بخت و چاره

0 views
0%

خوشتیپ بود و خوش چهره با قد بلند و موهای جوگندمی از همسرش جدا شده بود من هم تو دوران نامزدیمون شهزاده ی رویای من بود عاشقش میشدم با این قلب چهل ساله قلبی که از خیانت ها و هیزی های همسر سابقم تیره و پر کینه بود داشتم عاقلانه عاشق میشدم پس داشتم آگاهانه عقلمو خرج احساسم میکردم گاهی عمیقا ب کنکاش اون چشمای میشی مشغول میشدم و خارج میشدم از بعد زمان و مکان ولی اون ولی اون هیچوقت جذب اون نگاه خیره و پر از عشق من نشد شاید هنوزم عاشق همسر سابقش بود آره میدونم اون از من زیباتر بود جوون تر خوش اندام تر و صدالبته باکلاس تر اینو از تعریفای بقیه فهمیده بودم و قیاس های گاه و بی گاه عشق میانسالم نمیدونست دلم میشکنه چون اون عاشقم نبود گفتم عاشقش میکنم کافیه بریم زیر یه سقف کافیه بعد سه سال بازم طعم رابطه رو بچشه عاشقم میشه آره راهش همینه یک سال از ازدواجمون گذشته بود و من متوجه نگاه های بی پرده و خیره اون به به بقیه زنها و حتی دخترهای نوجوون زیبا میشدم و جالب بود که با من از زیبایی هاشون حرف میزد من زخم خورده ی چشم چرونی همسر سابقم بودم اگه قرار بود چشم چرونی رو تحمل میکردم که جدا نمیشدم و پسرکم رو به نامادری نمسپردم خیلی باهاش درگیر شدم که چرا نگاه میکنی مگه من چمه تو دیگه چشم چرون نباش اوایل انکار میکرد تا اینکه بعد دو سال میگفت از دیدن زنای زیبا انرژی مثبت میگیرم نمیتونم نگاه نکنم ازدواج دومم بود و خونواده ی سنتی من طلاق دوم رو ننگ میدونستن گفتم میجنگم واسه زندگیم گفتم بچه بیارم پایبند میشه از من اصرار و از اون انکار بالآخره راضی شد و من بعد از نه ماه تنش و دعواهای پیاپی پسرمو ب دنیا آوردم گفتم حاملم رابطه جنسیمون کمه حریص تره بیشتر نگاه میکنه پسرکم به دنیا اومده بود و دید زدنهای آشکارش زیادتر شد ولی کمتر اصلا دوست و آشنا و فامیل میگفتن به خودت برس این چه طرز لباس پوشیدنه یکم به خودت برس تو خونه یکم آرایش کن که چشم و دلش سیر بشه دیدم بیراه نمیگن مرده و چشماش واسش تصمیم میگیرن لباسای لختی میپوشیدم آرایش رفتارای دلبرانه گرچه به سن و قیافه و اندام تقریبا چاق و صدای کلفتم نمیومد و خودم میدونستم ولی مگه خودش منو انتخاب نکرد پس میتونم براش لوند باشم وقتی متوجه تغییراتم شد خیلی خوشحال شد و استقبال کرد خودش همیشه آراسته و شیک بود و من حالا هم سطحش شده بودم ولی عمر این چشم و دل سیری یک هفته هم نشد گفتم بخاطر پسرمون بیا بریم پیش مشاور ازدواج دوم ماس بیا با هم براش تلاش کنیم قبول کرد جلسات مشاوره یکی یکی طی میشد که بعد از چند جلسه دکتر گفت یا بساز یا طلاق بگیر بغض گلومو گرفت گفتم چرا آخه گفت مشکل از تو نیست اون عاشقانه دوستت داره ولی نمیتونه چشماشو کنترل کنه نگاهش حریصه گفت عملکرد جنسیش ضعیفه گفتم تقریبا گفت به این افراد میگن چشم ارضا یعنی با دیدن زنان زیبا به حس و غریضه ی جنسیشون پاسخ میدن و این رو به رابطه و انزال ترجیح میدن تا آخر عمر همراهشونه و با گذر زمان پیشرفت میکنه دیگه نمیشنیدم حرفاشو گوشام سنگین شده بود و سرم سبک با حال زار بیرون اومدم از مطب دکتربخاطر پسرمم که شده واااای پسرم چرا عجولانه تصمیم گرفتم چرا اول پیش روانشناس نیومدم اون طفل معصوم نباید دعوا و جنگ اعصاب خاطرات دوران کودکیش بشه من تحمل میکنم اما مگه میشه قطعا نه تو پیاده رو ها قدم میزدمو غرق افکار خودم بودم شاید دارم تاوان ترک کردن پسر بزرگم رو میدادم شایدم یاد حرف مادربزرگم افتادم بختمو عوض کنم با چاره ام چیکار کنم نوشته

Date: October 30, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *