خوب داستانهائی که نوشتید را تقریبا خوندم برای من فقط اینها داستانی هستند و بس چون سکس با خاله عمه برادر زن خواهر و دوست خواهر همه از تفکرات ناشی میشه ولی براتون می خوام چند داستان از لحظات زندگیم بگم من 50 سال سن دارم و اسمم علی هست 30 سال پیش ازداواج کردم و از همسرم جدا شدم و هنوز هر وقت 6767دست میده با همسرم سکس انجام می دیم که براتون بعدا تعریف می کنم ولی ماجرائی که براتون نمی نویسم تازه تازه است و حدود یک ماه است که مشغول این جریان هستم کارم فروشنده سیارم به این معنی که در شهر های مختلف ایتالیا هر روز اغاز هفته بازار روز است و در ان از مواد غذائی گرفته تا لباس زیر و سایر محصولات بفروش میرسه من نیز جواز فروش لباس را دارم و هر روز در یک مکان مختلف مشغول به کار میشم تا نزدیکی های ساعت 1 بعد از ظهر که می بندیم و بازار تعطیل میشه چهار هفته پیش رفته بود در یک ده نسبتا کوچک بالای کوچک برای فروش محصولات توی میدا مرکز شهر جائی در آخرین حد بازار به من دادند و چون خیلی راه امده بودم قبول کردم تا بایستم و اون روز را کار کنم نزدیک ساعت 7و نیم کارم تمام شد و تمام وسائل را روی میز چیدم و لباسهای بلند را به رخت اویز ها اویزان کردم و و منتظر شدم تا مشتری از را برسه روی صندلی نشته بودم به اطراف نگاه می کردم چشم به به یک پنجره اشپزخانه خانه ای افتاد زیرا با گل های زیبا در اطراف اون بالکن خیلی زیبا شده بود و بدون اختیار چشم را به طرف خودش می کشید زیرا منظره زیبائی بود در یکی از همین نگاه ها بود که متوجه شدم زنی زیبا و خوشگل پشت میز نهار خوری نشسته و داره صبحانه می خوره و از زیر میز تقریبا پاهای صافش معلوم بود زنی حدود 35 سال با قدی در حدود 167 سانت و موهایی بلندو قهوای تا روی شونه اش نشسته و مشغول صبحانه خوردن است بقدری با ناز رفتار می کرد که بی اختیار دوست داشتم نگاهش کنم و در همین لحظه هایی که نگاه می کردم بطور اتفاقی نگاهایمان با هم تلاقی کرد و برای چند لحظه همدیگر را نگاه می کردیم و در این مدت اتشی در درونم بر پا کرد که گرمای نگاهش تمام وجودم را پر کرد و حقیقتش را بخواهید کمی هم خجالت کشیدم که مشغول دید زدن لنگو پاچه اش بودم سرم را انداختم پائین وخودم را مشغول کردم نزدیک های ساعت 12 ظهر یک مرتبه دیدم همان زن که اسمش سیلویا است امده نزدیک میز من و داره لباسها را برانداز می کنه یکی را انتخاب کرد و امد و با صدائی جادوئی از من پرسید می شه اینو پرو کنم گفتم بله چون در ماشین که به فرقون اینجا معروف است جائی درست کرده بودم برای پررو بهش کفتم بله و با دست داخل ماشین را نشان دادم رفت بالا و لباس را پوشیسد امد بیرون منو نگاه کرد و گفت چطوره کمی نگاه کردم واقعا برازنده اش بود گفتنم بسیار بر اندام شما زیباست و درست مثل اینکه برای شما درست کرده باشند خنده زیبائی کرد و چند تا پیراهن و بلیز را انتخاب کرد و امد نزدیک من کفت اینجا برام مشگله اینها را پرو کنم میبرم منزل که با من حدود 20 متر فاصله داشت پرو می کنم و اگر خوب بودند بر می دارم گفتم باشه روم نشد بگم اول پولشو بده برد و بعد از چند لحظه دیدم امد توی اشپز خانه و جائی که فقط دیدش از بیرون برای من بود ایستاد و نگاهی به من کرد که مطمئن بشه دارم نگاهش می کنم و همان جا شروع کرد به کندن لباسش وای عجب چیزی بود سینه هاش درست مثل سینه های ونوس بود کوچک و توی کف دست جامیشد و نوک اون رو به اسمان فکرش را بکنید چه حالی داشتم لباسها را یکی یکی در میاورد و یکی دیگه را امتحان می کرد هر کدومشون به بهتر از قبلی بود کم کم داشت نزدیکی تعطیلی بازار میشود شروع کردم به جمع اوری وسائل و همه را کذاشتم توی کامیون و هنوز در کامیون را نبلسته بودم که دیدم داره از بالکن به من اشاره می کنه که برم درب منزلش کامیون را قفل کردم و رفتم دم در منزلش که درب بازشد و از ایفن منو دعوت به بالا رفتن کرد دم درب منزلش که رسیدم منتظرم بود و لای در ایستاده بود مرا با سر به داخل دعوت کرد وارد منزلش که شدم احساس راحتی میکردم زیرا با سلیقه بسیار عالی تزئین شده بود تعارف کرد که بشینم و رفت با یک لیوان شراب قرمز امد و داد دستم و کفت بنوش که بعد از کار می چسبه من اون را مز مزه کردم و شراب بسیار خوبی بود و هر بار فقط یک سرس کوچک از ان را می نوشیدم و مز مزه می کردم پرسیدم لباسها خوب و گفت عالیه و مبلغ 50 یورو را که قیمت لباسها بود داد دستم گرفتم و گذاشتم توی جیبم گفت خوش بحال خانمت که شوهری مثل تو داره فهمیدم که می خواد بدون با کسی هستم یا مجردم من کفتم نه مجرد هستم و بنا به دلائیلی از همسرم جدا شدم خنده کوچکی کرد و گفت پس نهار بامن باش من از خدا خواسته گفتم اگه مزاحم نباشم که خنده ملیحی کرد و بر گشت طرف اشپزخانه و کولر کازی را روشن کرد و درب اشپزخانه را بست بعد از چندقیقه که داشتم به اطراف نگاه می کردم و مشغول تحسین عکسایش بودم صدام کرد سر میز غذای ساده ای درست کرده بود اسپاکتی با سیر و فلفل و روغن و در وسط یک پارچ شراب کذاشته بود از من اسمم را پرسید گفتم علی هستم بلافاصله کفت مسلمانی من نیز جریان را گفتم که در ظاهر بله ولی به دین و غیر زیاد پایبند نیستم شروع به خوردن کردم ولی بی معرفتی نکرده بود و فکر کنم تمام فلفل قرمز را که در خانه داشت ریخته بود توی اسپاکتی و بعد از چندقیقه فلفل ها کم کم اثر خودشونو کردن و با شراب معجونی شده بود که حد نداره هر دو احساس گرما می کردیم و کم کم شروع ب در اوردن کتم کردم دیدم لبخند زد و پرسید فلفلش یکمی زیاد شده اذیت نمی شه کفتم نه دوست دارم ولی این اسپاکتی که درست کردی محشره و ادامه دادم در ضمن از علایق هم صحبت می کردیم تا رسید به سکس و من توضیح دادم در سکس هیچ گونه مرزی ندارم بغیر از خوابیدن با یک مرد چه از نوع زن اون یا نمردش زیرا حالم بد میشه و نمی تونم بپذیرم که مردی با مرد دیگر بخوابه در این بین بود که بطور ناگهانی گیلاس شراب ریخت روی لباسم و و خیسم کرد خیلی ارام یک دستمال برداشت و شروع کرد به خشک کردن پیراهنم و شلوارم با یک لطافت وصف نا پذیر بعد بمن کفت پراهنم را دربیارم تا سریع بندازه تو ماشین لباس شوئی و خودش شروع به در اوردن لباسم کرد وخلاصه با شورت موندم تو اشپز خانه که ناکهان منو صدا کرد که برم برام اب وان را پر کرده تا خودم را بشرم من نیز قبول کردم در ضمن استحمام دیدم امد توی حمام و گفت که شاش داره باید شاش کنه و من نیز از این حرکت همیشه استقبال می کردم زیرا با زنم هر بار سکس داریم قبلش من می خوابدم کف حمام و زنم میا مد روی من و با دست هاش کس را باز می کرد و شروع به شاشیدن می کرد و من از گرمای شاش اون که به بدنم می خورد لذت می بردم کفتم کجا بهتر از روی کیر من که دیدم خوشحال شد و کفت پس توهم دوس داری کفتم اره که دامنش را زد بالا وای چه کسی محشر بود معلوم شد درست مثل مردها وایساد و منو نشون گرفتن بعد از چند لحظه شاش امد و صدای شرشر شاشش من از خودم بی خود کرد و سرم را بردم نزدیک کسش که داشت می شاشید و شروع به پر کردن شاش توی دهانم کردم که از اطراف دهنم می ریخت بیرون ولی درست مثل اینکه چائی داغ داغ را در دهان بگیرید بود و به این صودرت دو دستم را به کونش گرفتم ومحکم به طرف دهانم فشار دادم که صدای لذت بردنش را شنیدم که داره حال می کنه از بلا منو نگاه می کرد که نشسته بودم وسط پاش و داشتم کسش را می شاشید میک میزدم و انم با دو دست گله منو گرفته بود و با سرم بازی می کرد گیرم بلند شده بود توی شورتم که خیس شده بود و تمام کیرم معلوم بود اززیر شورتم شاش که تمام شد من خیلی حال کردم زیرا تا زره اخرش را روی خودم خالی کرد و شروع کرد به مالیدن کسش جلوی چشم از شما چه پنهان من نیز شاشم گرفته و بلند شدم وایسادم و انو نشوندم گیرم را تو دست گرفتم همه می دونیم زمانیکه گیر شغ شده باشه مشگل میشه شاشید و برای همی خاطر با دستم به زیر و اطراف کونم فشار می اوردم تا اینکه کمکم شروع به شاشیده کردم و هر بار برای چند قطرهشاشم می امد و به این طریق چندین بار توی دهانش را از شاش پرکردم و روش شاشیدم که لباسهشم را شاشی کردم و در همین حال با کسش ور می رفت و ناله می کرد شاشم که تمام شد بلندش کردم و روی ماشین لباسشوئی نشوندمش و شروع کردم به میک زدن کسش که حالا خیس شده بود و تمام اب کسش امد توی دهنم کیف می کردم و انم هم داشت نله می کرد و با ستش پستونهاشو می مالید هما طریق من نیز دستم را گرفتم به سینه اش و همانطور که زانو زده بودم چلوی ماشین لباس شوئی داستم کسشو می میکیدم چوچولش را تو یدهنم مک کش می کردم بادستم شروع به ملیدن سینه هاش شدم بعد از چند دقیقه بلند شد اخو ناله کردن بلند شد گفت میخوام برینم به گیرت بعد توهم باید برینی روی سینه هام و کسم چون کفته بودم در عشق بازی مرزی ندارم با لبخند و حرکت سر قبول کردم و گفتم مانعی نداره می خوام امشب با تو تا اخر خط برم خوب واسه امشب کافیه اگه خشتون امد باقیشو میگم برام بنویسید نوشته
0 views
Date: July 30, 2018