با هر ستاره ای ۴

0 views
0%

قسمت قبل تنهایی از هر دردی بدتر است تنهایی به این معنی نیست که یکه و تنها در جایی دور دست باشی تازه تحمل آن تنهایی راحت تر از تنهایی عاطفی و احساسی ست بخاطر تنها نبودن چکارها که نکرده ام حتا ازدواج اما از یک جایی و یک لحظه ی خاصی عمیقاً با تمام وجودت تنهایی را ترجیح می دهی و با جان دل انتخاب ش می کنی بشر حالا دارد سبک زندگی ش را تغییر می دهد بعد از قرن ها تلاش برای تشکیل کلونی ها حالا دوباره دارد غار تنهایی و شخصی خودش را می جوید محسن صدایم کرد دعوای مفصلی با نوشین کرده بود فقط صدای بلند محسن را می شنیدم نوشین ساکت بود پشت میزش نشسته بود و آرام اشک می ریخت عکس از کتابخانه ملی میخواست گفت هلی شات بگیریم گفتم اجازه نمیدن منطقه امنیتیه سپاه هر پرنده ای رو شکار میکنه در نهایت قول دادم که عکسی به او بدهم که قبلاً گرفته نشده بعد خیلی جدی به محسن گفتم دعواهای زن و شوهری جایش اینجا نیست برای هیچ کس خوب نیست نه تو که سردبیری نه نوشین که منشی توست نه دیگران که صدایتان را میشنوند نوشین هنوز اشک می ریخت وقتی می رفتم بیرون بلند شد و آرام گفت من می دونم اون چه غلطی داره می کنه به همه تون ثابت می کنم ستاره پیام داده بود و از اتفاق دیروز تشکر کرده بود بی آنکه بخواهم از ستاره دور شده بودم صداقت حلقه ی گمشده روابط امروز است من زندگی ستاره را به هم نزده ام قطعا بخاطر من از مهران جدا نشده است چون من هیچ وعده ای به او ندادم هیچ اتفاقی بین ما نیفتاد حتا عکسهای برهنه ای که میخواست بگیرد را نگرفتیم هیچ حرف عاشقانه ای نگفتیم شاید نگاه ها پر از حرف بود اما کلامی بر زبان نیاوردیم من همینی هستم که همه می بینند نه رازی دارم نه دروغی با نیلوفر هستم اما رابطه ای مبتنی بر سکس است و قطعا تا هنگام پیدا شدن شخص مناسب تر ادامه خواهد یافت نه چیز دیگری با خودم که رو راست باشم ستاره جایگزین خوبی برای نیلوفر است اما نه حالا داشتم توی آتلیه چرت میزدم که صدای زنگ آمد آنیتا بود با لبخندی به پهنای صورتش آمد داخل گلدان ظریف و زیبای فیتون آورده بود گلدان را کنار پنجره گذاشت شالش را باز کرد موهای کوتاه ش را رها کرد خنده دار شده بود موهای کوتاه پسرانه با مانتو طرح ترنج انگار پسرکی لباس دخترانه پوشیده نشسته روبرویت پرسید به چی میخندی برایش گفتم بلند شد و مانتویش را هم در آورد حالا با پیراهنی سفید و شلواری کرم رنگ نشسته بود خوب چی میل دارید گرم سرد یه چای دارچین خوبه چای آماده ست چوب دارچین هم داریم خوب لیوان بزرگ یا کوچیک بزرگ لطفاً با دو لیوان چای برگشتم و نشستم خب آنیتا خانوم سراپا گوش هستم صداش رو صاف کرد و گفت ببین بحث پوله فقط من بلد نیستم صغری کبری کنم از فروش فایل اون عکسها پنجاه شصت هزار دلار پول در میاد و معتقد م که یه مقداری ش سهم منه نمیگم نصف نصف ولی حدود سی درصد مناسبه اگر پایین پایین رو بگیریم که میشه پنجاه هزارتا سهم من حدودا چهل و پنج میلیون میشه و تمام اگه سهمت رو ندم چی بهتره که بدی چرا چون که اونوقت پای محسن هم میاد وسط من که از سهمم نمی گذرم از درصد خودت کم میشه یه چیز دیگه هم هست چی من دو سه تا دیگه از این موردا دارم اگه با هم کنار بیایم در کل سی چهل درصد به نفع جفتمونه فکرم به سمت و سوی دیگر رفت پول سهم آنیتا بود خودم به آن فکر کرده بودم اما دلم نمی خواست همین طور رایگان سهمش را بدهم باید این مسئله را مطرح میکردم اما جوری که به ماهیت لذت بخش بودن سکس لطمه نزند گفتم مشتری داری آره برای هر چهار فریم مشتری دارم یه دایره المعارف یه مجله و دوتا کتاب خب جمعا چقدر میشه چای را برداشت تکیه زد به مبل گفت بذار رو راست باشم باهات هفتاد هزار تا ولی مشتری سوم و چهارم باید سه ماه دیگه فایل اوریجینال رو بگیرن که اونم توافق شده برای انتقال پول هم هرکس شماره حساب خودش رو میده من به عنوان دلال تو به عنوان مولف گفتم پس سهم تو بیشتر از عددی که گفتی میشه من قرار داد رو هم می خوام هم بدلیل توجیه پولی که به حسابم میاد هم رزومه کاری م هم اینکه به صداقت هم ایمان بیاریم گفت پس قبوله گفتم بله بلند شد و ایستاد و دست دادیم همیشه اینطور نیست برای همه ی هنرمندان و عکاسان چنین اتفاقی نمی افتد که پولدار باشند گاهی شانس رو میکند به آدم گاهی هم آنقدر کیفیت کار بالاست که ارزش خودش را پیدا میکند کسی مثل سهراب سپهری هرگز فکر نمی کرد که روزی پس از مرگش تابلو نقاشی اش سه میلیارد تومان خریداری شود یا فرهاد مشیری تابلوی باغ اسرارش یک میلیارد و هشتصد و پنجاه میلیون فروخته شود اغلب هنر مندان شانس کمی برای پولدار شدن دارند همین عکسهای من اگر مشتری خارجی نداشت در تهران ده میلیون تومان هم فروش نمی رفت گفتم اما نمیشه سهم محسن رو ندیم بالاخره می فهمه الان نه بیست سال دیگه آخرش که میبینه این عکس جای دیگه استفاده شده برای اعتبار حرفه ای خودمون خوب نیست من حاضرم پونزده تومن براش بذارم اگه تو هم پنج میلیون بدی عدد خوبی میشه چیزی هم با اصلش فرق نداره میخواستی پنجاه و پنج میلیون بگیری حالا پنجاه تا میگیری کمی فکر کرد و گفت باشه فکر خوبیه اینم قبوله گفتم خب بهتر نیست جشن بگیریم چرا خیلی خوبه گفتم شما چجوری جشن میگیرین گفت موزیک و رقص و مشروب گفتم اهلش هستی خندید گفت چه جور م کلا من اون وسطم گفتم هارد درینک یا سافت درینک چشماش را بزرگ کرد و گفت مگه اینجا بار داری گفتم من خودم باردارم خندید و گفت سافت بزنیم سرخ یا سفید سرخ دیگه بهنام کم کم داشتم به هدفم نزدیک میشدم با مستی و شراب خیلی چیزها راحت تر میشود به سلامتی جفتمون که آدمهای باحالی هستیم پیک اول را بالا رفتیم آنیتا گفت بهنام از این جا به بعد هر چی دیدی و شنیدی رو فراموش کن باشه گفتم مگه خبریه جامها را دوباره پر کرد و گفت نمی دونم من وقتی مست بشم هیچ کنترلی رو خودم ندارم گفتم که الان اینو ازت بخوام که فراموش کنی همه چیرو باشه عزیزم جام دوم و سوم را هم رفتیم بالا آنیتا مست شده بود گرمش بود دکمه های پیراهن ش را باز کرده بود برجستگی سینه های کوچکش معلوم بود برایش آهنگ گذاشتم سامی بیگی داشت من یه دیوونه م را میخواند آنیتا داشت می رقصید باز شراب خوردیم دکمه های پیراهنش را باز کرد حالا سوتین سفید ش و سینه های کوچکش راحت دیده می شدند سیگار کشیدیم دست انداخت دور کمرم قدش کوتاه بود سرش را روی سینه م گذاشته بود دستم روی کمرش بود با هم میرقصیدیم حس خوبی بود باز شراب خوردیم آنیتا دیگر هشیار نبود حالا فقط با شورت و سوتین نشسته بود سیگار و شراب حالش بد شد بالا آورد بردمش توی تخت سردش بود پتو رویش انداختم بخاری را بیشتر کردم خوابید آرام آرام خوابید ستاره پیام داده بود که ساعت چهار می آید دنبالم بعد از جدایی ش دومین بار بود که می دیدم ش فرقی نکرده بود همچنان ساده و آرام و معمولی بود پیاده بود بهار نزدیک بود هوا گرم تر شده بود اما بخار تنفس همچنان از دهانها بیرون میزد دست دادیم دستهایم را فرو کردم توی جیبم ستاره نگاه میکرد پالتو بلند مشکی پوشیده بود معلوم بود دلش میخواهد حرف بزند راه افتادیم من منفعل بودم و بی هیچ ایده ای از ادامه ی این رابطه و حتا گفتگو همراه ش میرفتم کنار پله ی چهارم ولیعصر ایستادیم آمد روبرویم گفت ظاهراً هیچ جذابیتی برات ندارم چرا ساکتی هیچ حرفی نداری سیگاری روشن کردم گفتم ببین ستاره من یه آدم تک بعدی ام نمیتونم زیاد فکر کنم اگه رابطه ی احساسی میخوای نمیگم نمیتونم الان نیستم هیچ حسی در من نیست من بی اونکه با تو کاری کرده باشم کاری داشته باشم بخاطرت کتک خوردم دماغم شکست جراحی شدم اما درست نشد شبا خروپف میکنم گاهی نمیتونم خوب نفس بکشم من تاوان با تو بودن و با تو نبودن رو یه جا پرداخت کردم واقعا خیلی از چیزها رو نمیتونم درک کنم اگه بگم بهت علاقه ای ندارم دروغ گفتم اگه بگم عاشقتم باز دروغ گفتم من چهل سالم شده وقت برای بازی ندارم نهایتا ده سال دیگه فعال باشم الآنم اگه ساکتم فقط می خوام که بشنوم می خوام بدونم تو چی میخوای تو دنبال چی هستی اگه بخاطر من از اون زندگی زدی بیرون اشتباه کردی اگه نه خوب تو خودت باید تصمیم بگیری که میخوای چکار کنی من فقط می شنوم آخرش میگم اوکی باهات هستم یا نه متاسفم و خداحافظ ستاره اشک توی چشماش حلقه زد سیگار را از دستم گرفت من نمی خوام خودم رو بهت تحمیل کنم بابت اتفاقهایی که بخاطر من برات افتاد واقعا متاسفم ولی من کاری نمیتونستم بکنم من بخاطر تو جدا نشدم من سالها زجر کشیدم اما اون بعدازظهر تو آتلیه تو بهترین بعدازظهر زندگی م بود خود خودم بودم بعد از سالها داشتم از ته دل می خندیدم درسته که راستش رو بهت نگفتم اما اونم از ترس از دست دادنت بود شاید برای تو خیلی راحت و معمولی باشه که بهترین خاطره ی آدمهای اطرافت باشی اما برای من و آدمهای دیگه که سخت زندگی میکنن و وارد رابطه های اشتباهی میشن واقعا یه آرزو یا خواب هستی گفتم ببین ستاره حتا شنیدن این حرفها هم منو خوشحال نمیکنه گوش من از این حرفها پره من ازت خوشم میومد داشتم بهت فکر میکردم داشتم برای آینده نقشه می کشیدم اما ستاره تو فقط یه سراب بودی یه ستاره که میلیونها سال قبل خاموش شدی و فقط یه نور ازت باقی مونده ستاره من آدم بی رحمی هستم دلم نمیخواد تورو برنجونم اما تو هنوزم داری راه اشتباه رو میری هنوز داری داستان میگی خودت باش تو دیگه اون زن رنج دیده ی متاهل نیستی تو الان یه زن آزادی یه دختر خوشگل و خوش اندام که هر کسی رو می تونه تصاحب کنه از اون پیله از اون قالب در بیا من این ستاره رو نمی خوام چرا باید بعد ازظهر م رو با زنی بگذرونم که پر از غصه است چرا با کسی نباشم که خوشحالم کنه ستاره من بهت رحم نمیکنم خوب شو قوی شو اگه کمک میخوای بگو کمکت کنم اما اگه دلت میخواد تو این شرایط باقی بمونی من دیگه نیستم فکر نکن که باید یکی از راه برسه تا تو خوب بشی نه ستاره این دفعه تو دلیل خوب شدن یکی دیگه باش چشمهای اشک بارش را از نگاه من گرفت و به زمین خیره شد برگشت سمت پله ها رفت نشست سیگار دیگری برداشت فندک را بردم جلو کام عمیقی از سیگار گرفت احساس ضعف میکنم خسته م داغونم راستش اینه که من شاد بودن رو اصلا بلد نیستم نمی دونم خوشحالی چیه من همیشه باید برای کوچکترین نیازهام به مهران التماس میکردم اصلا مدل دیگه ای از زندگی رو بلد نیستم برای من دوران سختیه زندگی م کاملا عوض شده مثل زندانی هستم که بهترین سالهای زندگی ش رو حبس بوده الان که آزاد شدم واقعا نمی دونم چکار کنم یه وقتایی با خودم میگم اون زندان بهتر بود لااقل برنامه زندگی م معلوم بود همه چی سرجای خودش بود اصلا جدا شدم که چه غلطی بکنم من هیچ فرقی نکردم تو تنها آدمی هستی که میشناسم بغضش ترکید و گریه میکرد تو تنها آدم این زندگی لعنتی هستی اگه اینجام فقط یه دلیل داره من هیچ کس رو ندارم آنیتا زنگ زد گفت پول الان تو حسابته مدارک هم پیش منه می خواستم بیت کوین بگیرم گفتم چکاریه مگه داریم خلاف می کنیم بعد ازظهر میام مجله بهت میدم محسن هنوز توی باد فروش بالای این شماره ی مجله بود نوشین کوچکتر از همیشه شده بود نشسته بود توی صندلی اش و خودش را مچاله کرده بود هنوز با محسن مشکل داشت رفتم کنارش و گفتم چطوری چرا اینطوری شدی نگاه خصمانه ای به سمت اتاق محسن کرد و گفت به همه تون ثابت می کنم که چقدر کثیفه چند ساعت بعد آنیتا آمد نشست کنارم از توی کیفش چندتا کاغذ بیرون آورد و به من داد صورت حساب بود و به نام من نوشته شده بود تشکر کردم بلند شد که برود آهسته توی گوشم گفت ببخشید که اونروز پریود بودم نشد حال کنیم من شوکه شدم چون اصلا کاری نکرده بودم که بخواهم متوجه شوم که آنیتا پریود بوده آنیتا متوجه شوک شدن من شد گفت آخی بمیرم الهی بچه م چقدر چشم و دل پاکه عجب مکار و حیله گر بود فقط با یک سوال فهمید که آنشب با او سکس کرده م یا نه گفتم نه اینکه آدم چشم و دل پاکی باشم نه یه قانونی واسه خودم دارم به مست جماعت دست نمی زنم همین من اصلا نفهمیدم که پریود هستی یا نه چون برام مهم نبود چشمکی زد و رفت نوشین زنگ زد قرار گذاشت که یکی از دوستانش را بیاورد آتلیه عکس بگیرد آمد تنها فکر کردم دوستش در راه است مضطرب و نگران بود دست پاچه و عصبی بود لباسهایش را در آورد با تاپ و شلوار جین نشست سیگار روشن کرد یادته گفتم دستشو رو میکنم پیدا کردم مرتیکه هرزه ی عوضی از توی کیفش کاغذی را بیرون آورد بیا بخون ببین دوروبرت چه خبره آقا بهنام برگه صیغه نامه بود محسن دربندی و آنیتا معتمدی باورم نمیشد محسن و آنیتا به تاریخش نگاه کردم برای پارسال بود قبل از آمدن آنیتا به مجله توی دلم محسن را فحش میدادم که چه آبزیرکاهی ست و آنیتا که اگر آنروز مست نکرده بود باهم سکس می کردیم نوشین گفت می خوام یه کاری برام انجام بدی نه نگو گفتم چه کاری بلند شد تاپش را در آورد و گفت با من سکس کن بلند شدم گفتم بی خیال نوشین من رو هزینه ی انتقام گیری از محسن نکن من هرگز این کارو نمیکنم گفت چرا به اندازه ی کافی سکسی نیستم جذبت نمیکنم خوشگل نیستم موهام قشنگ نیست خوش هیکل نیستم سینه هام کوچیکه کون ندارم من حتا ارزش کردن رو هم ندارم اندازه ی یه جنده ی تو خیابون هم نیستم گریه میکرد صورتش پر از اشک بود دستم را گرفته بود و به تنش می مالید به سینه ها و صورتش کنارش نشستم بغلش کردم گفتم تو خیلی هم خوب و جذابی و چون خیلی باارزشی نمیشه بهت دست زد محسن لیاقت این سادگی و زیبایی رو نداره من همیشه بخاطر تو به محسن حسودیم میشد تو خیلی پاک و معصومی اصلا بخاطر انتقام گرفتن از محسن ارزش خودت رو پایین نیار با خشم من را پس زد و گفت غلط کردی خودم دیدم چطور با اون جنده خانوم موس موس می کنی لاس میزنی باهاش مگه نمیگی به محسن حسودیت میشد بیا من در اختیارت هستم هر کاری دوست داری باهام بکن اصلا بیا از پشتم بکن بیا دیگه بلند شدم و دستم را از دستش بیرون کشیدم سیگارم را برداشتم و از آتلیه زدم بیرون راحت گیج میشوم راحت گم میشوم اما مدتها بود که چنین حسی نداشتم اتفاق بین محسن و نوشین و آنیتا عجیب بود اما غیر ممکن نبود آنیتا گفت من نمی خواستم صیغه بشیم اصلا به این چیزا اعتقاد ندارم اما محسن میخواست گناه نکنه من بهش گفتم که من آدم وفاداری نیستم از هرکی خوشم بیاد باهاش سکس میکنم اما اون می گفت اون به خودم ربط داره و مشکلی نداره می دونی محسن الگوی فکریش فرویدی بود فاحشه و فرشته من فاحشه ش بودم نوشین فرشته ش با من سکس میکرد اما با فرشته ش نمی تونست برای نوشین نقش مادری قائل شده بود خوب خرج میکرد راستش از اون بیست تومنی که برای عکسها بهش دادیم ده تومنش رو داد به من مکثی کرد و ادامه داد من بیگناه م من نه یکی دیگه اون کار خودش رو میکرد غیر از من دو نفر دیگه هم داره رفیقت هایپر سکسه هر روز دو سه بار باید ارضا شه تا آروم شه معمولا اگه نتونه سکس کنه جق می زنه دیگر حالم بد شده بود حتا یاد آوری محسن و کارهایش احساس چندش آوری ایجاد میکرد ستاره پوست انداخته بود خبری از لباسهای تیره نبود ماشین خریده بود نوشته

Date: April 4, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *