سلام دوستان می خوام چند تا خاطره از بی غیرتی های من روی مامان دوستم تعریف کنم این خاطره ها کاملا واقعین میخواین باور کنین می خواین نکنین البته توش خبری از سکس های اونچنینی نیست فقط چند تا خاطره از بی غیرتیای منو دوستم روی مامانامونو تعریف می کنم البته با اجازه اسم هارو تعغیر دادم من میثم هستم و یه دوست صمیمی به نام طاهر دارم هردو 17 ساله ایم به خونه همدیگه میریم و مامانامون جلومون خیلی راحتن و لباسای باز می پوشن و حتی مامان من هم با مامان طاهر در ارتباطه و بیرون هم میرن خلاصه منوطاهر مثل برادریم خاطره 1 تا اونجا که یادم میاد داستان ما از اونجایی شروع شد که بیرون بودیم و من داشتم یه تو گالریم دنبال یه عکس می گشتم که به طاهر نشون بدم که یهو طاهر گفت این خانم خوشگله کیه نگاه کردم دیدم عکس مامانمو داره نشون می ده منم که طاهر رو مثل برادرخودم می دونستم زدم روی عکسه تا بزرگ بشه و بعد دادم دست طاهر تا قشنگ ببینتش تو عکس مامانم بلیز یقه بازشو پوشیده بود خط ممه هاش و برجستگیش معلوم بود خلاصه طاهر عکس رو دید و برگردوند و فقط گفت قشنگه یه نیم ساعت بعدش که گوشیشو گرفته بودم بازی می ریختم براش ازش پرسیدم برم تو گالریت گفت برو اشکال نداره رفتم توی گالریش و اون لحظه احساس کردم عقده ام داره خالی میشه چون خودتونم دیدین یه عده وقتی گوشیشون دست آدمه همش می گن نری تو گالریا نری تو گالریا خلاصه من حسابی عقده ای شده بودم و دوست داشتم برم تو گالری یکی حسابی با یه دل سیر فضولی کنم و من هم دقیقا همینکارو کردم رفتم تا دوست داشتم عکس های گالریشو دیدم و عکس خاله اش به چشم خورد و خیلی نظرمو جلب کرد که استیل ایستادنش جالب بود دوتا دستشو به کمرش تکیه داده بود و یه دامن خیلی کوتاه داشت و رونای گوشتیش مشخص بود بعد رفتم چند عکس از خواهرش دیدم که تو عروسی بود و آرایشو اینا کرده بود واینم بگم که خواهرش 14 سالشه و بعد عکس مامانش بود که روی مبل نشته بود و مثل مامان من خط ممه هاش مشخص بود بعد از اینکه عکس هارو دیدم گوشیشو پس دادم و بعد یواش یواش خداحافظی کردیم اون شب شب جالبی بود همدیگرو بیشتر شناختیم البته من اصلا تعجب نکردم که طاهر هم مثل من بی غیرته چون از طاهر چنین چیزی بعید نبود منو طاهر غیرت و تعصب و از این جور چیزای مسخره نداشتیم و می دونستم که تیپ خانوادشون مثل خانواده ما اروپایی هست و مثل ما خواهرش و مادرش و خاله اش کلا لختی هستن و مخالف حجاب و از این جور چیزا خاطره ی 2 فردای اون روز رفتم خونه ی طاهر و بعد از کلی بازی کامپیوتری دیگه خسته شدیم و رفتیم تو حال نشستیم ده دقیقه نشسته بودیم که گفتم من دیگه برم وقتی رفتم در خونه رو باز کردم دیدم مامان طاهر داره می یاد و تا منو دیدم گفت سلام میثم جان یک دقیقه بشین شربت و کیک خریدم بیارم براتون رفت لباسشو عوض کرد و دیدم همون لباسی هست که تو گالری طاهر بود یه لباس سبز یقه باز و ممه ها و خط سینه مامان طاهر کامل معلوم بود رفت اشپزخانه و برگشت و توی سینی دو تا ساندیس و کیک گذاشته بود و خم شدنی خط ممه هاش کامل معلوم شد فقط مونده بود هاله هاش معلوم بشه منم تو اون من لحظه چشم از ممه ها ش برنداشتم طاهر هم خم شدن مامانش رو دید و احتمالا دیده که من به ممه ی مامانش خیره شدم ولی وقتی مامانش رفت وقتی به طاهر نگاه کردم اصلا به روی خودش نیاورده بود و عادی لبخند بر لب داشت منم که حسابی سیخ کرده بود به طاهر گفتم مامانت چه ممه های بزرگی داره طاهر طاهر هم خندش بیشتر شد گفت اره ممه هاش 85 هست بعد طاهر گفت امروز روز شانسمون بود که این لباسو پوشیده بود خاطره ی 3 من روی تخت طاهر دراز کشیده بودم وطاهر هم کنار تخت بود و گوشیشو داد دستم و گفت این عکس جدید مامانمه گوشیشو گرفتم و به عکسش نگاه کردم دیدم مامانش رودل روی زمین دراز کشیده و یه کتاب باز جلوشه باز هم همون لباس سبز یقه باز تنش بود و ممه هاش کامل مشخص بود خیلی عکس سکسی بود اگه شلوار نداشتم کیرم انقدر سیخ بود که میومد به نافم می چسبید ممه هاش آویزون بود و ولو شده بودن روی زمین مامان طاهر اگه یه سانتی متر یقشو می داد اونورتر هاله هاش معلوم می شد خلاصه ایندفعه بهش گفتم که دارم این عکس مامانتو بلوتوث می کنم اولش مخالفت کرد ولی بعدش دیگه ادامه نداد و فقط گفت مراقبش باش کسی نبینه گفتم نه تو به من اطمینان داری بعد از بلوتوث بهش گفتم طاهر مامانت جنده نازنین منه بعد طاهر هم خندید گفت جووون خاطره 4 ایندفعه هم خونه ی طاهر بودم باباش که طبق معمول سر کار بود و مامان و خواهر طاهر هم خرید بودن خلاصه ما از فرصت استفاده کردیم و طاهر منو برد اتاق مامان باباش و منو برد دم بقچه مامانش و گفت بیا این لباسای زیر مامانمه من جلوی طاهر لخت مادر زادی شدم و سوتین مشکی رنگ مامان طاهرو پوشیدم ولی چند دقیقه طول کشید تا انتخاب کنم کدوم شورتشو بپوشم که اخرش اونی رو پوشیدم که بوی عرق رون می داد خلاصه طاهر هم سیخ کرده بود و بعدش اونم یه شورت و سوتین پوشید و خلاصه بعد از چند دقیقه لباسا رو سر جاش گذاشتیمو از اتاق زدیم بیرون امیدوارم از داستان خوشتون اومده باشه قسمت دوشم اگه نظرات خوب باشه تو راهه که قسمت دو برعکس این قسمته و طاهر میاد خونه منو و کلی خاطره سکسی و بی غیرتی کسایی که فحش می دن قطعا به داشتن چنین دوستی بهم حسودی می کنن منتظر قسمت بعدی باشید فعلا نوشته
0 views
Date: August 26, 2018
چرا ما از این دوستا نداریم 😭😭😭