برده زن داداش

0 views
0%

با سلام من علی رضا هستم و 25 سالمه می خوام ماجرای خودم و زن داداشم رو براتون تعریف کنم که چه جوری من نوکر ایشون شدم سال 1386 بود که دانشگاه قبول شدم سراسری قزوین ما خونه مون تهران بود و خونه ی داداشم قزوین بود خوشحال بودم که قزوین قبول شدم چون میخواستم برم و پیش اونا زندگی کنم و این جوری راحتتر میتونستم به درسم برسم بلاخره ترم اول شروع شد و من رفتم قزوین خونه داداشم اونا دو نفری زندگی میکردن و داداشم تو یه شرکتی کار میکرد که تا ساعت 9 شب کارش طول میکسید و زن داداشم میگفت خوشحاله که من رفتم پیش و از تنهایی درش آوردم زن داداشم اسمش یلدا بود و خیلی سکسی بود باسنش هر مردی رو دیونه میکرد اون خونه دار بود و داداشم اجازه نمیداد کار کنه بیرون منم راستش رو بخواین خیلی عاشق اندامش بودم و به خصوص پاهاش وای خدا عجب پاهایی داشت یعنی هر بار که میدیدمش ذل میزدم به پاهاش اونم متوجه نمیشد با خودم میگفتم چی کار کنم اینجا چه جوری مخش رو بزنم روزی 2 بار جلق میزدم واسش اما فایده نداشت من یه چیز قوی تر لازم داشتم روزای اول مینشستیم و با هم در مورد حقوق زنان حرف میزدیم و اینکه تو ایران به زن ها ظلم میشه اون با نظراتم موافق بود و منو قبول داشت منم که فقط تو فکر این بودم که چه جوری پاهاش رو بلیسم واقعا درمونده شده بودم تا اینکه یه روز لب تابم رو گذاشته بودم تو اتاقم و خاموشش نکرده بودم و داشتم فیلم های فوت فیتیشی رو نگاه میکردم که از یوتیوب دانلود کرده بودم خلاصه یه جلق زدم و رفتم حموم زن داداشم خونه نبود منم فکر نمیکردم به این زودی بیاد رفتم حموم و لب تاب رو جا گذاشتم و فیلم هم داشت پخش میشد تا اینکه یهو زن داداشم اومد خونه و خریدهاش رو گذاشت آشپزخونه و اومد طرف اتاقم ببینه صدای چیه داره میاد رفت سر لب تابم و دید یه مرده داره پاهای خانمش رو میلیسه منم تو این حین تو حموم بودم اومدم بیرون بدون لباس چون فکر نمیکردم اون خونه باشه اما دیدم یهو از اتاقم اومد بیرون منم که شوکه شده بودم فورا برگشتم حموم و گفتم شرمنده ببخشید نمی دونستم برگشتی اونم خندید و گفت اشکالی نداره برو لباست رو بپوش و بیا اینجا کارت دارم بعد از 15 دقیقه رفتم پیشش تو آشپزخونه نشستم پیشش و گفتم کارم داشتی اونم گفت یه سوال میپرسم اما میخوام سریع جواب بدی منم گفتم خوب بفرما گفت میخوام نوکر من بشی منم گفتم چی میگی متوجه نشدم گفت فیلم روی لبتابت رو دیدم میدونم تو هم از اونها هستی پس خودت رو گول نزن منم که از خوشحالی دل تو دلم نبود گفتم خیلی خوشحال میشم نوکر شما باشم باید چیکار کنم فورا پاهاش رو آورد بالای میز ناهار خوری و گفت فعلا میخوام کاری رو که دوس داری انجام بدی و پاهای منو بلیسی و تمیزش کنی چون بیرون بودم و خیلی بو میده باور کنید جوری انگشت های پاهاش رو میلیسیدم که حودش ترسید از اینکه یهو نخورمش 10 دقیقه فقط پاش رو میلیسیدم تا اینکه گفت بسه گفت از امروز تو نوکر من هستی و هر چی بگم باید گوش کنی منم گفتم شما ارباب من هستین و فقط کافیه دستور بدین گفت چهاردست و پا بشین میخوام سوارت بشم چون تو هم الاغ هم سگ و هم نوکر من هستی فورا سوارم شد و با یه لگد محکم منو به سمت اتاق خواب هدایت کرد داشتم از خوشحالی میمردم یعنی این منم که خر زن داداشم شدم وای خدا ازت ممنونم رفیتم اتاق خواب و از رو پشتم پیاده شد و نشست روی تخت خوابش گفت می خوام یه سری قوانین واست بذارم اینا رو خوب تو سرت فرو کن تو نوکر من هستی و آفریده شدی واسه این که فقط به من خدمت کنی و من تو خونه دیگه با پا جایی نمیرم و فقط سوار تو میشم و از فردا هم برات یه زین میخرم و رو پشتت میذارم در ضمن باید کارهای منزل به جز آشپزی رو برام بکنی منم گفتم چشمف هر چی شما بگین یهو دیدم رفت سر کمدش و دوباره لباس پوشید و رفت بیرون بعد از 2 ساعت برگشت در رو باز کرد منم مثل یه سگ دویدم طرفش و گفتم سلام خانوم و کف هاش رو درآوردم و شروع کردم به لیسیدن پاش که یهو با لگد زد تو دهنم و گفت کی بهت دستور داده پای منو بلیسی منم جا خوردم از این حرفش و گفتم یعنی شما اینو دوس نداری گفت از این به بعد بدون دستور من هیچ کاری نمیکنی و تا من بهت اجازه ندادم و ازت نپرسیدم حتی آب نمیخوری منم گفتم چشم گفت از حالا تو دیگه حق حرف زدن نداری و هر چی خواستی فقط باید پارس کنی سوارم شد و رفتیم اتاقش دیدم از توی یه نایلون بزرگ یه جفت پوتین درآورد و گفت این مال دوستمه که میره پیست اسب سواری و امروز قرضش گرفتم تا فردا یکی بخرم چکمه ها رو پوشید و سوارم شد و با یه لگد محکم زد به باسنم که از شدت درد افتادم زمین نمی دونستم چرا اونقدر درد داشت که یهو خانوم خندید و گفت این چکمه ها پاشنه ش از این میخ ها دارن که اگه سریع از دستورم پیروی نکنی محکم میزنمت باهاش منم حساب کار اومده بود دستم و میدونستم واقعا میزنه اینبار آرومتر زد بهم و منم فورا راه افتادم و راه هی بهم میگفت یالا حیوون هی برو حیوون و با لگد منو میزد من واقعا براش مثل یه الاغ بودم چون اون اصلا براش مهم نبود من درد میکشم یا نه فقط با لگد میزد تا اینکه رسیدم آشپزخونه اونجا اومد پایین و رو صندلی نشست و بهم گفت دراز بکش و پوتین رو گذاشت جلوی دهنم و دستور داد بلیسمش تا کف پوتینش کاملا تمیز بشه منم شروع کردم به لیسیدن تا اینکه کاملا تمیز شد بعد یه نگاهی به کف پوتین کرد و گفت کاملا تمیز نشده بعد گفت بلند شو بلند شدم و سوارم شد دوباره و اینبار با یه لگد محکم تر از دفعه اول زندگی رو برام جهنم کرد واقعا درد داشت میخ پوتینش تو پوستم فرو رفته بود اما اصلا توجهی نمیکرد و میگفت عاقبت درست انجام ندادن کار همینه منو برد اتاق خواب دوباره و دراز کشید رو تخت و دستور داد تا پوتینش رو دربیارم و بو کنمش پوتین رو درآوردم و بو کردمش واقعا بوی خوبی داشت بهد شروع کردم به لیسیدن کف پاهاش که چون جوراب نپوشیده بود حسابی عرق کرده بود عجب حالی میداد من داشتم حسابی حال میکردم که یهو دیدم خوابیده پایان قسمت اول نوشته علی

Date: August 23, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *