سلام دوستان خلاصه بگم حدود ٧ سال پيش كه ٣٤ ساله بودم و اوج شهوت در وجودم موج مي زد يه روز تابستون كه زنم يه مريضي سختي گرفته بود و پس از مرخص شدن از بيمارستان به همراه بچه هام رفته بود خونه مادرش شهرستان تا اونجا مادرش بهش برسه تنها بودم و با پيكانم رفتم كوس چرخ تا يكي رو سوار كنم تا اين كيرمو بخوابونم مدت زيادي بود سكس نداشتم رفته بودم نزديك يه ايستگاه تاكسي ايستاده بودم كه ديدم يه مادر و دختر اونجا منتظر ماشينن تاكسي كم بود و من يه نگاه به اونا انداختم و با دختره چش تو چش شديم و ناخودآگاه لبخندي زديم هر دومون به مادرش اشاره كرد بريم تو اون پيكان سفيده بشينيم اومدن جلو و گفتند فلانجا منم از خدا خواسته گفتم بله و اول دختره و بعد مادره رفتن عقب نشستند تو اينه ديد ميزدم دختره رو كه من اسمشو گذاشتم نازگل يه دفعه فكري به ذهنم رسيد كه شمارمو تو يه كاغذ بنويسمو از بغل صندلي سمت خودم دست چپم بدم به نازگل يكي دوبار دستمو بردم اون سمت و اونم ديده ولي نميتونست ورداره تا اينكه رسيديم مقصد نزديك خونشون مادره درحال پياده شدن بود و سرش بيرون از ماشين كه زرنگي كردم در همين حين شماره رو به نازگل دادم و اونم ورداشت غروب اس داد و منم خوشحال شدم باهاش قرار گذاشتم فرداش اومد بيرون و يه ده دقيقه بيرون ديدمش ولي بيشتر نتونست بمونه چون خانوادش اجازه نميدادن زياد بيرون بمونه اونروز برام تعريف كرد كه ١٨ سالگي ازدواج كرده و بيست سالگي بچه دار شده و بچش دوساله بوده يعني زمانيكه باهم آشنا شديم ٢٢ ساله بود يك خانم بسيار خوشتيپ و خشكل و بسيار خوش اندام و سفيد بود فرداش هم با التماس من يك ربعي اومد بيرون و با التماس بردمش خونه يكم بغلش كردم و يكم لاپايي زدمش و نذاشت يه سكس درست و حسابي داشته باشيم و خيلي خيلي ترس تو وجودش بود و معلوم بود تا حالا ازين كارا نكرده بود مادرش زنگ زده كه بچت بهونه گرفته و كجايي بيا و اونم سريع لباسشو پوشيد و اونو رسوندم و تو راه بهم گفت كه اينكاره نيست و اصلا اين اتفاق يهويي شد و گفت كه تو اين شهر زندگي نميكنه و فردا بايد بره خونه خودش اينو گفت خيلي خورد تو ذوقم يه ماهي تلفني ارتباط داشتيم تا اينكه پيشنهاد داد يه روز صبح كه شوهرش نيست من برم پيشش و من هم يه روز ساعت ٥ صبح از البرز راه افتادم رفتم ورامين البته يه پيراهن خشكل هم از روز قبل براش خريدم با سلام و صلوات رفتم خونش كه طبقه همكف يه خونه دوطبقه بود دخترش خواب بود و من رفتم پيشش و همديگرو بغل كرديم و حسابي لب گرفتيم و همديگرو بوسيديم و پيراهنو دادم بهش و رفت پوشيد و اومد واااااي چه ميديدم چه اندام سفيد و نازي و چه بازوهاي استاندارد و خشكلي خلاصه تو زيبايي حرف نداشت و بخاطر همين من اسمشو گذاشتم نازگل رفتم سراغشو و بغلش كردم و از پايين تا بالا همونجور كه ايستاده بود ليسيدمش و دامن پيرهن رو دادم بالا و شرتشو كه خيس كرده بود درآوردم واااااي چه كوس نااااازي ميديدم محو سفيديشو تميزيشو جمع و جوريشو بدون هرگونه گوشت و پوست اضافه و خلاصه محو نازيش شدم و كوسشو ليسيدم كاري كه من فقط و فقط براي خانمم انجام ميدادم و براي كوس هاي ديگه اصلا انجام نميدادم ولي اون يه چيز ديگه بود و حتي برگردوندم و لوپ هاي كونشو ناز كردم و ليسيدم حسابي هر دوتامون حشري شديم و اون اهل ساك زدن نبود و فقط كيرمو دستمالي ميكرد ديگه صبرم تموم شده بود و خوابوندمش و پاهاشو دادم بالا پاهاي سفيد تراشيده و باحالشو كه با نگاه كردن سير نميشدي راستي از سينش نگفتم سينه سفيييييد و با نوك زيبا و سينه سفت و ٨٠ افتادم روش و كيرمو ماليدم به كوسش و سينشو نوش جان ميكردم كم كم كيرمو كردم توش عجب كوس ناز و تنگي كامل كيرمو حلقه كرده بود و تلمبه هامو شروع كردم و اونم اخ و اوخ ميكرد ديدم داره آبم مياد كشيدم بيرون و به اون گفتم بياد روش بشينه اومد روم و كيرمو با دستش هدايت كرد تو كوسش و بالا پايين ميكرد كه من سينه هاشو گرفته بودم و ميچلوندم تا اينكه تو اين حالت هردومون ارضا شديم چند دقيقه اي كنار هم دراز كشيديمو بعد من از ترس لباسامو پوشيدم اومدم بيرون ولي اون دلش ميخواست يكم پيشش بمونم ولي من ميترسيدم يه مدت تلفني ارتباط داشتيم تا اينكه يه روز زنگ زد گفت كه عذاب وجدان گرفته كه اين كار رو كرده و توبه كرده و از من خواهش كرده كه ديگه باهاش ارتباط نگيرم و منم مدتي ارتباط نگرفتم بعد مدتي يكي دوبار زنگ زدم ديدم جواب نميده و ظاهرا سر توبش مونده و من شايد حدود بيست نفري رو كردم ولي هيچكدومشون به پاي نازگل نميرسيدند چون هم زيبا هم خوشتيپ و هم ساده و بي آرايش و هم كوس و كون بسيار خوش تراش و تميزي داشت هنوز در آرزوي چنين كوسي هستم كه مجدد نصيبم بشه چون با گوشي نوشتم غلط املايي ها رو بر من خرده نگيريد و پوزش ميخوام نوشته
0 views
Date: September 7, 2019