سلام به تمام دوستای گل شهوانی اسم من شهلاست 24سالمه یه دختر سبزه قدبلند کمرباریک با باسن بزرگ وسینه های سایز75 تعریف نباشه ازخوشگلی صورت و اندام چیزی کم ندارم شوهرمم یه مرد 30ساله قدبلند باهیکل ورزشکاری و پوستی سفید که نظر هر زنی رو به خودش جلب میکنه 2ساله که ازدواج کردم و تقریبا یک شب درمیون باشوهرم سکس دارم ازلحاظ شهوت هردومون درحدبالایی هستیم البته من بیشتر شوهرم تنها مردیه که چه درزمان مجردی و چه الان که متاهلم باهاش سکس داشتم و خواهم داشت هیچوقت فکرخیانت بهش به سرم نزده و نخواهد زد چون خیلی دوسش دارم تنها مشکل من که باعث شد یه تنوعی توی زندگیمون ایجاد بشه فانتزی من بود که همیشه دوست داشتم شوهرم جلوی من کس یه زن دیگه رو بکنه نمیدونم از دوست داشتن زیادبود یا بیماری ای چیزی اما بگذریم بریم سر اصل مطلب همیشه تو سکسامون نفرسوم دیگه ای رو تجسم میکردم و به پیمان میگفتم اره بکن بکن جرش بده این کس و کون رو واسه تو آوردم تا میتونی بکنش و طبیعتا شوهرمم مثل هرمرد دیگه ای بدش نمی اومد و حسابی ازخجالت کس و کون گندمیم با فکرکسایی دیگه درمی اومد گذشت و گذشت تا اینکه شوهرم یه باربهم گفت دوست داره یکی دیگه هم روتختمون باشه و اونم بکنه راستش اولش خوشم نیومد و خیلی هم ناراحت شدم اما تاچندروز با فکرکردن به این جملش حسابی خود ارضایی میکردم تا اینکه یه بار با چندتا از دوستامون که اونام مثل ماتازه ازدواج کرده بودن رفتیم شمال و من متوجه دلبری های مهتاب واسه پیمان میشدم مهتاب یه دخترخوشگل با اندام توپر وسینه های درشت بود و قدش هم ازمن کوتاهتربود چندبارشنیده بودم که با امین شوهرش رابطه خوبی ندارن و ماهی یکی دوباربیشتر سکس نمیکنن نمیدونم چی باعث شده بود که چشماش پیمان رو بگیرن ولی خب حقم داشت پیمان با اون تیپ و هیکل و کیر بزرگش که بیشتروقتا از زیر مایوش میزد بیرون دل هردختری رو میبرد یه روز که رفتیم ساحل و شنا کردیم من و مهتاب و پیمان زودتر ازاب اومدیم بیرون و بقیه هنوز توی دریا موندن به پیشنهاد مهتاب ما زودتر رفتیم سمت ویلا که تا بچه ها میان دوشی بگیریم و شام رو حاضرکنیم منم ازخدا خواسته فهمیدم موقعیت خوبی واسه تحقق ارزوم پیش اومده قبول کردم و راه افتادیم تو راه یه طوری که مهتاب بشنوه هی میگفتم پیمان جمعش کن یا مایوتو درست کن و مهتابم میشنید ومعلوم بود قندتودلش اب میشه رسیدیم ویلا و من و مهتاب بخاطر کمی وقت قرارشد باهم بریم حمام و بعد هم پیمان بره رفتیم لخت شدیم واااای چی میدیدم یه بدن گوشتی و سفید با پستونای درشت و نوک صورتی حتی یه خال هم این پوست نداشت من که زن بودم دهنم اب افتاد یه طوری که پیمان بشنوه گفتم مهتاب عجب اندام سکسی ای داری خوش بحال امین که اونم ازقصدبلندتر گفت نه بابا امین قدر نمیدونه الان یکماهه تو کفم مطمئن بودم پیمان شنیده چون قبلش ازتواشپزخونه سروصدا می اومد اما اون لحظه خونه آروم آروم شده بود ادامه دادم که وای یکماااه من و پیمان هرشب یا یه شب درمیون سکس داریم که گفت خوشبحال تو که شوهرت پیمانه منم باخنده گفتم قابل نداره که گفت دیوونه شدی لابد داری شوخی میکنی که گفتم نه و همین لحظه در حمام رو بازکردم چون مطمئن بودم پیمان پشت دره بازشدن در همانا و دیدن پیمان که دستش تو شلوارکش بود همانا پیمان و مهتاب یه لحظه خشکشون زد و مهتاب یه جیغی زد و پشت من قایم شد منم خندیدم و مهتاب رو هل دادم تو بغل پیمان گفتم شوهرجونم میخوام ازخجالت مهتاب دربیای و رفتم بیرون درو قفل کردم و وقتی برگشتم مهتاب و پیمان مشغول لب گرفتن بودن و پیمان هم لخت با کیرشق شدش بازی میکرد وای باورم نمیشد به ارزوم رسیده بودم اومدم پشت سر مهتاب و ازپشت پستوناشو گرفتم و می مالوندم اه بلندی میکشید انگار ازقحطی اومده بود نشستم روی توالت فرنگی که توحمام بودو مهتاب رو هم نشوندم تو بغلم باکس صورتی و تپلش ور میرفتم که پیمان تا چشمش به کس سفید مهتاب افتاد دیگه نتونست خودشو نگهداره و نشست و مشغول خوردن شد مهتاب آه میکشید و منم با پستوناش ور میرفتم درگوشش گفتم ببین چه شوهر کیرکلفتی دارم حالشو ببر امروز که اونم فقط اه و اوه میکرد و میگفت مرسی بعد از 10دقیقه که پیمان کس مهتاب رو خورد من و مهتاب بلندشدیم و چنددقیقه واسه پیمان ساک زدیم هوارپیمان تو حمام می پیچید اخه اونم بعداز چندروز که مسافرت بودیم و نشده بود سکس کنیم به کس رسیده بود اونم یه کس جدید مهتاب باچنان ولعی کیر پیمان رو میخورد که من رفتم کنار و با تعجب مشغول نگاه کردن به ساک زدن یه دخترخوشگل واسه شوهرم شدم پیمان همون لحظه نگام کرد و بایه لبخند شهوت انگیز ازم تشکرکرد منم یه چشمک بهش زدم و رضایتمو نشون دادم که یکدفعه پیمان زد زیر مهتاب و بلندش کرد تو بغلش طوری که کس مهتاب با کیر پیمان روی هم قرارگرفتن و پیمان با اولین فشار تمام کیر کلفتشو یکجا کرد تو کس مهتاب صدای مهتاب به آسمون رسید و همش میگفت اووووف بکن آره بکن منو کیر کلفت من بکننننن جه حالی میده جوووون منم که ازدیدن این صحنه دیگه نفهمیدم چی شد که همونطور که با کسم ورمیرفتم ارضاشدم و یه آه بلندی کشیدم مهتاب هم بعد از چنددقیقه آه بلندی کشید و ارضا شد بی حال افتاد روی شونه پیمان بعدا از 10دقیقه پوزیشنشون رو عوض کردن و مهتاب واسه پیمان داگی استایل موند و پیمان هم بافشار تمام تو کس مهتاب میکرد و صدای تالاپ تولوپ کیرکه به کس مهتاب میخورد بلندشد ومهتاب برای باردوم ارضا شد دیگه حال نداشت یه لحظه بهش حسودیم شد ولی ته دلم خوشحال بودم پیمان هم راضی از به ارضا رسوندن مهتاب همش گردنشو میبوسید بلندش کرد و مشغول لب بازی و زبون بازی شدن که پیمان ازمهتاب کون خواست و اون جنده هم با جون و دل قبول کرد یه ابی به بدنامون زدیم و اومدیم بیرون توی اتاق که پیمان مهتاب رو خوابوند و یه بالش گذاشت زیر کونش که هردوسوراخای کس و کون مهتاب اومدن بالاتر اول یه کم براش خورد و بعداروم کیربه تف اغشته شدش رو گذاشت دم سوراخ کون تنگ مهتاب و با یه فشار تا ته کیرشو کرد داخل مهتاب چنان جیغی زد که من ترسیدم ازحال بره اما دیدم که نه داره بهش حسااابی حال میده منم که دوباره از دیدن کون دادن یه دختربه شوهرم شهوتی شده بودم بلندشدم نشستم رو دهن مهتاب و کسمو گذاشتم رو لباش اونم حسااابی واسم خورد تو همین حین هم از پیمان لب میگرفتم و پیمان مدام ازم تشکر میکرد پنج دقیقه نشده بود که پیمان گفت آب من داره میاد کجا بریزم که مهتاب گفت بریز تو دهنم میخورمش و پیمان با یه فریاد و آه بلندی کیرشو ازکون مهتاب دراورد و کرد دهنش و مهتاب هم نامردی نکرد و تا قطره آخرش روخورد کاری که من هیجوقت براش نکرده بودم خوشحال بودم که شوهرم یه تجربه و حال جدیدی رو کرده سه تایی باهم رفتیم حمام و تا اومدیم بیرون مهتاب لباس پوشید و روتخت خوابش برد من و پیمان هم رفتیم تو اشپزخونه تا یه چیزی اماده کنیم که بچه ها میان سه نشه که اونجا پیمان حسابی ازم تشکرکرد دوباره و گفت حال توپی بهش داده و قول داد شب اتاق رو واسه خودم و خودش برداره که یه حال هم به من بده ناگفته نماند که نصفه شب مهتاب بازم اومد پیش ما و بعدازیه لزحسابی با اون خوشگل دوباره حال توپی هم به شوهرم داد و بعدش رقت تو پذیرایی پیش بقیه خوابید که اگه ازاین داستان استقبال شد خاطره اون نصفه شبم مینویسم شاید عجیب باشه براتون اما من واقعا این فانتزی رو دوست داشتم مخصوصا الان که دیگه عملیش کردم اینم ازاولین خاطره من امیدوارم خوشتون اومده باشه نوشته شهلا
0 views
Date: April 28, 2022