سلام من بردیا 28 ساله این خاطره مربوط به 7 سال پیش زمانی که 21 سالم بودکه میخوام براتون تعریف کنم قیافم خوبه یه موقعی دخترا تو کف بودن که باهاشون حرف بزنم ان موقع اسکل بودم دنبال این حرفا نبودم الان که تو هوا دنبال کس میگردم کسی پا نمیده قدم حدود 178 و 70 کیلو وزن پو ستم سبزه است سارا خانمم پوستش سبزه بود و 165 سانت قدش بود و 60 کیلو وزنش بود سایز سینه هاشم 80 بود که اصلا به یه دختر 21 ساله نمیومد این همه سینه داشته باشه ماجرا از اینجا شروع شد که تو خیابون بودم که بهم زنگ زدن که داداشت دستش شکسته برو بیمارستان منم خسته کوفته رفتیم کلینیک که 100 نفر تو صف ارتوپد بودن شانس ما جمعه بود وفقط همون جا باز بود خلاصه داداشم و به زور پیدا کردم داشتیم با هم حرف میزدیم که چرا دستش شکسته که یه شاه کس امد سبزه که سینه هاش از مانتو زده بود بیرون و چاک کسش معلوم بود پیشم نشست منم فکر نمی کردم که پا بده زیاد پی گیر نبودم یه نیم ساعتی گذشت که فهمیدم طرف کونش میخواره و بد جوری پا میده چون با مادرش امده بود نمیشد بهش شماره بدم از جام بلند شدم برم تو حیاط کلینیک که شاید بیاد بیرون کار و یه سره کنیم یه چند لحظه منظر موندم که سر و کله خانم پدا شد منم بی معطلی گفتم خانم اگه ممکن با این شماره تماس بگیرید یه ذره سکوت کرد و گفت باشه اگه تونستم تماس میگیرم شانس من گوشی دست مامانش بود دنبال یهذره کاغذ و خودکار میگشتم که شماره بنویسم با کلی بدبختی یه ذره برگه از یه اگهی تحریم که تو کلینیک بود پاره کردم و شماره با یه مداد ارایش نوشت و رفت پیش مامانش نشست منم دیگه تو کونم عروسی بود که یه کس جور شده از کیر درد تا یه مدتی میایم بیرون یه روز گذشت و طرف تماس نگرفت دیگه داشتم کلافه مشدم که یه شماره نا شناس تماس گرفت زود گوشی و جواب دادم طرف بود بعد از کلی احوال پرسی خود شو معرفی کرد اسمش سارا بود و 21 سال سن داشت اولین قرار واسه فردا گذاشتیم که با هم بریم بیرون منم خوشتیپ رفتیم سر قرار از دور دیدمش یه ارایش خیلی تندی کرده بود یه مانتوخیلی کوتاه پوشیده بود بود که تمام بدنش معلوم بود سینه هاش خیلی بزرگ بود تو ا مانتو حا نمیشدکیرم سیخ شده بود نمی دونستم چه کار کنم خیلی ضایع بود با مکافات خوابوندمش تازه یادم امد که باید سلام کنم بعد از احوال پرسی رفتیم طرف بازارشانس بد من ان روز میخواستم واسه عروسی ک که شب دعوت بودم پیرهن بخرم سوار تاکسی شدیم ان موقع دو نفر جلو سوار میشد نشستیم جلو ماشین دستم به سینه هاش میخورد داشت کیرم منفجر میشد تو ماشین ابم امد که خدا رو شکر چون شلوار جین پوشیده بودم زیاد معلوم نبود بعد از خرید که مجبور شدیم50 تومنی برا خانم خرج کنیم یه ماشین گرفتم رسوندمش تقریبا در خونشون ازش خداحافظی کردم چون باید به عروسی میرسیدم چند روز با اس دادن گذشت مادر بزرگم تها زندگی میکرد رفته بود خونه داییم کلید خونه دادن دست من که چون تابستون بود و هوا گرم باید تا امدن مادر بزرگ کولر راه بندازم کیرم وسوسه شد و بون هیچ پیش زمینه ای به سارا خبر دادم که بریم بیرون اونم بدون معطلی قبول کرد قرار شد که ساعت 3 بیاد منم یه دوش حسابی گرفتم و هر چی مو بو از ته زدیم صاف و صوف رفتیم سر قراررفتیم تو یه پارک یه نیم ساعت نشستیم که یهو از دهنش در رفت گفت کاشکی بریم یه جایی که کسی مارو نبینه میترسم داداشم تو پارک باشه منم مثل برق گفتم کلید خونه مادر بزرگم با منه اگه بخوای میریم انجا یه ذره منمن کرد و رفتیم خونه مادر بزرگ که تو یه اپارتمان 5 طبقه بود باهاش هماهنگ کردم که اول من میرم تو بعد ان بیاد توبعداز 10 دقیقه امد تو کفشا شو دم در جا گذاشته بود منم زود رفتم اوردم تو که کسی نبینه نشستیم پیش هم و یه نیم ساعت در مورد عشق و عروسی با هم حرف زدیم بعدبغل هم خوابیدیم و دستم و گذاشتم زیر سرش داشتیم با هم حرف می زدیم دستم بردم طرف سینش که ناراحت شد میخواست گریه کنه گفتم بیچاره مگه نمیخوای زنم بشی اگه بهم اعتماد نداری بیا برو خلاصه اعتمادش جلب شد و گفت به شرطی که باهام کاری نداشته باشی منم قبول کردم و پیشم نشست گفتم روسری تو درار میخوام مو هاتو ببینم مو هاش خیلی بلند بودباز کیر لامذهب بلند شده بود ول کن نبود منم داشتم دستم و تو مو هاش چنگ میزدم که خودش گفت میخوام مانتو مو در بیارم که چروک نشه مانتو شو دراورد یه تاپ ابی که سینه هاش همه معلوم بود تنش بود منم دیگه از مغزم دستو نمگرفتم کیرم همه کاره شده بوددستم و برم سینه هاشو گرفتم فشار دادم و گفتم میخوام سینه هاتو ببینم تاپشو دراوردم یه سوتین سیاه تنش بودپشتم و دادم به دیوار کون مبار کشو گذاشتم رو کیرم و لبمو گذاشتم رو لبش وتا میتونستم لبا شو خوردم دیگه نمی تونست حرف بزنه تمام صورتشو خوردم دستم و از رو شلوار بردم طرف کونش یه مقدار مالش دادم دیدم چیزی نمی گه دستمو کردم تو شلوارش و گذاشتم در کونش ناراحت شد گفت درش بیار نمیخوام گشاد بشم منم کلی اسرار کردم که با انگشت که گشاد نمیشه و فقط میخام امتحان کنم که چقد تنگه که قبول کردیه 5 دقیقه انگشتمو تو کونش عقب جلو کردم که باز شه از رو شکمم خابوندمش رو زمین و تو یه چشم به هم زدن شلوارو شر تشو از پاش دراوردم یه کس سبزه تنگ داشت که یه مو ها شو زده بود ناراحت بود که چرا این کارو کردم دستم و برد لبه های کسشو گرفتم و کلی باهاشون بازی کردم و با زبون چوچولشو براش میخوردم حشری شده بود و چشماشو بسته بود منم دیگه تحملم تموم شده بود و لباسامو در اوردم تا کیرمو دید شکه شده بود اخه تا حالا کیر نیدیده بود دادم دستش گفتم برام ساک بزن وارد نبود ومنم خودم دست به کار شدم دهنش و باز کردم و گذاشتم تو دهنش بود و بد جوری داشت میخورد بهش گفتم که میخوام از پشت بکونمش که قبول نمی کرد منم گفتم اگه درد داشت نمی کنم خلاصه راضی شد منم رفتم یه وازلین که تو یخچال بود دراوردم به کیرم مالیدمو به سارا گفتم که رو کاناپه قمبل کنه و قوطی وازلین تو کونش خالی کردم دو انگشتی تو کونش بازی کردم که جا باز کنه یه تف زدیم در کونش سر کیرمو گذاشتم در کونش یه فشار دادم سرش رفت تو خیلی دردش امد و شروع کرد به گریه کردن که کیرت بزرگه در بیار گفتم اگه یه ذره تحمل کنی اصلا درد نداره میگفت خواهرم گفته اصلا از کون نده خیلی درد داره منم ابن چیزا حالیم نبود یه فشار دادم تا نصف کیرم که 15 16 سانتی میشد رفت توبعد از حدود 3 دقیقه یه ذره اروم شد منم فرصت و غنیمت دونستم و تا ته کردم تو کونش داشت گریه میکرد بعد از چند بار تلمپه زدن اروم شد داشت با سینه هاش بازی میکرد منم کیرم و بعد 5 6 دقیقه دراوردم که سوراخ کونشو ببینم که 3 4تا گوز حسابی زد دوباره کیرم تاه ته کردم تو کونش باز گریه هاش شروع شدولی بعد چند لحظه دیگه گریه نمی کرد داشت لذت می برد و لباشو گاز میزد سارا خیلی زود ارضا شد منم کمکم داشت ابم میمومد کیرم و از تو کونش در اوردم گذاشتم تو دهنش و هر هچی اب تو این چند روز چمع کرده بودم تو دهنش خالی کردم یه 1 ساعتی استراحت کردیم دوبار کیرم بلند شد یه بالشت گذاشتم زیر سرش ذستام گذاشتم پشت رونش و فشار دادم تا زانو هاشو بچسبه به سینه هاش کیر مو گذاشتم در کونش تا ته فشار دادم رفت تو چون یه بار ابم امده بود دیر ارضا شدم فقط تلمپه میزدم داشت از لذت میمرد 2بار ارشا شد هر بار که تلمپه میذدم میگوزید دیگه عادی شده بود منم کل ابمو تو کونش خال کردم با هم رفتیم یه دوش گرفتیم مگفت بلد نیستم راه برم مترسم برم خونه یفهمن این اولین و اخرین داستان من بود چون نوشتن خیلی سخته هر کی فحش میده به خواهر مادر خودش نوشته
0 views
Date: August 3, 2018