به هم خوردن رفاقت به قیمت یه کس

0 views
0%

سلام به همگی من یوسف هستم 18 سالمه بچه اصفهان هستم جریان مال تابستانه امساله که ما رفتیم شمال البته مجردی اما دختر دایی من هم میخواست بیاد اما پدرش نمیذاشت که من با خایه مالی راضیش کردم اما دختر دایی من اسمش زهراست قد 160 سفید مثل برف هم سن منه نه زیاد چاقه نه لاغر یعنی روفرمه رفیقام یه ویلا گرفتند که سه تا اتاق داشت اما اتاق بزرگه مال منو زهرا بود راسی من با دوتا رفیقام رفتم توی اتاق یه تخت بزرگ 2نفره بود که شب ها من و زهرا باهم روش میخوابیدیم من و زهراچون از بچگی باهم بودیم یه جورایی مثل خواهر وبرادر باهم بودیم خلاصه خلاصه بعداز دوروز تفریح و آب بازی و جنگل و چیزا من یه فیلم تو گوشیم دیدم که یکم شهوتی شدم و با خودم گفتم که حالا که زهرا اینجاس پس چرادست رو دست بذارم برای همین شب نقشه کشیدم شب شد زهرا داشت کم کم میخوابید منم دیدم که خوابه گفتم حالا وقتشه ازروی امد امایه جوری که اون نفهمه یکم غلت زدم که برسم بهش و بعد خودمو به خواب زدمو هی بدنمو بش میمالوندم که دیدم بیدار شد و منو هول داداون طرف منم دوباره قلتیدم و این دفه رفتم روش که دیدم کاری نکرد بعد اروم دستمو کشیدم به دستو پاش اخه فقط یه شلوار راحتی بایه لباس بدون استین پوشیده بود بعد سرمو یهجوری که نفهمه بیدارم اوردم بالا وگذاشتم رو سرش که یه دفعه یه صدای ماچ شنیدم بعله خانمی منو بوس کردو شروع کرد لبامو بوس کردم و خوردن که منم دیدم این شکلیه از یعنی ازخواب بیدار شدمو خودمو روش دیدمو الکی تعجب کردم گفتم زهرا چی شده چیکار میکنی که دیدم دوتالب گوشتی اومد رودهنم ونذاشت حرف بزنم منم دیدم که دیگه کاملا اماده شده و نقشم گرفته منم شروع کردم لباشو براش خوردم بعد ولش کردم اومدم توی سالن دوتا اتاقارو دیدم که دیدم دوستام مثل خرس خوابند پس دوباره اومدم تو اتاق و شروع کردیم عشق بازی بعد لباش گردنشو بوسیدم ولیسیدم بعداومدم پایین تر ورسیدم به ممه هاش بهش گفتم این هلو هاخوردنیه اونم گفت نخیر اینامردنیه منم گفتم باش میخورم و میمیرم یکی به دهن یکی توی دست داشت کم کم ارضا میشد که ازش دست کشیدم و بهش گفتم الان زوده بهد گفتم تو هم یه فیضی به ما برسوم که دیدم مثل مار پیچید و رفت سراغ گل چی من کیر مثل گشنه میخوردش داشتم ارضامیشدم که گفتم بسه اونم گل چیمو ولش کرد بعد اوردمش بالاو شلوارشو دراوردم بعدم شورتشو مثل وحشی ها پاره کردم کهبعد مجبورشدم یکی مثلشو براش بخرم خلاصه تااون کس خوشگلشو دیدم برق سه فاز از کلم گذشت بعد یه لیس اروم روش کشیدم که دیدم خودشو جم کرد دوباره این کارو کردم وبعد مثل وحشی ها به جون کسش افتادم بهش گفتم اپنی گفت اره گفتم برای چی گفت چون کلاس ژیمیناستیک میرفته پردش باز شده منم از خدا خواسته گفتم اجاده هست گفت اره بد یکم دیگه اما با اب دهن بیشتر براش خوردم و اونم برام خورد و موقع موعود رسید اروم سرشو گذاشتم دمش و یکم فشار دادم که دیدم داره درد میکشه یکم بیشتر فشاردادم تا نصفش رفت توش تعد اروم تلمبه زدم که کم کم دردش تبدیل به حال شد بعد هی میگفت بکن بکن که منم تند تر میکردمش بعد کم کم داشتم ارضا میشدم که درش اوردمو گفتم میخوری گفت اره گذاشتم دو دهنش وتمام ابامو خود بعد دیدم صدای در اومد اومدم طرف در که دیدم بعله دوستان پشت در نشستند دارن جق میزنن ممد گفت منم میخوام منم گفتم که نه بعد باهم دعوامون شد و منم سریع با زهرا لباسامونو پو شیدیم و پول ویلا را انداختم پیش شونو اومدیم بیرون و سوار ماشین شدیمو رفتیم اما ساعت 2شب بود و همه خواب و ویلاهم گیر نمی اومد این شد که شبو کنار دریا توی ماشین و تو بغل هم خوابیدیم وصبحم یه ویلای دیگه گرفتیم تا 3روز بعدشم شبا کنار هم بودیمو عشق بازی میکردیم اما دیگه نکردمش چون دلم براش سوخت و الانم باهم عهد بستیم که من بعد سربازی با اون ازدواج کنم خب دوستان امید وارم همگیتون ازم راضی باشیدو خوشتون اومده باشه قربان همگیتون یوسف پس تا داستان دیگمون خدانگهدارتون نوشته

Date: May 1, 2022

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *