بزرگراه زین الدین ۱

0 views
0%

سلام اسم مستعار من بهروزه و من سی سالمه قدم ۱۷۳ سانته وزنم ۷۰ بدنه فیت و سیکسپکی دارم بقول بچه ها ادمه زبون بازی نیستم و خیلی زود هم تحریک نمیشم بخاطر همین معمولا ارتباطم با دخترها به درازا و ایجاد صمیمیت و علاقه منجر میشه چون اشتباه بزرگی که پسر ها مرتکب میشن عجله و فکر کردن به کشوندن دخترا به تخته اغلب دلخوری و جدایی پیش میاد و عواقب خوشی نداره معمولا چند سال پیش که وایبر فیلتر شد و همه مهاجرت میکردن سمت تلگرام منم وارد این پیام رسان شدم و یکسری از دوستای قدیمیم رو اونجا پیدا کردم و یه گروه تشکیل دادیم حدود سی نفری بودیم که بیستاش دختر بود خیلی خوش میگذشت شب و روز میگفتیم و میخندیدیم تا اینکه یکروز یکی از بچه ها یه دختری رو به گروه اضافه کرد بنام شبنم که خیلی به دل من نشست ولی از صحبتهایی که با اون شخصی که ادش کرده بو میکرد اینطور برداشت میشد که با هم صمیمی هستن و من فقط حسرتشو میخوردم دختره توپر با چهره بانمک و بچگانه ایی بود و خیلی حاضرجواب گاه و بیگاه عکسای پروفایل تلگرام و فیسبوکشو چک میکردم و همیشه تو خیالاتم دستشو گرفته بودم و دوست دختر خودم تصورش میکردم خلاصه از جزیات اینکه چیشد بعد یه ششماهی از اون پسره زده شد میگذرم و میرم به روزی که من مطمعن شدم دوست پسر یا نامزد نداره و با توجه به شناختی که از من تو این مدت پیدا کرده بدش نمیاد همو از نزدیکم ببینیم منم قند تو دلم اب شده بود و یواش یواش باهاش وارد بازی های انلاین و چت خصوصی در باره بازی و بعد به مرور چتهای رمانتیک و لاو ترکوندن شدم انواع استیکر های عاشقونه رو برا هم میفرستادیم من روزایی که درد قاعدگی داشت همینطوری مجازی هواشو داشتم و مثلا انلاین ناز و نوازشش میکردم که همین شروع ماجرا بود یکروز که درد پریود داشت بهم گف دلم درد میکنه منم گفتم مسکن بخور و برو جای گرم بخواب ولی دلش نمیخواست بره میخواست حرف بزنه منم که اینطور دیدم بقول خودمون دلم یجوری شد گفتم میخوای برات ماساژش بدم گفت اره منم شروع کردم به تصویرسازی و گفتم منو تصور کن که کنارتم و دستامو گذاشتم رو پاهات اروم اروم ماساژت میدم با دهن عین وقتی که دستامون سرده ها میکنم زیر شکمت گرم بشه و بعد با همین حرفا یکم تحریک شدیم ولی هنوز رومون انقد باز نشده بود که بگم دارم مثلا برات میخورم تا نرم بشه دردت کمتر شه خلاصه تا همین ماساژ باقی موند و خدافظی موقت کردیمو رفت استراحت کنه ساعت دوازده شب دوباره بم پیام داد و بازم حرفامون گل انداخت و استیکر های جدیدی رو برا هم رو کردیم و درباره شون اظهار نظر میکردیم که فلان استیکر خوبه اونطوری تحریک کننده اس و خوبه و اینو میپسندم و اینحرفا بعد دیگه حرفی نزدیم و فقط استیکرایی که دوست داشتیم رو میفرستادیم تا و اینطوری احساسمونو بهم با این زبون منتقل میکردیم استیکرا کم کم سکسی شدن و از بوس و بغل و روی هم غلت خوردن رسید به تخت و سکس اینجا دیگه من صد در صد مطمعن شدم که اشکالی پیش نمیاد اگه حرفم بزنیم و شروع کردم به قربون صدقه رفتنش و اینکه همیشه دوستش داشتم حتی قبل اینکه اصلا بهم پی ام بدیم و الان دلم میخواس پیش هم بودیم و فلان جور بغلت میکردم و تا برسه به تخت و سکس و اینحرفا بعد اونم اعتراف کرد که از من خوشش میومده و حتی بصورت مجازیم تحریک میشده از اون شب به بعد چتهای ما شد سکس چت خیلی با هم حال میکردیم حتی تا چهار صبحم میکشید گاهی حرفامون یه دوماهی اینطوری طی شد تا بلاخره یروز قرار گذاشتیم همو ببینیم اون تهرانپارس بود یه روز صب ساعت ۱۲ قرار گذاشتیم ولی من زودتر اومدم تو یه پارکی نزدیک متروی تهرانپارس و بهش زنگ زدم گفت چرا انقد زود اومدی من رفتم مانیکور تا دوازده نمیرسم منم گفتم اشکال نداره فقط زنگ زدم که بدونی اومدم و ادرس جایی که هستمو بت بگم خلاصه ساعت نزدیک یک از اونور بزرگراه پیداش شد و اومد تو پارک کوچیکه نزدیک مترو زمستون ۹۵ بود هوا سرد بود جفتمونم پالتوی پشمی پوشیده بودیم و نمیشد خوب اندامشو ارزیابی کنم ولی صورت تپلی و بانمکش خیلی جذاب بو اومد و یکم غر زدم که کلی منتظرت بودم و اینا بعد یکم قدم زدیم و نشستیم و یه نیمکت ولی هنوز یخمون باز نشده بود ولی کنارش که بودم گه گاه چشم به موهای های لایتش و لبای صورتیش می افتاد دلم میخواست دستمو بندازم دور گردنش و بغلش کنم ولی فقط به درد دل و اینکه اون پسر قبلیه چطور باش تا کرده و دلشو شکسته بود ختم شد این دیدارمون و پاشدیم تا سر کوچه شون قدم زدیم و زیر پل عابر مترو شهید باقری از هم جدا شدیم تو راه برگشت همش تو فکرش بودم اینکه چقد نازه و دلم میخواست همیشه پیشم باشه و برا یبار دیگه دیدنش عطش داشتم از اون دیدار اول به بعد چتهای ما گرم تر و صمیمیتر از گذشته شد حرفای دلشو بهم میزد و منم دلداریش میدادم میگف اون پسر قبلیه تا پای نامزدی اومده و ولش کرده سره یکسری مسایل مادی منم بهش میگفتم چقد دلم میخواس الان اونجا بودم و محکم بغلت میکردم و ایندفعه که ببینمت حتما اینکارو میکنم از جزیات میگذرم حدود یکهفته بعد باز قرار گذاشتیم تو پارک پلیس تهرانپارس من ساعت ۹ اومدم و بش زنگ زدم که رسیدم و اومد هوا سرد بود باز رفتیم قدم زنی از پیچ و خمهای پارک از رو پله ها و لابلای درختا عبور می کردیم و حرف میزدیم از کارایی که تو چت کرده بودیم و کارایی که نکرده بودیم بعد رسید به جایی و گفت فلان کارو نکردی منم بش گفتم ما خیلی کارا میخواستیم بکنیم گف مثلا چی منم دستشو گرفتم و کشیدمش سمت خودم دستمو حلقه کردم دور کمرش و یه دستمم رو موهاش از پشت سر که از زیر شال اومده بود بیرون و بغلش کردم و گفتم این کار همینطور تو بغلم بود و هیچ حرفی نمیزد منم لپشو بوس کردم بعد یه کوچولو لبشو و گفتم معذبی گف اره اره منم یه بار دیگه بغلش کردم بلندش کردم و یه درو چرخوندمش رو هوا همیشه تو چت میگف دوست داره وقتی اونطوری بغلش کردم تحریک شدم و التم سفت شده بود و از اونجایی که تیپ اسپرت زده بودم قشنگ با سفتی التم رونای نرمشو لمس کردم و وای خدا رفتیم رو نیمکت نشستیم و حس کردم یکم ترسیده بخاطر همین با فاصله سی سانتی ازش نشستمو گفتم دلم میخواد ببوسمت ولی اینکه تو راضی نباشی اصلا بم نمیچسبه و مطمعن باش من هیچکاری که تو دوست نداشته باشی انجام نمیدم یکم اروم شد و گفت در باره من به یکی از دوستاش گفته اونم ازش خواسته عکس دونفره بگیره با من ینی دوست پسرش که من باشم چنتا عکس گرفتیم و باز حرف از خانواده ها و مهمونی و اینجور چیزا شد و این قرارم اینشکلی گذشت و باز دوهفته بعد یه قرار دیگه گذاشتیم بازم همون پارک ولی ایندفعه بعد از یکسری صحبت و حرف و چیزایی که دیشبش بهم گفته بودیم رفتیم تو یه الاچیق وسطای قسمت شمالی پارک که هیشکی نیست اونم تو زمستون همدیگه رو بغل کردیم من تکیه دادمش به ستون الاچیق و خودمو فشار دادم بهش و دستامو حلقه کردم دورش و قلبم به تپش افتاد زمستونم بود و گرمای تنامون تو اون هوا هم گرمی بخش بود هم لذت بخش همینطور که تو بغلم بود بهش گفتم بوست کنم خندید و گفت بوس کن لبامو گذاشتم رو لباش و نرمی و رطوبتش رو مکیدم و وارد دنیایه عجیبی شدم گردنش چونه اش گونه هاش موهاش سینه هاش که چسبیده و فشرده شده بود رو سینه ی من وادارم میکرد فریاد بزنم عزیزم دوستت دارم تو مال منی و نباید ازم جدابشی ولی سخت بود و نمیشد مخصوصا اونجا یکم که گذشت حدود یکی دو دقیقه دیدم گردنش داره خم میشه چشماش بسته میشه نگهش داشتم گفتم بش شبنم گازم بگیر لبامو گاز گاز کن گف نمیتونم گفتم پس من گازت میگیرم و اروم اروم لباشو گاز گرفتم طعم رژ لبش و چشیدم و دیدم نه داره سست میشه بدنش اوردمش رو نیمکت کته خودمو انداختم رو چمنای پارک کنار بوته ها و اونم اوردم همونجا خودم دراز کشیدم رو زمین و اونم روی من که لباساش کثیف نشه بعد دردسر بشه براش و وایییی سنگینیه دلچسبش رو بدنم و دستام دور کمرش پاها و روناش نرمه نرم طرفین پاهام بود بوسه بازی میکردیم موهاش میریخت تو صورتم و میترسیدم جایی رو نبینم و یکی از اون حوالی رد بشه مارو ببینه از یه طرفم میخواستم چشامو ببندم و برم تو رویا ولی نمیشد و همینش هیجان رو چند برابر کرده بود تو گوشش گفتم همینو و خوابوندمش رو پالتوم و خودم رفتم روش گفت بهروز شنا برو تو چتم اینو میگف منم روش چند بار شنا رفتم ولی وقتی میومدم پایین نرمیش میچسبید بهم دلم نمیخواست بازم پاشم خوابیدم روش و وزنمو انداختم رو بدنش انگشتامو قفل کردم تو انگشتاشو و بردمشون بالای سرش و یه نگاهی به عقب و بقل انداختم که بدنم رو بدنشه و شبنم زیره منه همون دختر خوشگل و نازی که عکساشو دید میزدم و غرق لذت شدم شروع کردم بوسهای کوچیک گرفتن ازش دلم میخواس بخورمش اصلا کیرم از زیر شلوار اسپرت شق و رق شده بود روش خوشش می اومد منم خودمو از رو لباس بالا پایین میمالیدم بهش پاها و رونای تپل و نرمش دیونه ام کرده بودن اسموو به حالت نجوا درگوشی صدا میکرد میگف بهروووووووز خسته شدم انقد تایپ کردم باقیشو بعدا میگم نوشته

Date: December 27, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *