بهترین روزهای زندگی ام با پسرخاله

0 views
0%

سلام من مژگان هستم 19سالمه من تک فرزند خونوادم و به خاطر همین تو بچگی اکثر وقتا با پسر خالم بازی میکردم البته بازی که نه معمولا پای کامپیوتر بودیم چون اون بزرگتر از من بود و حال و حوصله بازی نداشت پسر خالم الان 26سالشه همیشه وقتی پیشش بودم منو محکم بغل میکرد و به به خودش فشار میداد جوریکه 1دفه که بابام دید گفت دیگه اصلا حق نداری باهاش بازی کنی تا این که گذشت و من 15 ساله شدم راستش اون وقتا خیلی تو کف سکس و این داستانا بودم که یه روز که خونه ساسان اینا بودیم گفتش که برنامه جدید واسه گوشیم داره و گفت برم تو اتاقش که واسم بریزه رو گوشی رفتم داخل برنامه هارو ریخت با به سری موزیک و عکس رفتم عکسارو ببینم اولیش عکسه دختر بود که کلی آب کیر رو لباش بود وحالمو بهم زد گفتم اه این چیه یه نگاهی به عکسه کرد و گفت اگه بخوای بهترشم دارم گفتم نخیر لازم نکرده پاشدم که برم دستمو گرفت و گفت عملیشم میتونم بت نشون بدم شاید اون جوری خوشت بیاد کلا همیشه میدیدم سر و گوشش میجنبه ولی نمیدونستم در این حد خلاصه مونده بودم چی بگم که پاشد ازم لب گرفت و همینطور که داشت لبمو میخورد منو میبرد سمت تختش منو خوابوند رو تخت خواستم پاشم که با دستش نگهم داشت راستش خیلی دوسش داشتم ولی واسه اینکه خالم اینا بودن میترسیدم همینجور که منو با دستش گرفته بود داشت میخوابید روم که صدای خالم اومد که داشت غر میزد و میومد سمت اتاق خودمونو جمع و جور کردیم که اومد تو و گفت سه ساعته دارم صداتون میکنم بیاین شام بخورین دیگه خلاصه اون شبم هیچ اتفاق خاصی نیوفتاد تا اینکه قرار شد بریم شمال تابستون پارسال وقتی رسیدیم به ویلا من خیلی خسته بودم آخرین امتحان ترمو داده بودم و از اون ورم اومدیم شمال یه راست رفتم گرفتم خوابیدم قرار شد عصر بریم لب دریا کلی به خودم رسیدم هزار تا لباس عوض کردم میخواستم دل ساسانو ببرم دست اخر یه مانتو قرمز با شلوار جین مشکی پوشیدم کلی هم ارایش کردم جوریکه بابام گیر داد مگه لب ساحل عروسیه و ما خبر نداریم ماه شده بودم کنار ساحل کلی والیبال بازی کردیم و وقتی برگشتیم حسابی خسته بودیم رفتم یه دوش گرفتم که بعدش بگیرم بخوابم وقتی اومدم بیرون فقط ساسان تو ویلا بود و نشسته بود تلویزیون نگاه میکرد ازش پرسیدم پس بقیه کجان گفتش که رفتن منزل یکی از اقوام ومنم موندم که تو تنها نباشی البته اگه میدونستم انقد بی جنبم اصلا نمیموندم اینارو میگفت و داشت میومد سمت من گفتم منظورت چیه چیزی نگفت و اومد بغلم کرد بند حولمو باز کرد و دستاشو برد دور کمرم من هیچ حرفی نزدم بعد یه لب ابدار ازم گرفت ومنو انداخت رو مبل حولمم در اورد حالا دیگه لخت لخت جلوش خوابیده بودم باز ازم لب گرفت و اینبار لبمو محکم گاز زد اصلا انتظارشو نداشتم بلند گفتم آخخخخخ گفت حالا کجاشو دیدی آتیشت میزنم بعدش رفت زیر گردنم شروع کرد به بوس کردن و لیس زدن وقتی ساکت میشدم گازای گوچیکیم میگرفت که صدای منو در بیاره بعدش رسید به سینه هام من روی سینه هام خیلی حساس بودم وحسابی از این راه تحریک میشدم بایه دستش سینمو میمالید و اون یکی دستش تو موهام بود و اون یکی سینمم میمکید منم حسابی اخ و اوخ میکردم اونم بیشتر میمکید ولی واقعا محکم میمکید جوریکه احساس کردم الان سینه هامو از جا میکنه بعدش رفت رو شکممو لیس میزد و بعدشم یه راست رفت سراغ کسم اول وسطشو از پایین به بالا یه لیس زد بعدش زبونشو یکمی کرد تو سوراخم خییییلی حال داد راستش قبلا یه چند باری لز کرده بودم ولی هیچ کدوممون حاضر نمیشدیم کس اون یکیو بخوریم واسه همین با این کارش خیلی حال کردم بعدش شروع کرد به مکیدن بد جوری میمکید دیگه اصلا نمیتونستم درست بخوابم کلی وول خوردم و بعدشم ارضا شدم ولی اون دست بر نمیداشت و بازم میخورد تا اینکه خسته شد و پاشد افتاد روم یکم که گذشت منو دمرو کرد می خواست از کون بکنتم اول کلی قربون صدقه ی کونم رفت بعدحسابی لیسش زد و بعدشم کیرشو گذاشت دم کونم اصلا نمیرفت تو خیلی درد داشت و منم کلی جیغ زدم بی خیال شد و کنارم دراز کشید از این مبلا بود که تخت میشد داشت بهم نگاه میکرد منم برگشتم تو چشاش نگاه کردم خیلی دوسش داشتم احساس بدی داشتم اون منو ارضا کرده بود و منم هیچ کاری واسش نکرده بودم بدون هیچ حرفی کیرشو گرفتم تو دستم و بعد سرمو اوردم پایین شروع کردم به ساک زدن اونم هیچی نمیگفت تا وقتی که دیگه اخ و اوخش در اومد و ابش اومد تا اومدم خودمو بکشم کنار نصف ابش ریخت رو تنم وقتی یکم حالش جا اومد ازم تشکر کرد و همونجا بم گفت باز به من سر بزن لباسامونو پوشیدیم و 2روز بعد واسم مثه دو سال گذشت همش منتظر بودم برگردم و واسه همه ی دوستام و دوستای دوستام تعریف کنم داستانو نوشته

Date: August 28, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *