به بهانه آتاری کونی محله شدم

0 views
0%

سلام اسم من امین والان 24سالمه موضوع برمیگرده به 7سال پیش که 17سالم بود یه همسایه داشتیم که متاهل بود و اسمش علی بود دو تا بچه داشت و زیاد باهم رفتو امد میکردیم مهمونی میرفتیم اونا میومدن و بابام خیلی باهاش جور بود من خودم از اون بچه هایی نبودم که تو کوچه و خیابون میرن اصلا همش تو خونه بودم یه روز علی اقا زنگ خونمون ر و زد بابام درو باز کرد علی اقا بهش گفته بود من تنهام خانمم رفته خونه باباش اگه امین خونس بگو بیاد بریم باهم اتاری بازی کنیم پدرم بهم گفت من گفتم حوصله ندارم بابام گفت برو همش تو خونه نشستی خلاصه رفتم علی همسایمون بساط اتاریشو پهن کرد حدود بیست دقیقه ای که بازی کردیم گفت امین تا حالا با کسی کشتی گرفتی گفتم نه گفت میخوای یه فن بهت یاد بدم اگه با پدرتم کشتی گرفتی بتونی شکستش بدی گفتم باشه دراز کشید گفت خودتو بنداز رو من انداختم بلند شد منو اورد بالا گفت یاد گرفتی حالا بخواب ببینم میتونی خوابیدم افتاد رو من هرچی زور زدم نتونستم بلند بشم یه چیز برام عجیب بود کیرش سفت شده بود وداشت از رو شلوار میترکوند گفت میدونی چرا نتونستی چون شلوار داری ندیدی کشتی گیرا شورتی هستن بخاطر همین دوباره منو خوابوند یهو شلوارو شرتمو داد پایین من گفتم علی چکار میکنی گفت هیچی نگو تموم میشه با صدای لرزون ونفس های شدید حرف میزد منم که از همه چی بی خبر یه دفه دیدم وسط پام یه چیزی خیلی لیزو داغ بالا پایین میشه و به تخمام میخوره تا میومدم نگاه کنم میگفت نچرخ چند دقیقه ای همین کارو کرد یهو نشست رو پاهام حس کردم داره یه چیز ابکی رو قنبلامو وسط درزم ریخته میشه گفتم شاید داره میشاشه نگاه انداختم دیدم داره تند تند ازکیرش یه چیز مثل نشاسته پرت میشه رو پرو پام اصلا تمومی نداشت مثل چی اب راه افتاده بود از درزم شروع به حرکت کرده بودن تا انتهای رونم اومده بودن بعد شلوارمو داد بالا بدون اینکه پاک کنه بهم گفت میری خونه حموم لباستم خودت بشور مادرت نبینه به کسی هم چیزی نمیگی من بلند شدم رفتم همش تو این فکر بودم این چه کاری بود این ابا چی بودن مگه کونه من با کیرش چکار کرد که همه از کیرشون ادرار میاد علی ازکیرش اب این رنگی و چسبناک یعنی کون من باعث این اب شد رفتم حموم لباس شستم همش تو فکر بودم چندروز گذشت تا دوباره اومد در خونه بهم گفت بیا اونجا گفتم نه که از طریق مادرم برد منو به مادرم گفت امین میخواد بیاد اونجا میگه مامانم اجازه نمیده مامانم گفت امین برو من رفتم دیدم غیر خودش یه پسر همسایه داشتیم مجرد اونم اونجا بود اگه دوست داشتین اونم براتون مینویسم و دیگه به صورت زنجیره ای خیلی کونم گذاشتن که دیگه فهمیدم این کار یعنی گاییدن واون ابم اب منی اینا خاطرات تلخ منه و داستان نیست و از همین جا میگم علی خیلی لاشی هستی با این کارت باعث شدی کلی کون الکی بدم اگه خواستین همشونو براتون مینویسم نوشته امین

Date: August 23, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *