سلام سلام به همه بچه هایی که میان تو شهوانی و خاطرات خودشونو مینویسن به اونایی که داستان رو میخونن ودر آخر بجای ناسزا گفتن تشکر میکنن و اجازه میدن تا نویسنده ادامه بده و داستانهای شهوتناک خودشو بازم بنویسه اسمم عرفانست 3ساله از بهمن جدا شدم چند سالی با هم زندگی کردیم اما خلاصه به دلایل مختلف از هم دل کندیم پس از جدایی پائیز بود هوا ابری و طوفانی جنت آباد میشستیم پیش مادرم و برادرم زندگی خوبی داشتیم هوا بارونی بود یه 206 مغز پسته ای و یه دهنه مغازه تو آریا شهر دارو ندارم بود یه بوتیک و یه فروشنده خانم تو راه داشتم میرفتم بهش سر بزنم گوشیم زنگ خورد الو سلام عرفانه سلام شما حالا مارو نمیشناسی نه نشناختم عرض کردم شما احسانم برادر شوهر سابقت آها احسان تویی خوبی چه خبر چکار میکنی خوبم مرسی کجایی دارم میرم مغازه اووو پس مزاحم نمیشم قربانت کار داشتی آره میخواستم ببینمت منو آره خیره ایشالله آره خیره ساعت 6 بیا میدون ولیعصر سر پاساژ ایرانیان کار داری بگو الان نه بیا اونجا خلاصه رفتم رفتم دیدم آقا با یه سوناتا اومد بوق بوق بوق دیدم داره صدام میکنه رفتم سوار شدم رفت سمت راه آهن داشتیم در مورد خودشو زن و بچه هاش و شوهر سابقم بهمن صحبت میکردیم گفت رفته آلمان و اقامت گرفته گفتم ولش کن اونو کار داشتی گفت دلم واست تنگ شده بود منم گفتم مرسی از اینکه بیادم بودی اگر میتونی منو ببر دم مغازه هم باهم حرف بزنیم هم ماشینم اونجاست گفت اه ه ه ه بی ذوق تعجب کردم با خنده گفتم چرا آخه گفت بابا بریم یه کافی شاپی جایی گفتم کار دارم باید برم گفت نه بریم گفتم اوکی برو رفت به یه کافی شاپ دوتا قهوه سفارش داد خوردیم بعد گفت با تنهایی چه میکینی و منم گفتم بهتر از با داداش تو بودنه خندیدو گفت من چی منم با تعجب گفتم یعنی چی من چی گفت من مثه اون نیستما گفتم درسته تو از اون بدتری ناراحت شد منم خندیدم گفتم ناراحت نشو بابا توام شوخی کردم خلاصه اون روز گذشت و شب رفتم خونه اس داد گفت امروز چطور بود گفتم مثه همیشه یه روز خدا بود دیگه گفت نه با من گفتم خوشحال شدم بعد 3سال دیدمت گفت من دوستتدارم بدون مقدمه من هاج و واج مونده بودم چی بگم دیگه تا صبح جوابشو ندادم و خوابیدم صبح پاشدم دیدم 23 تا اس داده و آخریش این بود که فردا بیا قلهک خونمون با همسرم سر اس دادن به تو دعوامون شده و کارمون به طلاق داره میکشه منم که حالم از اسم طلاق بهم میخورد سریع پاشدم گازشو گرفتم سمت پاسداران قلهک تو راه زنگ زدم بهش گفت فقط بیا زووووووووود رفتم خونشونو بلد بودم زنگ زدم در باز شد رفتم بالا درو باز کرد گفت بیا تو رفتم گفنم سوسن کجاست گفت بشین نشستم رفت با یه ظرف میوه اومد تو پذیرایی گفتم سوسن کجااااااااااست گفت دروغ گفتم بابا دوست داشتم بیای اینجا ادامه حرف دیشب رو بزنیم کفتم بس کن احسان من بازیچه دست تو و داداشت نیستم احمق شروع کرد به چرت گفتن من دوستتدارم عاشقتم از اولم من میخواستمت بعد که رفتم تو فکر که چرا منه احمق تا اینجام اومدم دیدم کنارم نشسته دستمو داره فشار میده گوسفند بیشعور یدغعه شعور کرد به حرف سکسی زدن تو فکرای خودم بودم دیدم داره با دست گردنمو میماله همین که اومدم پاشم گفت عرفانه فقط یکبار گفتم آشغال عوضی تو زن داری من هرزه نیستم که گفت میدونم تا اینجا اومدی بزار من به آرزوم برسم دیدم داره لخت میشه داد زدم بی ناموس لخت نشو زشته بدتر داشت حشری تر میشد منو کشید انداخت وسط اتاق بدنم بی حس شده بود از استرس و ترس التماس کردم اما بدتر میکرد همون وسط پذیرایی شروع کرد لبامو خورد کثافت انگار تا حالا لب نخورده بود تو همین حین داشت کسمو با دستش فشار میداد منم هیچ راهی نداشتم جز التماس کردن آروم در گوشش گفتم کثافت الان زنت میادا گفت نترس با دوستاش رفتن تیراژه تا غروبم نمیان با شنیدن این حرفش یکم شل شدم تو لب گرفتن ناخودآگاه باهاش راه اومدم رفت سراغ سینه هام مالید و مالید لباسامو از تنم دراورد و از گردنم شروع کرد به مالیدن داشتم تحریک میشدم صدای اوووف اوووفم داشت بلند میشد کل بدنمو لیسید رفت سراغ کسم وقتی دید خیسه حال کرد گفت پس توام داری حال میکنی گفتم بخورش دیگه بخوررررر گفت چی بازم بگووو گفتم جون مامانت بخوووووور مثل سگ داشت لیس میزد انقد لیسید تا آبم که مثه همیشه با فشار میومد پاشید رو صورتش بدجور خورده بود تو پرش پاکم کردو کیشو اورد جلو صورتم براش ساگ زدم اما با دندون خلاصه کیرش که 12 سانتم نبودو کشید رو سینم شکمم تا رسوند به کسم وقتی کرد تو کسم فکر نمیکردم انقد درد داشته باشه البته فقط اولشا بعد که تلمبه میزد داشتم حال میکردم حرفاش داشت دیونم میکرد دیگه فجیه دادم در اومده بود اونم بیشتر تحریک شده بودو داشت بالا پائین میکرد کیرشو میگفتم بکن احسان بکننننننن جووووووووووووون جرم بده حرومی جیگرم داره حال میاد بکن فداتشم 3ساله تو کفم بکن عمرم خلاصه اونم داشت دیگه نعره میزد که من بازم آبم اومد انقد خیس شده بود کسم که میگفت دیگه حال نمیده من متوجه صدای در شدم میدونستمم احتمال 90 درصد زنشه کشدمش رو خودم گفتم اگه نکنی میرما سریع کیرشو کرد تو کوسمو منم داد و هوار که تحریک بشه میگفتم بکن زن جنده بکن جیگر داشت تلمبه میزد که یدفعه وااااااااااااااااای صدای جیغ یه زن کل اتاق رو برداشت ها ها زنش بود من خونسرد پاشدم لباسامو تنم کردم زنشم بی حال افتاد رو کاناپه و گریه میکرد معلوم نبود بیهوشه یا منم گفتم احسان جان فداتشم حال کردم مرسی زنش منو نمیشناخت چون 1سال بعد طلاقمون باهاش ازدواج کرده بود جراتم نکرده بود بهش بگه زن داداش قبلیشم خلاصه زن بدبخت اونم طلاقشو گرفت و اون کثافتم به سرنوشت داداش احمقش دچار شد خیلی طولانی شد ببخشید عزیزانم فدای همتون دوستتون دارم عرفانه بوس بوس
0 views
Date: November 5, 2018
• اسامی مستعار
• سلام
• 28ساله بودم که پسری رو برای ازدواج بهم پیشنهاد دادند.من چند بار پسره رو دیده بودیم . قیافه ای نداشت فوری مخالفت ها شروع شد من هم به معرف ج رد دادم .اما نمیدونم چی شد دور از چشم همه با ملاقات کردم .راستش از نحوه حرف زدنش خوشم اومد زبان چرب و نرمی داشت. وبا کمی ناز و خواست دوست شدن با یه پسر باعث شد که نفهمیدم چه میکنیم وجواب مثبت دادم . و خدایی دلم خواستش البته یه دوست پسر داشتم که به دلیل دوری محل کار خیلی کم میدیدمش واز خواسگاری تفره میرفت البته باهاش ارتباط جنسی کاملی نداشتم فقط چند بار همدیگر رو به آغوش میکشیدیم و چون من خیلی کم رو بودم فقط لب بازی میکردیم واون شروع میکرد یکی دوبار هم رومانتو منو مالید خودشو بهم میمالید .وچون از سن ازدواج هم میگذشت گفتم شاید عشقم بشنوه ازدواج میکنم اقدام کنه .اگه هم نخواست که با اسعد یه مدت دوست میشم و نهایت تموم میشه اخه دو سال ونیم ازمن کوچکتر بود خلاصه نفهمیدم که چه شد که عقد کردیم وچشمتون روز بد نبینه در اولین دیدار برادرش صد دل عاشقش شدم .برخلاف اسعد اکبر بسیارزیبا قد بلند .جو گندمی وچهار شونه .وهرچی بگم کم گفتم .وبر خلاف اسعد تمام دختران فامیل وبیگانه دوست ش داشتن حتی تمام خانواده من بهش چشم داشتن وتو تمام مجالس. نام اون بود وبس .البته اسعد شوهرم خدایش برام ازهمه نظر کم نمیزاشت .ولی دل بود چکارش میشه کرد . البته رفتار خانواده من واون هم بر تمام این اتفاقات اثر شدیدی داشت کبر آقا ۴ سال سعد بزرگتر بود .البته خودم هم تیپ وقیافه آنچنانی نداشتم لاغر وکوتاه قد بودم .و داشتن اکبر برام فقط رویا یی بیش نبود حتی اگه اسعد نبود.وآنقدر ایمان دارم اگر اسعد ماجرای عشق منو میدونست ومیتونست کاری کنه حتما میکرد اسعد هزاران برابر اکبر برای خانواده همون احترام وارزش و وقت میگذاشت اما همه به دودلیل کور بودند یکی زیبایی اکبر دوم ثروت اکبر که اسعد هیچ کدومو نداشت آقا. اکبر از هیچ نمیگذشت به هیچ دختر وزنی رحم نمیکرد .البته گفتم همه فوری براش رام میشدن.ولی اسعد پاک بود .محلل کارش شهر دیگه ای بود وچند ماه یک بار می امد .مدیر کارخانه سیمان بود هربار که اسمش میومد یا عکسشو یا فیلم عروسی خودمو که اونو میدیدم ناخوداگاه اه میکشیدم وبارها وبارها به عشقش شهوتی میشدم ودستام جای دستشو رو کوسم میگرفت وتا ارضا نمیشدم دستمو درنماوردم چند بار بغل شوهرم خوابیدم که یهو دلم حسش میکرد وباوجود اینکه کافی بود دستمو دورکمر شوهرم حلقه میکردم فوری حسابی منو میگاید اما فقط عشق اکبر بود که ارومم کرد.تو تمام سکسهای اجباریم با اسعد چشمامو میبستم و با تمام وجودم اکبر رو بغلم حس میکردم وتنها آن زمان میفهمیدم سکس چیه .حتی وقتی احساس میکردم دارم ارضا میشم یه بهونه پوزیشن پشتمو به اسعد میکردم وسرمو ازش دورمیکر دم که مبادا درلحظه ارضااسم اکبر رو بگم چون همیشه آن لحظه فقط کلمه عزیزم وعشقم رو بلند میگفتم هیچ وقت کلمه اسعد رو نگفتم وآخ عزیزم بکن منو عشقم واروم زیر زبونم اخ اکبرم بکن عزیزم .
• با تمام این اوصاف من دختری بسیار مذهبی واقعی بودم که .اما چه کنم .دوران مجردی بارها به عشق بعضی پسرهای خوشگل محله خودارضایی میکردم ولی هرگز به خودم اجازه ندادم کاری کنم اما دلم مثل سیروسرکه یه پسر باحال و بکن میخواست با وجود آزادی کامل و درخواست مکرر بعضی ها سخت گیر بودم
• یک شب که همگی خانه ماخوابیدند وحال ما صد متر مربع هستش من کنار اسعد واکبر به فاصله حدود بیست متر ودور ازمن خوابیده بود .که ازته دل ارزو کردم اکبر شوهرم بود والان میومد پیشم که یهو شورتم پر آب شد تجسم کردم ارام ارام داره به طرفم خودشو میکشه و من پشت به اسعد ورو به اکبربودم وحس کردم که اکبر نزدیکتر شده انقدر شهوتی شدم که برای جلوگیری از خود باختن و تسلیم شدن .ونزدیکترشدن اکبر طوری که دستش رو کشید بهم خورد شاید میخواست کم کم بچسبونه چون دوبار دستش افتاد روسینه هام یک بار هم حس کردم پاش به پام خورد،
• منی که تا ده دقیقه یا چوچولم ورنمیرفت وزبان نمیزد خیس نمیشدم تمام شورتمو پر آب حس کردم .وهمیشه سعی میکزدم درحضوردیگران ازشوهرم دور باشم ونشون یدم هه حرمت دیگران واجبه .بدون درنظر گرفتن احتمال بیدارشدن بقیه پریدم رو اسعد وباچشمان بسته فقط نیم ساعت ازبالابه پایینشو لیسیدم بنده خدا خوشکش زدهبود وبرای اولین بار شورتشو باعشق میمالیدم وروش کیرشو گاز میزدم قبلا وباهزاربا خواهش فقط یه ساک کوچولو کرده بود که جواب من نه بود حتی یه بار ازسکس دست برداشتم چون میگفت یک لحظه بخور
• وحالا داشتم رو شورت میمالیدمش وانقدر ساک زدم که ابش اومد .ولی من که کیراسعدرو نمیخوردم .وان شب سه بار ازش خواستم منو بکنه که کرد وهمش لحظه اخر پشت به اون ومیشدم ازپشت کوسم میزاشت ومنم به صورت اکبر که رو به ما شده یود ونمیدونستیم خواب بیدار نگاه میکردم وتجسم مبکردم اون از جلو واسعد هم ناجار عقب میماله اخ عقب من اصلا….اما اگه اکبر بگه حتما.وگایش میشدم این رو بگم من در دوران مجردی به جز محمد همان دوست پسرم به هیچ جنس مخالفی اجازه حتی لمس بررروی لباس نداده بودم فقط یک ببار که 15سالم بود وتازه سینه داورده بودم دوست. برادرم به زور منو چسپوند دیوار وسینه هامو میففشرد که. فقط درد حس میکردم از من 20سال بزرگتر بود سعی کردم از دستش در برم که دیوانه وار فشارم میداد وگفت اگه نمالی میگم صدام زدی که بهت بدم وبرای اولین بار به زور دستمو روشروال گداشت وخودش دستمو به کیرش فشار میداد وبالا و پایین میکرد من فقط با ارامی گریه میکردم آنقددر . باالا . پایین کشید که شروالش خیس شد وبا دست دیگرش وسط پامو انقدر مالید که وقتی رفت دستمو گذاشتم روش اه کشیدم وبرای اولین بار روشروال کیر تو دستم بود که تا 19سالگی ازتمام پسرا بدم میومد ولی. هربار یاد. اون. لحظه میافتم خیلی حالم بد میشه. مرتیکه مثل الاغ بود .شنیده بودم ۳ زن گرفته بودوهمگی از بزرگی کبیرش طلاق گرفته بودند شب زفاف منتظر کیر بزرگی مثل اون بودم که خوب شد وهمش ۲۲سانت داشت
• بیام سر گددایی عشق خودم . یاد وبودن اکبر وحرمت واحترامش انقدر دلمو برده بود. که با وجود احترام فراوان برای هم ونشون دادن فقط محبت برادر شوهری وزن داداش بین ما حاکم بود هرگز نه من نه اون کوچکترین رفتار زشتی که نشون دهنده حسی باشه رو نداشتیم بجز اون شب که شاید خواست من بوده واون اصلا تکونم نخورده باشه من میدونستم که عشق من یک طرفس.
• روزی که از شهر محل کارش برگشته بود چون 5 ماه نیم نبود برای دیدن تنها برادرش که خیلی همدیگر رو دوست داشتند سراسیمه وباخوشحالی بدون در زدن وارد آپارتمان ما شد اخه در یک ساختمان زندگی میکردیم .وبرحسب اتفاق اسعد برای خرید نان بیرون بود من که بادیدنش خیلی خوشحال شدم مثل دفعه قبل که اسعد واکبر همو بغل میکردن وحسابی روبوسی میکردند ودراخر. من باهاش دست میدادم ولبخند محبت امیزی دلشتم جلو رفتم اسعد که نبود بغلش کنه وروبوسی کنن وناخداگاه من جلو رفتم ودست دادیم چون قدش ازمن بلند تربود من کمی رو پنجه بلند شدم واون هم بی هدف خم شد وبرای اولین بار همدیگررو بوسیدیم که من سرخ شدم وخون تمام وجودم به جوش آمد اومدکه اونم متوجه شد .وباز خم شد ومن خودمو کشیدم بالا وطرف چپشو بوسیدیم که ناخداگاه اون دوبار خم شد ومنم خودمو کشیدم ودستم تو دستش بود که این بار به جای گونه لبامون به هم دوخت که اون خواست راست بشه ولی من ناخوداگاه بیشتر خودمو کشیدم که اونم باز لبشو گذاشت رولبم که دیگه رو هم قفل شد .همان جلوی در منی که به زور یه لب چند ثانیه ای بالب دوخته میدادم لبم باز باز وعاشقانه داشت روی لبای اکبر لیزمیخورد واب دهن قاطی زبان به زبان مکش زبان که یه لحظه حس کردم که سرم روبه روشه چ راحت لبامون لیر میخره که متوجه شدم دستمو قفل کردم دور کمرشو گرفتم واونم دستاشو زیز باسنم گرفته ومنو بلند کرده . وپاهام دور کمرش قفله
• وای که دیدم عشقم داره لبامو میخوره وبه ارزوی چند ساله رسیده بودم پاهامو دورکمرش بیشتر فشار دادم دستم دورگردنش ونیم ساعت لبامون رولب لعنتی همزمان مثل جنده ها داشتم دکمه هاشو باز میکردم وتا دستام بعد مالش سینش خواست رو شروال بره پایین که صدای نحس اسعد پریدم پایین وفوری رفتم اشپزخونه وعشقم رومل نشست
• اسعد اومد حس کردم جو را سنگین نگاه میکنه
• با هم رفتند وتا درو بستن من فوری دستام رو بردم داخل شورتم مثل جنده ها خودمو ارضا کردم
• شبش که اسعد اومد زودکشیدمش تو اناق خواب واین بار من شروع کردم که گفتش چیه چی ده بعد ده سال تازه عروس شدی
• ووتمام سکسمو داشتم میریختم که وسط تلنبه زدن ایستاد و راحت گفت چیه چاه ؟؟؟؟نکنه
• شوهر کزدی وما خبز نداریم
• حس کردم داره شک میکنه که بهش گفتم اسع جووونم یاد محمد افتادم
• اخه ماجرای محمد دوست پسرم وبه اسرارش لب گرفتن ناراضی بودنم وماجرای آن نامرد دوست برادرم رو براش گفته بودم .انقدر از من حیا دیده بود که پوست برادرم رواحمق وبهش گفته بودم که با محمد تنها یک بار به اصرار بغلم کرده واون لب گرفته من درحالی که میخواستم ولی واندادم که البته دروغ نبود فقط سه بار پیش اومده بود
• ازم پپرسید محمد که کاملا چسپید بود رو حس کردی
• وحتما یاد اونه که داری کیر مار عاشق میکنی وفوری گفتم اگه نگی بدم اره خوب
• البته محمد امریکاس میدونه دستش به من نمیرسه
• من که لبای اکبر و ستسو که کوسمو گرفت رو میخواستمو راستش کیرشو هم شق کرده بود وزیر باسنم حس کردم
• فچری گفتم دست هودم نبود اسعد ببخش ولی دیدم اون گفت رلستشو بگو نارخت نمیشم مال من کع نبودی وقارازدواج بوده فقط بهت چسپوند
• گفتم بیخیال بابا غلط کدم گفتم
• ولی باید ذهنشو خالی میکردم که گفتم بس کن گذشته که
• که گفت اووو نکنه شروالشو پلیین کشیدی
• ومن گفتم فانتیزی میخوای تا بگم اره وگرنه اینجور بوذ
• که گفت باشه اره اینم آقا مخمد که من بلند شدم وتمام کارهای صبح انجلم دلدم جوری که سه بار ابم ریخت که گفت اینه کار محمد آقا
• ودیگه کی رو میخوای که
• فوری پرتش کردم رفتم ودوروز باهاش حرف نزدم که شک نکنه
• وچند ماه بعد اسعد تهران بود که تماس گرفت با اکبر برم پیشش
• ومن اول ناز کردم که تنها درس نیس وال ویل که گفت ده ساعته میرسین
• واین شد که منو عشقم توجاده آباده تهران به وصال هم رسیدیم
• چند ماه بعد وقتی تازه برگشته بود ه فکر میکرد اسعد سر کاره صبح زود که تازه برگشته یود پرید تو اتاق و رو به من گفت بپر تو بغلم عشقم که یهو چشمش به اسعد افتاد که بغل من خوابیده یود
• اکبر خودشو نباخت وروبه اسعد تکرار کرد دادشک گل من.
• حس کردم متوجه شده
• که شب دز حالی که داشتم ازدیدن مجدد اکبر. تمام بدنم کیر میخواست نداشتم حس ایجاد بشه اینم بگم ها که کیر اسعد شوهرم خیلی ازکیر اکبر هم کلفتتره هم درازتر وهم پر ملات تر وبکن تر اما کیر معشوق چیز دیگس .
• ولی یه شب هنگام سکسمون من که کمی خسته بودم ودرحال تلنبه. زدن خیس نمیشد گفتش چیه کیر کلفت تر بدم ها جون بگیری ؟؟ اکبر آقا فشار بده که من احمق یهو خیس پرآب شدم واوووفی گفتم که اوون بدون ارضا شدن بلند شد ورفت فقط گفت اگه فقط برای سکسه جنده ات کرد م.وگفت اگه با چشمای خودم میدیدم هرگز باورم نمیشد برای هر دوتون اعتماد شدیدی داشتم .اون شب که خونمون خوابیده بود خوب میدونستم چته.ولی به خودم گفتم که باز نخواسته کاری کنه به خودم پناه اورده احمقانه گفتم افرین که توموقعیت قرارداشتی وسالم موندی .با هم ه سرافکندگی گفتم عشق ایجادشده روز عروسیمون وقتی راننده ماشین شد که کفت بی شرف میگفتی یه طلاق بود گم وگورشدن من .نه اینکه تنها داداشم تو دلش بگه گایدمت .
• والان ۱۹ساله که نه سکس کرده نه بهم توجه میکنه فقط جلوی دختروپسرم ودیگران عادی رفتارمیکنه که من فقط تحسین کردنش تو دلم مونده اخه دو بچه داریم ومن دیگه با هیچ کس حتی یک بار هم کوچکترین کاری نکردم وحتی فکرشم نمیکنم نماز میخونم که شاید اول خدا بعد تنها کس زندگیم یعنی معشوق واقعیم اسعد عزیز قبل مرگم منو ببخشه
• اصلابه روی برادرش نیاورد حتی بعد ازدواجش فکر میکردم زنشو بکنه وجلد کیرش کنه ولی توجه به اینکه زنش فعمیده بود که کیر اسعد همونه که اون میخواد وراحت پا میداد به شدت سکسی بود چون رفتاراش با تماامردهای فامیل معنی داربود همون مردایی که اکبر خوان یاخواهرشون یازنشونو فقط به خاطرزیبایی گایده بود و اسعد فقط شروع کرد به گایدن دختر وزنهای خانواده من که زیر ۲۵سال بودن واز رفت وامدهای زیادشون با ما میدونستم کی زنشه وکی جلد کیرشه . انگار نه انگار منم به اکبر نگفتم که. فهمیده واز اون روز به بعد دیگه فقط سلام وخدا حافظ بود هرجا اون بود من سعی میکردم یا نباشم یا تنها نشیم وچند روز پیش مامورین به خانه خواهر بزرگ اسعد حمله و۹نفر مرد با یک زن جوان که ۴نفرشون داماداشون و۳نفر شون پسرخاله هاشون که میدونستن اکبر با تیپش زلناشونو قطعا گایده ودونفردیگه شوهر دو دختر خاله شون بودند آن زن هم شهلا خانم عزیز دوردونه خانواده تمعکار وزیبا پرست زن اکبر آقابودکه ۹مزد رو راه اناخته بود وخواهراشون باکمال پر رویی گقته اند که سر شهلاجونمون کلاه گذاشتن که شوهرت اونجاس و کارت داره وگرنه شهلا جونشون چون زن برادر بیشرفشونه فاطمه زهراس .و همه به زیبایی وزندگی آقا دادلش حسادت میکنند شاید هم زبونم لال خواهراهم جلد خوشکلی آقا دادشه شدن خاک بر نظر ندید عبرت بگیرید