سلام خدمت تمامی دوستان شهوانی میخوام داستان خودم که چطور بچه بازشدموبراتون تعریف کنم بدلایل زیادنمیشه اسمموبگم ولی اسم مستعارم تیزرو شهر ما چون کوچیکه همه همو میشناسن من عشق متو بودم هر جمعه می رفتیم کوه اون موقع من دختر بازی میکردم قیافم خوب بود تیپ خوبی داشتم والبته چرب زبون هم بودم بخاطرهمین دخترا برام هرکاری میکردن من ی دوست داشتم که خیلی خشکل بود بخاطری که کسی بلائی سرش نیاره هرجامیرفتم باهام بود اسمش محمد بود تک فرزند بود پدرمادرش هم فقط میزاشتن بامن بیاد بیرون اون موقع من 19ساله بودم واز همجنسبازی بدم میومد بگذریم یروز که رفتم سرمسیر دخترا بدختری دیدم سبزه بود ولی بدجور مهرش بدلم نشسته شمارمو دادم ولی نگرفتش منم اعصابم خوردشد رفتم جلوش وایسادم بهم گفت گمشو از جلوم بزورشماره رو گزاشتم تو کیف مدرسش بش گفتم اگه زنگ نزدی هر روز میام اذیتت میکنم محمد ترسیده بود چون سوسول بود ساعت11شب که دیگه از خونه محمدخاستم بیام بیرون دختره اس داد گفت اینقدر عقده ای هستی بش گفتم عقده تو رودارم گفت میرم به سمانه دوست دخترت میگم بهم شماره دادی گفتم برام مهم نیست چون حالا تو رو دارم خلاصه بعد از کلی حرف پایه شد بعد از چند روز بش گفتم میخوام ببینمش گفت میرم خونه عموم بعد میرم پارک نزدیک خونشون منم گفتم میرم خونه خاله بابام نزدیک پارک هروقت شد بگو بیام خودم و محمد رسیدیم در خونه خاله بابام وقتی در زدم دخترخاله درو باز کرد وقتی رفتم داخل هنگ کردم نمیدونم خواب بود یا نه دیدم اونم اینجاس بش اس دادم تو اینجاچکارمیکنی اونم همین گفت بله اون دخترعمو دخترخاله بابام بود چند ماهی با هم بودیم بدجور عاشقش شدم تا که یک روز بم گفت دیگه اس نده دیگه نمیخامت خطوخاموش کرد من موندمو هزار سوال بی جواب کارم شده هر شب الکل خوردن محمد هم کمتر میومد پیشم رفتم درخونشون مامانش گفت همین تازه دم در بود گفت میخواد بیاد پیش تو رفتم سرکوچه نبودش رفتم تو دزد گیر دیدم داره از کوچه پشتی میادسوارش کردم بش گفتم کجا بودی بش شک کردم چون خونه دختره کوچه بعدیشون بود اما پیش خودم گفتم محمد منو خیلی دوستداره ولی من آدم شکاکی بودم رفتم تو قلیونی همه جریان براش تعریف کردم اما دیدم بی توجه بود بش گفتم گوشیتو بده زنگبزنم بعد ازکلی بهونه بزور گرفتمش رفتم تو پیاماش دیدم چندتایی اس مشکوک هست وقتی اولیش خوندم دیدم نوشته اگه اونم چیزی فهمید برام فرق نداره وقتی دیدم شماره قبلی دختره تو گوشیشه هنگ کردم ولی بروخودم نیاوردم رفتم از پشت قلیونی الکل آوردم شروع کردم بخوردن فقط گفتم محمدمنو بگا دادی دلم میخاست چاقومو تادسته بکنم تو قلبش ولی دوستش دارم بش گفتم هیچی نگو فقط برو و دیگه نیاطرفم رفت منم که میدونستم اس میده درجا خط خاموش کردم وقتی به همون شب تاصبح تو قلیونی بابچها رفیق فابریکم نشسته بودیم جریان بشون گفتم حمیدصاحب قلیونی که بهترین رفیقم بود گفت بچه خشکل ذات نداره منم همون شب قسم خوردم که هربچه خشکلی اومد طرفم بهش رحم نکنم ولی حالم خراب بود بخاطری که بتونم فراموش کنم همچیو شروع کردم قرص خوردن الان5ساله که دارم ترامادول میخورم تو این5سال دقیق7 6فروکردن ولی یکیشون به اسم کیا 3سال باهام بود هفته ای2 بار تا 3بارمیکردمش تا که حالا27روزه ولش کردم اماهمیشه بخودم میگم ایکاش قرض نمیخوردم و قسم نمیخوردم خیلیا بودن که واقعن همدیگه رو دوستداشتیم ولی بخاطر قسمم مجبوربودم بکنمش نوشته
0 views
Date: August 23, 2018