سلام اررضا هستم از اصفهان 17 ساله این داستان دوممه دیشب اولیشو پست کردم ببخشید دیگه تحمل ندارم صبر کنم ببینم از اولیش خوشتون میاد یا نه اسم داستان اولم من و مریم و بغل دستیم بود اگه دارید اینو میخونید پس دیشبی رو هم میتونید تو اون بیشتر از خودم گفتم داستان اوولیم واقعی بود البته یه ذره هم با تلخیص اما این یکی نیست ولی به سبک واقعی نوشتمش و ادامه ای غیر واقعی واسه داستان واقعی قبلیم سختم امشب ک داشتم تو اتاقم فیلم میدیدمو و سیگار میکشیدم ی ایده جالب واسه یه داستان به ذهنم رسید میخوام واستون درباره ی دختری که منو سیگاری کرد بنویسم متاسفانه مصرفمم بالاست من با مریم 3 سالی رابطه داشتم تو داستان قبلیم کاملا راجع بهش گفتم بعدشم که رفتند دروازه شیراز بهونمون واسه جدایی جور شد دیگه هر دو مون خسته شده بودیم هم من از بی میلی اون هم اون از میل من به یه رابطه بکن بده بکن دیگه حس و اینا سرم نمیشد و جذابیتی غیر از جنبه ی شهوانی واسم نداشت رفت به سلامتو موند ازش خاطره های خوش امید وارم همه حد اقل یه بارم شده اینجور جدایی ها رو تجربه کنند بی هیچ حس تعلقی و قلب گرفته ای و حتی تنفری دوستان این تیکه تو پرانتز توضیحات اضافیه اگه دوست دارید زود تر به بخش شهوانی برسید میتونید نخونید من تو مدرسه همش خواب بودم و اهمیتی به درس نمیدادم نمیخوام بگم مخ بودم ولی با این حال شاگرد اول کلاس شدم اون موقع سوم راهنمایی بودم اما رابطه با مریم منو خیلی پخته کرده بود و طرز فکرم در رابطه با همه چی تغییر کرده بود اونموقع محل هم خیلی عوض شده بود منم زیاد دیگه از اون بی معنی بازیا خوشم نمیومد به خودم گفتم اگه ی دختر خوب حالا خیلی هم نمیخواد خوشگل باشه که پایه باشه و بیاد ی آخر هفته ی بیرونی بریم و منم تنها نباشم حتی پایه سکس هم نباشه مهم نیست پیدا بشه همه کاری واسش میکنم البته اونموقع کاری جز کردن بلد نبودم و از دستم بر نمیومد ولی نبودم نبود ی حس عجیبی داشتم ی چیز تو مایه های دنیا گریزی الان که دارم اینو براتون مینویسم قشنگ داره همون احساس بهم دست میده تو خونه هم مشکلات خدا رو شکر کم نبود خلاصه ی روز ظهر دیدم ی وانت نیسان آبی یاد راز بقا افتادم چح چح چح اومد تو محل با ی عالمه اساسیه رفتم یه نگاه به اساساشون بندازم تا ی تجسسی کرده باشم از بار و بنه شون معلوم بود وضعشون از ما که بهتره برگشتم تو بن بست خونه ای که داشتن توش اساس میبردن سر بن بست بود منم رفتم جلو در خونه رو ی سکو سیمانی نشستم به در دیوار خونمون که بشتر شبیه خونه های حلبی آباد بود نگاه میکردم وانته تا بعد از ظهر سه چهار بار رفت و اومد بابام از سر کار اومد گفت از کی اینجا نشستی گفتم از ظهر گفت پاشو بیا تو خونه راستی اینا کی اند جدید اومدن گفتم چهار تا بخت برگشته کسشنگول بعدش گفتم همه دارن از اینجه در میرن این احمقا اومدند اینجا و خونه رو تازه خریدند بابام خندید گفت بیا تو ی چیزی کوفتت کن بابام تنها موجود روی این کره ی خاکی آدم حسابش میکردم اونم مثلا خیلی بهم احترام میذاشت خلاصه من زود برگشتم بیرون چون حس فوضو لیم گل کرده بود میخاستم ببینم اینا کی اند دیدم ی آر دی تر و نمیز اومد جلو در خونشون 5 نفری بودن آخرین نفری که پیاده شد ی دختر تو مایه های سن خودم بود در واقعیت یه 2 سالی بزرگتر ولی من جثهم 3 سال بزرگتر میزد با ی تیریپ جلف بی برو برگشت رفتم تو نخش و گفتم خودشه رفتم خونه تلفنو برداشتم زنگ زدم به رضا تنها رفیق فابریکم تو محل رضا قبلا از ی دختری خوشش میومد 2 سال از من بزرگتر بود منم بهش خیلی کمک کردم به دختره برسه آخرم رسید زود زنگش زدم گفتم یادت هست که گفتی یکی طلبت زور دوزاریش افتاد و با ذوق گفت کی براش توضیح دادم گفت برو امشب خوابشو ببین فردا شب تو بغلته قرار شد رضا ی بچه ها رو بفرسته دختره رو اذیت کنند و منم بشم سوپر من همینم شد منم از موقعیت استفاده کردمو بچه ها رو حسابی ی طرفه زدم آخه دو سه بار اینکارو کردیم هر دفعه من مثل مثل این زرنگا یه نگاهم به دختره ننداختمو رفتم پی کارم خیلی کارساز بود همش تو محل که میومد نگاهم میکردو میخندید ولی من یابو آب میدادم خلاصه ی روز که از مدرسه میومدم دیدم مامانم با ی ظرف خای دستش دار جلوتر از من میره خونه رفتم از پشت سر ترسوندمش گفتم کجا بودی گفت بیا تو خونه بهت میگم رفته بود واسه اینا آش ببره به مناسبت همسایگی جدید رفتیم تو خونه تا درو بست یکی قائم زد تو گوشم و گفت تو چیکار به دختر مردم داری منم خودمو زدم به اون راهو گفتم کی گفت همینا که جدید اومدند گفتم چرا مگه حرفی زدند گفت دختره به مامانش گفته این پسر همسایه همش یکی رو میفرسته اذیتم کنن بع باهاشون دعوا میکنه منم آتیشی شدم درو باز کردم ننم گفت کجا گفتم دارم میرم در خونشون و درو بستم دیدم آشغال تو بن بسته اومده بود در خونه دختر همسایه که تازه باهاش دوست شده بود درو بست که برگرده بلند صداش زدمو گفتم هوی سرشو بزگردوند منم بلند داد زدم باید میذاشتم جرت میدادن تا ی ذره شعور یاد میگرفتی دوید اومد جلوم گفت نامرد این مدت ی کلمه باهام حرف نزدی حالا اولین کلمت هوی یه گفتم این چرندیات چیه گفتی گفت تقصیر خودته منظورشو گرفتم ناراحت شده بود از کون محلی های من بن بست ما هم طبق معمول خلوت بود یهو دستشو گذاشت رو صورتم سریع دستشو برداشتم خنذیذ و رفت دیگه زیاد طولش نمیدم که بخوام بگم چجوری راضی ب سکسش کردم اما نهایتش تهدید به جذایی از همه واسه پری اثر گذار تر بود من وپری 3 ماه دوست بودیم خیلی بهم وابسته شده بود منم از نظر ظاهری مالی نبودم اما میگفت تو ده سال بزرگتر از سنت فکر میکنی و مثل مردا هستی مثل مردا این جمله زندگی منو که چه عرض کنم حاقل بدنمو به گا داد ی روز گفت وقتی تو از من میخای بهت بدم یعنی دوست داری مثل زنا باشم درسته منم گفتم آره گلم گفت منم میخوام مثل مردا باش گفتم چجوری گفت باید بیای خونمون تا یادت بدم اما فعلا از اون پایین کون خبری نیست خونه خالی رو جور کرد ما هم رفتیم دیدم ی لباس پوشیده پروردگارا راستیتش دختره جز سینه هیکل نداشت اما لا مصب خیلی خوشگل بود با گارد لب گرفتن رفتم جلو اما لب نداد منو پس زد گفت بشین نشستم بعد شروع کرد بگه دوست داری برده من بشی برده منظورو نگرفتم ولی گفتم معلومه گفت پامو بوس کن منم همینکارو کردم من الانم نمیدونم حتی اسم درست اینکار چیه فکر کنم بهش میگن میستروس میستریوس ی همچین چیزیه و فقط میدونم که مردا تو این مدل روابط مثل ی برده واسه زنا میشن و هر کار کثیفی که زن بخواد مرد انجام میده کارایی مثل ببخشید گوه خوردن سواری دادن بوسیدن پا خوردن کثافت زن حالا کثافت کاری من پاشو بوسیدم گفت دهنتو باز کن باز کردم اومد بالا سرم خواست آب دهنشو بریزه تو دهنم که من کشیدم کنار گفت چته گفتم تو مریضی گفت تو نوکر منی گفتم کیر خر دختره ی گوه صفت گفت تو خودت خواستی گفتم من به کس ننم خندیدم که خواستم بعدش نذاشت از خونه برم بیرون کلی التماسم کرد آخرو تونست با ی لب زورکی راضیم کنه حشریم کنه رفت ی پاکت سیگار آ ورد یکی روشن کرد داد به من یکیم گذاشت رو لب خودش وقتی ازم لب گرف دیدم دهنش بو اسپری خوشبو کننده میده گفتم من سیگاری نیستم گفت بکش حرف مفت نزن سیگارو پرت کردم تو صورتش گفتم چجور حیوونی هستی تو مگه چند سالته ک اینقدر ککه کاری از خدا خجالت نمیکشی اون موقع میدونستم خدا یعنی چی بلند شد با عصبانیت نگاهم کرد لباسشو که یه تاپو دامن سر همی بود کامل در آورد عجب سینه های بزرگی داشت نسبت به هیکلش شکمش هم سفید بود واسه من که بهشتی بود اما در کل در حد قابل قبولی بود گفت تو مثل مردایی منم از همینت خوشم اومده اگه اینا رو میخای باید مثل ی مرد باشی حالا که نمیتونی برده باشی حد اقل مرد باش من مونده بودم چی بگم همش داشت جلوم کسشو میمالید و مو هاشم ریخته بود رو سینه هاش و با لباش بازی میکرد گفت میکشی یا نه گفتم نه گفت میکشی یا نه میخای مال تو باشم یا نه میخای کیرتو بکنم تو حلقم و دو ساعت اون تو نگهش دارم یا نه یکی محکم زدم تو گوشش و گفتم آره میخام سیگارو برداشتم ی پوک زدم سرفم گرفت تا تهشو کشیدم یهو خدا نصیب گرگ بیابون نکنه مثل ی سگی هار پرید تو بغلمو همه جا مو لیسید و مثل ی سگ کیرمو کرد تو حلقش خوب اون موقع بلند نبود اما باور کنید باور کنید این هرزه ی به تمام معنا 5 دقیقه کیرمو از تو حلقش در نیاورد خیلیه به خدا منم دیگه امون ندادم دستمو کاردم لا قمبلای نرمش آ مثی ی سگی هار هی زور میزدم انگشتامو بوکونم تو کونش سه تا انگشتا کردم تو کونش اونم فقط جیغ میزد و آه آه میکرد آ من دیگه چل شدم آ خار این دگوری ا گاییدم سرشو کوبوندم زمین کونشو طاقچه ای کردم یاد مریم بخیر آ تلبه بارونش کردم جا همه بر وبچ خالی داد میزدم حالا کی بردست جنده ها میگفت منم منم کیر کلفت من داشتم با حسی عجیب که آمیزه ای از شهوت و تعجبو تنفر و از خود بیزاری بود میکردمش کردم تو کونش بغلش کردم بردمش تو اتاق گذاشتمش لب تخت پاهاشو هفتی برد تو هوا پاهای کشیده ای داشت ی ذره با کسش بازی کردم و بعدش سرمو بردم وسط پاهاش بزاقی که اون روز حلقم تولید کردو هنوز نتونستم تولیدش کنم انگشت شستشو کرد تو حلقم خوابید روم مثل ی افعی تشنه به خون روم میخزید همش سرشو تاب میداد مثل وحشی ها شده بود راستش ی ذره ازش میترسیدم اما شهوتم بهم قوت قلب میداد بلندش کردم کیرمو کردم لا سینه هاش خیلی حال داد همش آه اوه ه ه میکرد و منو حشری میکرد از پشت خوابیدم روش کردم تو کونش و موهاشو دسته ای جمع کردم و کشیدم از عمد محکم مو خاشو میکشیدم اما دریده بشتر حال میکرد دیگه داشت آبم میومد که اومدم بپرسم کجات بریزم ریخت توش اونروز کاری رو کرد که غیر از تو فیلم سوپر ندیدم کسی بتونه خیچ دختری تا حالا نتونست واسم اینکارو بکنه نشست رو زمین پاهاشو برد بالا و تمام منی رو با کلی زور و تشر ریخت بیرون تازه اونموقع مگه چقدر منی داشتم والا الان صورت یارو مثل سطل ماست میشه و بازم میاد ولی اینا نمیتونند اما ی حقیقت تلخ من نمیدونم از کدومشون از مریم از پری یا ی نفر دیگه اچ آ وی مثبت شدم اتفاقی تو ی تصادف که ازم آزمایش گرفتند معلوم شد اما من دیوار حاشام بلنده هنوزم انکار میکنمو خانوادم تقریبا باورشون شده که به یه دلیل دیگست همشم به خاطر انکارا و قسم آیه های چند سالمه ولی پیداست هنوز تو کتشون نرفته ولی چون چند بار تهدید به فرا و خودکشی واینا کردم اصلا به روم نمیارند وضعیتم معلوم نیست هر لحظه ممکنه بمیرم شایدم تا 50 سال دووم بیارم بدنم مقاومت عجیبی نشون داده ولی معلوم نیست نوشته
0 views
Date: September 28, 2018