بدن مات 1

0 views
0%

مطلبی که مینویسم هم خاطره تلخیه وهم شیرین دلیل هردو رو خودتون میفهمید تازه باهمسرم ازدواج کرده بودم وخیلی هم راضی بودم اما یه چیز بدجورآزارم میدادو اون قفل شدن ناگهانی نگاه من وخواهر زنم باهم بود یعنی گاهی اوقات چشمهامون به هم گره میخوردو هردو انگارکه خجالت میکشیدیم رو برمیگردوندیم من خیلی حس خاصی نداشتم ولی احساس میکردم نگاه خواهر زنم ازروی حسادت باشه حسادت به همسرم که همچین شوهری گیرش اومده آخه من تیپ خاصی داشتم به گفته خیلیها مثل هنرپیشه های هندی ومعمولا هم به خانمها خیلی توجه ونگاه نمیکردم و اساسا خیلی ازخودراضی بودم از طرفی خواهرزنم ازخانمم بسیار بی ریخت ترو بداندام تر بود یه باسن پهن اما صاف پاهای بسیار پرانتزی و خلاصه اصلا جذاب نبود حتی بدلیل مشکل فکی و دندانی که داشت خوب نمیتونست حرف بزنه همه این مسایل باعث میشد که چون منی هرگزبه چشم خاصی بهش نگاه نکنم تااینکه تا اینکه یکبار که همگی بیرون بودیم برگشتیم خونه پدرخانمم تازه رسیده بودیم خونه من اتفاقی رفتم به اتاقی که فکر میکردم همسرم اونجاست ولی ناگهان خواهر خانمم رو دیدم که داره لباس عوض میکنه و در یه لحظه که چشمم به بدنش افتاد از تعجب وا رفتم عذر خواهی کردم و سریع اومدم بیرون ولی در اصل هنوز تو اتاق بودم چه بدن سفید و جذابی داشت اصلا فکرش رو نمیکردم چون خانواده همسرم مذهبی بودند و لباسهاشون همیشه پوشیده و اون توفیقی که اون روز نصیبم شد فقط در سایه یه اتفاق پیش اومد بگذریم اون صحنه تا مدتها جلو چشمم بود ولی خیلی فکرهای بد به ذهنم خطور نکرد فقط چند بار با خودم فکر میکردم سکس با اون هیکل سفید هم بد چیزی نیست یک روز که از سر کار برمیگشتم به شدت مثانه ام پر بود و فقط به فکر این بودم که سر راه یه جایی برم دستشویی چون تا خونه خیلی راه بود و تحمل من کم یه دفعه با تاکسی از جلوی کوچه پدر همسرم رد شدم و چه جایی بهتر از اونجا پیاده شدم و سریع خودم رو رسوندم به درب خونه شون کمی طول کشید تا باز کردند خواهر زنم درب رو باز کرد نخواستم بگم واسه چی اومدم سراغ زنم رو گرفتم که اونجا نیومده بعد سراغ پدر خانمم و بعد مادر زن و جالب اینجا بود که هیچ کدام نبودند گفتم پس من دستهام رو بشورم و برم خونه به دست شویی که رفتم وقتی داشتم دستهام رو میشستم یه دفعه یاد اون صحنه افتادم و این فرصتی که امروز پیش اومده بود در حالی که قلبم شروع کرده بود به ضربان شدید اومدم بیرون و دنبال یه بهانه میگشتم تا سر صحبت رو با خواهر زن باز کنم و هی شاید فرجی شد ولی هر چی گشتم پیداش نکردم بالاخره صداش کردم و باز خبری نشد متعجب داشتم از خونه میرفتم بیرون که دیدم صدای آب میاد کمی که دقت کردم دیدم صدای آب حمامه با خودم گفتم حالا که رفته حمام پس لااقل بزار از پشت شیشه حمام یه بار دیگه نگاهش بکنم توی رختکن که رفتم یادم افتاد که حمومشون شیشه اش کاملا ماته و به طور کلی امید رو برای دیدن از دست دادم فقط هاله ای از یه بدن معلوم بود و دیگر هیچ تو همین حال و هوا بودم که نگاهم به لباس هاش افتاد که اونجا بودن شرتش کمی کثیف بود و بو میداد ولی سوتین اش با اینکه کثیف بود بوی خوبی میداد دوباره گور گرفتم و به بدن مات نگاه کردم درب حموم هم ازاون ور بسته بود یه دفعه فکری به سرم زد الان که فکر میکنم میبینم آخره فکر بود رفتم بیرون و شیراصلی آب روبستم درکمتر ازچند دقیقه صدای خواهرزن در اومد که کسی خونه نیست مامان کسی نیست آب قطع شده من توحموم گیرکردم منم که تو رختکن حموم بودم داشتم میشنیدم ولی نفس هم نمیکشیدم فقط قلبم از دهنم داشت میزد بیرون دو سه باری که صداکرد و جوابی نشنید خودش اومد بیرون همین که اومد بیرون و من رو تو رختکن دیدخشک شد دل رو زدم به دریا و همونجا بغلش کردم اون هم هول کردو گفت اااه چکار میکنی گفتم هیچی میخوام آب رو وصل کنم با حالتی بین عصبانیت وخنده گفت نکن برو بیرون الان یکی میاد خونه اون که داشت این حرفها رومیزد من به گردنش صورتم رو میمالوندم وچندتا بوسه وبلافاصله رفتم سراغ سینه هاش که انصافا حرف نداشتن و تاجایی که میشدحرفه ای خوردمشون خیلی مقاومت کرد ولی اون طوری که من سینه هاش رو میخوردم مادرم رو هم شل میکردچه برسه به این همینکه عضلاتش شل تر شدن من هم کارم راحت تر شد و بالاخره رفتم سراغ کوسش هنوز خیلی نخورده بودمش که دادش رفت هوا توی حموم صداش انعکاس بیشتری داشت وخیلی مهیب بود هی بادست سرم رو عقب میکشید و من هم که میدیدم اینطوری میکنه باحرص بیشتری میخوردم و اون هم دادوهوارش رو بیشتر میکرد تا اینکه بعداز چند دقیقه اینقدر شل شد که تاحالا ندیده بودم شلوارم رو درآوردم هنوزشل بود ولی باناله گفت چکار میکنی من هم باقیافه حق به جانب گفتم فقط که نباید آب تو وصل بشه آب من هم باید وصل بشه گفت نه نمی ذارم وخلاصه بعدازکلی اصرارروی سکوی رختکن به پشت خوابوندمش وخواستم بزارم تو کونش که باز هم نذاشت تو همون حس وحال باخودم گفتم من این کون روهمیشه مسخره میکردم حالا این برای همین هم ناز میکنه حالا که اینطور شدازجلو چنان بکنمت و دوباره برش گردوندم وخواستم ازجلو بکنم که شروع کرد به مقاومت وخواهش که نکن تا بالاخره با زور کیر رو کردم تو کسش آنچنان آخی گفت که واقعا ترسیدم وچه اشتباهی کردم پرده اش پاره شده بودو خون راه افتاد دیگه شل شل شده بودو هیچی نگفت وقتی دیدم آب ازسرم گذشته به کارم ادامه دادم تاآبم اومدوسریع ریختمش بیرون که لاقل گند بیشتری نزنم اون بیچاره هم درد رو تحمل کردو هیچی نگفت کمی هم گوشه چشماش اشک بود که من رو هم شرمنده کرد وقتی دیدم اینقدر نارحت شده شروع کردم به نوازشش و بردمش توی حموم و کسش رو شستم ودوباره شروع کردم به لیسیدنش و دوباره شل شدو این بارهمونجا خودش پاهاش رو بازکرد ولی من دلم نیومدو برگردوندمش به پشت و اون هم بدون هیچ مقاومتی اجازه داد از پشت بکنمش و بازهم دادو هوار کرد کارکه تموم شدیه دفعه یادم افتاد که مبادا کسی بیاد سریع پا شدم و لباس پوشیدم و رفتم ادامه دارد نوشته

Date: August 21, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *