برده ماندگار ۲

0 views
0%

قسمت قبل ادامه این نوشته با سبک ارباب و برده با گرایش گی می باشد اگر به آن علاقه ندارید لطفا مطالعه نفرمایید گفتم تو از این به بعد وقتی منو و تو هستیم فقط سگ منی دیدم که رنگش پرید اما جرات مخالفت نداشت برگه کارنامشو یه تکونی جلوش دادم تا از هپروت در بیاد نگاهی بهم کرد و با من من گفت باشه گفتم باشه نه چی باید بگی نگام کرد با تعجب و ترس صورتمو بردم جلو تو چشماش نگاه کردم و شمرده شمرده گفتم باید بگی چششششم یکم مکث کرد انگار حلاجی میکرد که جایگاهش کجاست مردد بود اما با صدای آرومی گفت چشم واسه اینکه اذیتش کنم گفتم نشنیدم یکم قیافش سرخ شد دوباره بلندتر گفت چشم دو سه تا نرم زدم تو صورتشو گفتم آفرین میدیدم که متعجبه اما حرفی نزد خوشم اومده بود احساس خوبی بود خیلی خوب قد بلندم نسبت بهش و چهارشونه بودنم حس قدرتمو بیشترم میکرد اتاق یه صندلی بیشتر نداشت معمولا رو تخت درس میخوندم اونم همونجا میشست اما این سری رفتم رو صندلی نشستم اونم با سر پایین و قدمای آروم سمت تخت رفت و خواست روش بشینه که گلومو صاف کردم نگام کرد که گفتم سگا جاشون کجاست آروم گفت نمیدونم گفتم مطمئنا روی تخت نیست منتظر نگام کرد که بگم کجا بشینه یکم لحنمو تند کردم و یعنی شعورت در همین حدم نیست جاتو نمیفهمی بشین زمین نشست جلوی تخت زانوهاش یه وجب با پاهای من فاصله داشت شاید از بهترین سکسمم انقدر لذت نبرده بودم که از نشستن اون جلوی پام لذت بردم پاهامو رو زانوهاش گذاشتم سوالی نگام کرد که گفتم یه سگ چه کاریو خیلی دوس داره منتظر خنگ بازیش نموندمو خودم گفتم لیس زدن پاهای صاحبشو زود باش یکم صبر کردم لیسنده بودنشو درک کنه و باور کنه دستشو لرزون سمت پام آورد که پامو کشیدم عقب سرش رو که آورد بالا گفتم خواهش کردنتو نشنیدم و هم زمان با کارنامش خودمو باد زدم گفت اجازه بده پاتو بلیسم گفتم جملتو درست بگو من هم سطح تو نیستم نفسشو آروم فوت کرد اجازه بدین پاتونو بلیسم خندیدم بلند دستی به سرش کشیدم و گفتم سگ خوبی هستی خوب یاد میگیری فقط احمقی صورتش توهم رفت اما فرصتی برای فکر بهش ندادم پامو تو دستش گذاشتم و با دقت نگاهش کردم با تردید سرشو جلو آورد و نوک زبونشو اورد بیرون و انگشتمو لیس آرومی زد لذت وصف نشدنی بود اما به روی خودم نیاوردم لحنمو محکم کردمو گفتم دهنتو باز کن یکم دهنشو باز کرد گفتم بازتر کامل دهنشو باز کرد گفتم زبونتو کامل بیار بیرون زبونش خشک بود بدون اینکه حرفی بزنم یا حرکتی کنم که پیش بینی کنه تف کردم تو دهنش و یکی محکم زدم تو گوشش تا دهنش بسته بشه مات مونده بود گفتم حالا همه زبونتو به کار بندازو کارتو درست انجام بده ایندفعه با همه زبونش روی پامو لیس زد بهش گفتم بیاد جلوتر و زانوهاشو از هم دور کنه یه پام دستش بوده و لیسش میزد با اون یکی پام روی کیرش کشیدم از سفت بودنش تعجب کردم انگار اونم از اینکارا خوشش اومده بود صدایی از گلوم درآوردم و گفتم خوشت اومده پس و بیشتر پامو کشیدم روش صورتشو بیشتر انداخت پایین و بیشتر روی پام خم شد گفتم ادامه بده دوباره شروع کرد اینار کف پامو جلوش گرفتم تا تمیزش کنه حرکت پای چپمو رو کیرش تند تر کردم که دیدم نفساش عمیق شد باورم نمیشد به همین لمس ساده اینجوری واکنش نشون بده فشار پامو بیشتر کردم که دیدم پامو تو دستش فشار داد و زانوهاشو بهم نزدیک کرد و لزرید و شلوارش خیس شد هردومون به شلوارش و خیسیش خیره شده بودیم صورتشو حتی یه میلی مترم جابه جا نکرد دقیق که فکر کردم دیدم از لمس کیرش تا ارضا شدنش دو دقیقه هم نشده بود دو دقیقه واسه پسر بالغ حتی کیرشم برای سنش کوچیک بود همینه فهمیدم چرا قلدر مدرسه به این روز افتاده پس واقعا کوچیک شدنو دوس داشت و عادت کرده بود بهش حتی فکرشم شادم میکرد خیسی شلوارش هر لحظه بیشتر به چشم میومدو اون همونطور سرشو پایین نگه داشته بود بلند بلند شروع کردم به خندیدن و با دستم صورتشو بالا آوردم گفتم آخیییی کوچولو خودتو خیس کردی چشماش که برق زد فهمیدم در استانه گریه کردنه یه کشیده زدم تو گوششو با لحن محکم گفتم خودتو جمع کن تا گند نزدی به اتاقم سریع پاهاشو جمع کرد و بلند شد وایساد گفتم الان چیکارت کنم با این حال معلومت معلوم بود که میخواد یه گوشه قایم بشه و گریه کنه یهو یه فکری به ذهنم رسید یه فکر خوب رفتم از کمد خواهرم یه شلوار صورتی نخی برداشتم و دادم دستش رنگای دیگه هم بود اما خودم این رنگو انتخاب کردم میخواستم ببینم چقدر حرف گوش کنه پرسشی نگام کرد که گفتم اینم توضیح میخواد بپوشش تا دهنشو باز کرد که حرفی بزنه گفتم نکنه میخوای همه محله بفهمن همون لحظه متوجه شد که منظورم چیه و سریع گفت چشم و شروع کرد به عوض کردن شلوارش گوشه اتاق شلوارشو درآورد و خواست اون یکی رو بپوشه که گفتم دیدی میگم احمقی نگام نکرد اما ادامه هم نداد ثابت وایساده بود گفتم شورتتم در بیار اینجوری شلوار جدیدتم کثیف میشه دست انداخت و شورتشو درآورد که گفتم خم بمون رفتم سمتشو به باسنش نگاه کردم بد نبود ولی اکبند بود خوشم اومد چنتا زدم روش و گفتم به اینم رسیدگی میکنیم سری بعد از خم شدن کمرش سمت پایین قوس گرفتن کونش فهمیدم خودشم میخواد یه دونه محکم زدم روش و گفتم بپوش پوشید واقعا بهش میومد از خنده کم مونده بود منفجر بشم اما جلوی خودمو گرفتمو و گفتم برو جالبیش اینجا بود که باباش نبود و کل راهو باید پیاده میرفت زیاد نبود اما با اون شلوار دو قدم هم دور بود اومد بره که یکی زدم پس کلش گفتم نشنیدم تشکر کنی گفت مرسی که گذاشتین پاتونو لیس بزنم هولش دادم سمت در و گفتم همه راهو از وسط کوچه میری نگات میکنم همه راهو از وسط کوچه رفت سرش نزدیک شکمش بود انقدر خم شده بود بعد از مدت ها بهترین صحنه ای بود که میتونستم ببینم ادامه دارد نوشته

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *