون اینکه مامان بفهمه نرم دانشگاه پس فردا شد و منم از ظهر که کلاس داشتم تا ساعت 8 به دروغ خدافظی کردمو رفتم بیرون تا ساعت 6 بیکار تو خیابون ها بودم که بابا بره و برم خونه ببینم اون حرفا که شنیدم درسته یا نه بهرحال ساعت 6 شد جلو کوچه بودم دیدم که بابا رفت یواشکی رفتم خونه و پارکینگ وایسادم بعد نیم ساعت دیدم صدای امیر میاد که داره با مامان حرف میزنه بله درست حدس زده بودم امیر از در حیاط میاد خونه ما منتظر موندم تا اینکه رفتن اتاق مامانم می ترسیدم برم نگاه کنم تا اینکه به خودم جرئت دادم و یواش رفتم بالا بازم داشت صدای آخ و اوخ میاومد رفتم پشت در اتاق گوش میدادم مامانم انگار دوس داشت فقط از کون بده هی میگفت از کون بکن امیر اولش به خاطر اینکه مامانم بود شهوتی نشدم اما بعد یه خورده گوش دادن راستش کون مامان که الان داره بگا میره و سینه های بزرگ و سفیدش که قبلا خیلی دیده بدم به ذهنم اومد و منم شهوتی شدم یه خورده با کیرم بازی کردم بعد که کمی گوش دادم دوباره برگشتم پارکینگ حدود سه ربع بعد کارشون تموم شد منم که پارکینگ بودم قشنگ صداشون رو میشنیدم امیر داشت میگفت خوب گشادت کردم ها مامان منم داشت میخندید و هی میگفت امیر جون عاشق کیرتم امیر گفت ایشلاه دفعه بعد با یوسف میام دو تایی میکنیمت اما مامانم قبول نمیکرد و هی میگفت دوتا کیر دوس ندارم ولی امیر اصرار میکرد و میگفت دوتاکیر کلفت بهت بیشتر حال میده آخرش مامانم هم گفت باشه هرچی عشقم بگه بعد دوباره آقا امیر از در حیاط رفت طبقه پایین الانم امیر رفته شهر خودشون و هفته بعد برمیگرده احتمالا واسه هفته بعد قرار دارن از اونوقت یه دید بد نسبت به مامانم دارم و می خوام از این کاراش دست برداره ولی نمیدونم چطوری گاهی میخوام به بابا بگم ولی به آینده فکر میکنم حالا از شما کمک میخوام که چیکار کنم لطفا کمک کنید مرسی واسم وقت گذاشتین نوشته
0 views
Date: August 22, 2018