دوستان عزیز این ماجرا در حقیقت ادامه ماجرای تمایلات من 1 و 2 و 3 هست که قبلا نوشته شده شما حتما باید اول ماجرای تمایلات من 1و2 و 3 رو بخونید تا بفهمید جریان چیه نکته بعدی اینکه این ماجرا واقعی هست که صرفا به عنوان یک داستان یا ماجرای سکسی به اون نگاه نکنید قسمت چهارم فایل رو که پخش کردم اول صدای درهم و برهم یه سری دختر و پسر می اومد بعد از اون صدای مهرانای خودمون رو تو اون صداها تشخیص دادم یه لحظه فهمیدم حتما پژمان که داره جدیدا با فرهاد و بقیه میره خونه صدای اینها رو با موبایلش تو خیابون ضبط کرده کلا بی خیال شطرنج با پدرم شدمو یک راست رفتم تو اتاق خودم تو صداها کاملا مشخص بود انواع تیکه ها رو که اکثرا بالای 18 بودن به آزاده و مهرانا می انداختن بیشتر جواب این کس خل ها رو مهرانا میداد شاید دلیل اینکه اینها ول کن آزاده و مهرانا نبودن جواب دادنهای این دوتا بوده به پژمان زنگ نزدم میدونستم باز میخواد کس شعر تحویلم بده ولی خوب این فایل صوتی به بهتر شناختن مهرانا وقتی پسرها دنبالشن کمک کرد تا حالا چنین رفتارهایی از مهرانا ندیده بودم فقط یک چیز رو خوب فهمیده بودم از اینکه پسرها دنبالش بیافتن خوشش میاد خودمو لعنت میکردم چرا چنین هلویی باید خواهر من باشه چرا من باید با دیدن بدنش شکنجه بشم ولی دیگران لذتشو ببرن اون شب مدام از خواب می پریدم فکر فردا که قراره با المیرا باشم آرومم نمیگذاشت ترس داشتم المیرا منو بپیچونه جای اون من کیر بخورم صبح زود ساعت 7 اتوبوس واحد سوار شدمو ساعت در خونه پژمان بودم تا اومد بیرون رفتم جلوش سبز شدم از دستم ناراحت بود که چرا بهش زنگ نزدم بهش گفتم سوئیج پراید رو بده قبل از اینکه این کار رو کنه بهم گفت یه سوال دارم ازت گفتم بپرس کمی مکس کرد و گفت تو توی خونه با خواهرت مشکل داری با تعجب نگاهش کردمو و گفتم نوچ خیلی هم با هم خوب هستیم سوئیچ رو داد دستمو گفت پس همون حدس اولم درسته و دومی غلط شد گفتم منظورت چیه دیگه ادامه نداد و گفت بماند منم گفتم پس ریدم تو حدس هات که همه کیریه رفتیم داخل حیاط خونشون سوار شدم یه لحظه درب ماشین رو باز کرد و گفت ببین دیر بجنبی مخشو زدنها حمید میخواد بهش گوشی گلکسی با سیم کارت داخلش بده این بار سرشو داخل ماشین کرد و گفت نمیخوای کاری کنی سکوت کرده بودم بهم گفت سکوت علامت رضایته و علامت رضایت هم شامل خیلی چیزها میشه ماشین رو روشن کردم بهش گفتم کس خل شدی اول صبح چی میگی برای خودت انگاری سرما رو بدنت تاثیر گذاشته بعد هم حرکت کردمو از خونشون اومدم بیرون اون روز صبح دیگه تصمیم گرفتم اجازه ندم تا این دو سه نفر پشت سر مهرانا کس خل بازی در بیارن چون پژمان همه چیز رو در مورد تمایلات من فهمیده بود و ممکن بود به بقیه دوستام در مورد اتفاقاتی که بین من و خودش افتاده حرفی بزنه و آبروم بره ماشین رو بردم تو کوچه خودمون بعد از رفتن من به مدرسه خونه مثل همیشه خالی میشد سینا و مهرانا مدرسه می رفتن و پدر و مادرم هم سرکار رفتم داخل خونه مطمئن بشم همه رفتن بعد رفتم تو اتاقم تختمو مرتب کردم کرم لیزکننده و دستمال کاغذی هم داخل اتاقم گذاشتم و با کیر نیمه شق از خونه خارج شدم قرارم با المیرا روبروی سینما آفریقا بالاتر از میدان ولی عصر نزدیک محله خودمون بود از ساعت صبح نزدیک سینما آفریقا پارک بودم هوا اول صبح سرد بود و من تو ماشین منتظر بودم صبح زود رو برای این انتخاب کرده بودم تا بتونم تا خود ظهر دوسه باری المیرا رو بکنم شک نداشتم تو روز غیر تعطیل و اون وقت صبح سینما ها مشتری ندارند البته من که قصدم سینما رفتن نبود ساعت 9 صبح بود که سر و کله المیرا پیداش شد کیرم که نیمه شق بود به یکباره قد کشید و شق کرد انگاری زودتر از من به استقبال المیرا رفته بود داشتم از دور اندام و بدنشو نظاره میکردم تو دلم میگفتم قرار این دختر زیر کیر من ناله کنه لامصب چه تیپ خفنی هم زده بود یک کاپشن سفید جین وست پوشیده بود که جذب بدنش بود و تا روی کونشو می پوشوند یه شال سفید هم نصف و نیمه روی سرش انداخته بود شلوار جین آبی پاش بود آرایش نازی هم کرده بود که منو بیشتر تحریک میکرد اومد با خنده کنار من تو ماشین نشست گفت آخه الان کی سینما میره منم خنده ای تحویلش دادمو گفتم سینمای من تویی عزیزم سینمای من همیشه بازه نیشش تا بناگوش باز شد و گفت حالا چه فیلمی گذاشته منظورش سینما آفریقا بود ولی من از لپش بوسه ای گرفتمو و گفتم سنجابی در راه لونه اش سرشو به صندلی تکیه داد زد زیر خنده و گفت اصلا دنیا به تخمتم نیستا منم کم نیاوردمو گفتم بی ادب تخمم چرا به این و به کیرم اشاره کردم قشنگ برآمدگی و شق بودنش کاملا از زیر شلوارم پیدا بود داشت کیرمو نگاه میکرد یک مقدار از خندیدنش کم شد احساس کردم کمی خجالت کشید اولین بار بود کیر شق شدمو میدید برای اینکه جو رو عوض کنم بهش گفتم فیلم دوران عاشقی علیرضا رئیسیان روی پرده هست ولی داستانشو که خوندم کسل کننده هست به درد ما نمیخوره یه لحظه دوباره نگاهش رفت سمت کیرم ولی سریع جلو رو نگاه کرد و گفت داستانش در مورد چی هست براش توضیح دادمو بعد بهش گفتم فیلم نچسبیه من نظرم اینه بریم خونه ما ال ای دی 55 اینچ داریم فیلم خارجی ببینیم شرف داره به اینها منتظر عکس العملش بودم داشت روبرو نگاه میکرد سکوت کرده بود و چیزی نمیگفت این لحظه ای حیاتی برای من بود المیرا شک نداشتم میدونست خونه ما بیاد چه اتفاقی ممکنه بیافته بیش از حد سکوت کرده بود لپشو گرفتم تو دستمو کشیدم و همزمان گفتم بریم خونه ما من با این فیلمه حال نمیکنم ضد حاله هنوز روبرو نگاه میکرد بالاخره با صدایی که از ته چاه بیرون می اومد گفت بریم تو دلم جون کش داری گفتمو ماشینو روشن کردمو رفتم سمت خونه تا اینجا همه چیز اون چیزی بود که من میخواستم تو راه یک دستم به فرمون بود و با دست راستم که می بایست دنده رو بگیرم دست المیرا تو دستم بود و نوازشش میکردم سر کوچمون رسیده بودیم ازش پرسیدم از مهرداد چه خبر یه لحظه سرشو چرخوند لای پای منو نگاه کرد و گفت خوبه همین صبحی به من زنگ زده بود پرسیدم منظورت امروز صبحه گفت آره هر روز صبح زنگ میزنه میگه من از شنیدن صدات برای یک روز کاری انرژی میگیرم درب پارکینگ رو باز کردمو سریع ماشین رو با المیرا بردم داخل دیگه نیازی نبود کیر شق شدمو از المیرا پنهان کنم شک نداشتم المیرا میدونست میخوام بکنمش برای همین بعد از اینکه بهش گفتم بریم خونه ما کم حرف شده بود از ماشین پیاده شدمو رفتم درب ماشین رو برای المیرا باز کردم وقتی پیاده شد باز هم نگاهش به سمت کیر سیخ شده من بود صورتش از خجالت سرخ شده بود شک نداشتم این خجالت کشیدنش یا مال اینه که میدونه میخوام بکنمش یا مال اینه که من فهمیدم مجرد نیست با این حال اومده خونه ما تا بکنمش المیرا از وقتی پاشو تو خونه ما گذاشته بود کم حرف شده بود برای اینکه جو رو عوض کنم دستاشو گرفتم و گفتم سرندیپیتی به خونه کنا خوش اومدین خنده نازی کرد که لپشو گرفتمو گفتم ای جان شالشو از روی سرش برداشتمو و گفتم این جا دیگه نامحرم نداریم سرش پائین بود به طرز وحشتناکی خجالتی شده بود و از اون المیرای وراج همیشگی خبری نبود سرمو بردم نزدیک صورتش لبمو به لبش نزدیک کردم و گفتم اگه همینطور سرتو پائین بگیری لبم میخوره به دماغت داشت با خجالتش منو دیوانه میکرد بلافاصله هر دو دستمو دوطرف سرش قرار دادمو صورتشو بالا گرفتمو لبمو روی لبش قرار دادمو رفتم تو فضا ول کن لبش نبودم طوریکه کمرش داشت روی کاپوت پراید میخوابید این قدر لبشو خوردم که بالاخره از کمر به بالا روی کاپوت پراید خوابید با دستاش تقلا میکرد منو از خودش دور کنه ولی من هنوز سرشو با دستام نگه داشته بودم و لبهاشو میک میزدم وقتی ولش کردم از لذت آخ بلندی کشیدمو همزمان بهش گفتم خیلی وقت بود میخواستم این کار رو بکنم ولی بیرون و تو خیابون نمیشد المیرا در حالیکه دست به کمر بود گفت خیلی عوضی هستی مهران کمرم شکست دستای نازشو گرفتمو گفتم بریم داخل بیرون سرده وقتی وارد هال شدیم ازش خواستم مانتو و شلوارشو در بیاره تا راحت باشه خودمم شلوارجینمو درآوردمو یه شلوار خونگی تنگ پوشیدمو رفتم سر یخچال هر چی آبمیوه و وسایل پذیرایی داشتم جمع کردم آوردم روی میز عسلی قرار دادم مانتو و شلوارشو روی مبل قرار داد همونجا هم بی صدا نشست اصلا از این حالت راضی نبودم کیرم تو شلوارم کاملا تابلو سیخ بود مدام در معرض دید المیرا قرارش میدادم حتی وقتی براش آبمیوه بردم روبروش ایستادم تاشقی کیرمو ببینه کنارش نشستمو گفتم دیوانه چرا اینطوری شدی تو یهو خجالت می کشی سرشو کمی بالا گرفتو گفت نه دیوانه خجالت چیه بعد هم کمی خندید دستمو گذاشتم روی ران پاش و کمی فشارش دادمو گفتم لامصب مثل پنبه ای وقتی لبخند زد پر رو شدمو گفتم بذار ببینم اینجا هم نرمه و همزمان دستمو بردم لای پاهاش دنبال کسش گشتم وقتی پیداش کردم آه کشیدمو گفتم جونننننننن داغیش از روی شلوارتم معلومه داشتم آروم آروم کسشو از روی شلوار می مالیدم تصمیم گرفتم انگشتامو وارد شلوار و شورتش کنم که یهو به حرف اومد و گفت فیلم نمیذاری خنده ای کردمو و گفتم الان دارم بهترین فیلم دنیا رو بازی می کنم تا دستمو وارد شورتش کردم یهو از روی مبل پا شد منم سریع پا شدم ولی ولش نکردم سرپایی کس داغشو تو دستم گرفتم یکی از انگشتامو لای شیار کسش که خیس خیس بود کشیدم کاملا معلوم بود حشری شده و ترشحاتش راه افتاده این خیسی کسش به من اطمینان میداد می تونم امروز همین جا بکنمش صدای نفس زدنش تند تر شده بود دستمو از تو شورتش درآوردمو دو طرف صورتش گرفتم تا دقیق منو نگاه کنه بعد همزمان بهش گفتم میخوام اعترافی بکنم در حالیکه داشت مستقیم منو نگاه میکرد بهش گفتم میدونی چقدر به عشق کونت توی این چند هفته جلق زدم چشماشو سمت دیگه ای چرخوند پوزخندی زد که بهش گفتم جوننننننننننن خوشت اومد سرشو ول کردم و گفتم میخوام کونی رو که به خاطرش جلق میزدمو الان ببینم دست انداختم به شلوارش که بکشم پائین مقاومت کرد کمی چرخوندمش تا کونش سمت من بیاد نمیدونم چرا با من همراهی نمیکرد هی میگفت زشته عصبانی شدمو دستامو دو طرف شلوارش گرفتم با زور تا زانوش کشیدم پائین شورت قرمزش هم همزمان با شلوارش پائین اومد تا کونشو دیدم صدای آخم کل خونه رو برداشت نشستم صورتمو به کونش نزدیک کردمو گفتم جون چه کونی داری المیرا واقعا لیاقت جلق زدنو داره بوسه ای لای کونش گذاشتمو شلوارش رو ول کردم بلافاصله شلوار و شورتشو بالا کشید و روی مبل نشست کنارش نشستم و گفتم چته تو المیرا از اینکه میخوام بکنمت خجالت میکشی سرشو پائین گرفت و نیشخند زد ادامه دادم اگه به خاطر مهرداده که اون نمیفهمه من کردمت مگه خودت بهش بگی یه دستشو گرفتمو آروم روی کیر شق شدم قرار دادمو گفتم از اون روز تو پارک ساعی شق شقه یهو یادم افتاد که بهترین زمانه بفهمم پرده داره یا نه بهش گفتم راستی رابطه ات با مهرداد چطوره اون روز گفتی کاملا راضی هستی با صدایی که به زور می شنیدم گفت اره خوبه بد نیست ازش پرسیدم از پشت میکنه یا جلو دوباره صورتش داشت قرمز میشد سرشو پائین گرفتو و گفت از جلو تا اینو گفت خوشحالی از بند بند انگشتم بیرون میزد منم از خود بیخود شدمو و گفتم جونننننننن کس یه دختر 18 ساله کردن داره چند دقیقه ای بدون اینکه حرفی بین ما زده بشه گذشت آب میوه اش رو خورد داشتم صورت خوشگلشو نگاه میکردم بلند شدم یک دستشو گرفتمو از روی مبل بلندش کردمو گفتم بریم تو اتاق من دیگه طاقت ندارم کمی با من راه اومد ولی یهو ایستاد بهش گفتم ناز نکن دیگه همزمان دستامو به پاهاش رسوندمو بقلش کردمو به سمت اتاقم بردمش لامصب دختر تو پری بود تا به اتاقم رسیدم به نفس نفس افتادم داخل اتاق و کنار درب اتاقم گذاشتمش زمین و گفتم این درب اتاقمه و اون هم تخت خوابم اگه دوست نداری بکنمت از این در برو بیرون ولی اگه دوست داری بکنمت برو سمت تخت خوابم من آزادت گذاشتم البته خودم میدونستم اگه بره بیرون عمرا بذارم چنین کس و کونی از دستم بره سرش پائین بود هم می خندید هم خجالت می کشید از کنار درب اتاقم رفتم کنار چیزی نمیگفت داشت میخندید منتظر بودم خندیدنش شدیتر شده بود و زمین رو نگاه میکرد یهو سرشو بالا گرفتو رفت سمت تخت خوابم جوننننننننن کش داری گفتمو رفتم سمت ضبط صوتم آهنگ ملایمی گذاشتم که صداش فضای اتاقمو پر کرد رفتم کنارش روی تختخوابم نشوندمش و آروم گفتم تو که دوست داری بکنمت دیگه چرا خجالت میکشی خوشگله بعد آروم یک دستمو به چانه اش رسوندمو صورتشو سمت خودم بردمو لبمو روی لب خوردنیش گذاشتم رفتم تو فضا چنان لباشو میک میزدم که هر وقت لبمو از لبش فاصله میدادم منو نگاه میکرد نفس نفس میزد تمام رژلبشو خورده بودم چند دقیقه ای فقط داشتم لباشو میخوردم تا اینکه دیدم المیرا هم همراهی کرد حالا دیگه دوتایی لب همدیگه رو میخوردیم آمپرم بدجوری بالا زده بود بلند شدم بلافاصله پیراهن و شلوارمو در آوردمو تو یک لحظه کیرم مثل فنر تو شورتم می لرزید شورتمو که درآوردم نگاه المیرا رفت روی کیرمو دوباره زمین رو نگاه کرد بهش گفتم خجالت نکش نگاهش کن ببین از مال نامزدت بزرگتره یا کوچیکتره بازم خندش گرفته بود کیر کاملا سیخ شدمو بردم جلوی صورتش گفتم نگاه کن نظر بده نگاه نمیکرد میخندید بالاخره سرشو بالا آورد چند لحظه مستقیم کیرمو نگاه کرد ازش خواستم لباس هاشو در بیاره بلند شد بدون اینکه به من نگاه کنه یا حرفی بزنه تاپ توی تنشو درآورد گذاشت روی تخت کیرمو مثل هفت تیر تو دستم گرفتمو گفتم بعدی با این کارم زد زیر خنده و همزمان سوتین قرمز رنگشو هم درآورد سینه های بلوریش بیرون افتادن آه از نهاد من بلند شد انگاری بی خیال شلوارش شد همونجور یه وری روی تخت خواب دراز کشید رفتم سراغش روی تخت خوابم و به روی کمر خوابوندمش داشتم به پستون های نازش نگاه میکردم چند لحظه بعد من هم روی المیرا دراز کشیدمو بوسه ای روی پیشانیش گذاشتمو موهای بلندشو از روی صورتش کنار زدم بوسه بعدی روی گردنش بود وقتی این کار رو کردم آهی از ته دل کشید تمام گردنشو بوسه بارون کردمو آروم در گوشش گفتم جوری میکنمت که همیشه یادت بمونه دوباره از گردنش اومدم سمت لبش شروع کردم به خوردن لباش زبونش رو با لبهام تو دهنم کشیدم میک میزدم وقتی ولش کردم نفس نفس میزد آب دهنشو قورت میداد بهش گفتم خوبه بهت حال میده سرشو به نشانه مثبت تکون داد بازم لباشو کردم تو دهنم همزمان با یکی از دستام سینه هاشو می مالیدم دستم که به سینه هاش خورد آه خفه ای کشید چنان لبهاشو خورده بودم که کنار لباش هم قرمز شده بودن یک قدم رفتم پائین تر حالا نوبت خوردن سینه هاش بود سینه های دخترونشو تو دستم گرفتم یکیشو میخوردم یکیشو می مالیدم مثل مار به خودش می پیچید آه می کشید لامصب بدنش حتی یه خال هم نداشت صاف و یکدست مثل ماهی زیر دستم لیز میخورد چند دقیقه ای بود هر دو سینه هاشو میخوردم و میک میزدم دیوانش کرده بودم المیرا دستاشو روی سرم گذاشته بود هی به سمت پائین تر و طرف کسش می برد میدونستم چی میخواد ولی دوست نداشتم هر چی میخواد قبول کنم سینه ها و شکمشو بوسه باران کردم تا رسیدم به شلوارش که هنوز تو پاش بود بهش گفتم شماره مهرداد رو بده به من کارش دارم با صدای کاملا لرزون و حشری گفت مهران شوخی نکن دارم میمیرم بهش گفتم چه عجب به حرف اومدی ادامه دادم میخوام برای پائین کشیدن شلوارت از مهرداد اجازه بگیرم با صدای جیغ مانندی گفت بسه مهران داغونم الان بلافاصله بعد از این حرفش دستاشو دور شلوارش قرار داد خودش شلوار و شورتشو تا زانو پائین کشید حالا این من بودم که از دیدن یک کس ناز و تر تمیز و خوش فرم آخم دراومد المیرا تازه 18 سالش شده بود و این طبیعی بود که فرم کسش دخترونه باشه معلوم بود هنوز حسابی گائیده نشده حتی یک تار مو روی کسش نبود معلوم بود قبلا اپیلاسیون کرده منی که حاضر نبودم کس هیچ دختری رو به خاطر ترشحاتش بخورم ولی اینقدر تمیز بود که حیفم اومد برای همین شلوار و شورتشو از پاش درآوردمو انداختم رو فرش بلافاصله به کسش حمله کردم زبونمو لای شیار کسش می کشیدم المیرا هم دستاشو روی سر من قرار داده بود و محکم به کسش فشار میداد آه می کشید این دختر اینقدر داشت لذت می برد که مدام به چپ و راست خودش می چرخید کمی کسشو خوردم ولی ترشحاتش باعث شد دیگه ادامه ندم کیرم داشت واسه خودش نبض میزد از روی المیرا پا شدم کیرمو روی شیار کسش تنطیم کردم هیجان زیادی داشتم این دومین بار بود که می خواستم کس بکنم ولی کون دختر زیاد کرده بودم کیرمو آروم روی شیار کسش بالا و پائین می کشیدم صدای آه و ناله المیرا تمام اتاق رو پر کرده بود با حالتی شبیه گریه و با صدای لرزون اولش آروم بهم گفت میخوای دیوانم کنی خود من دست کمی از المیرا نداشتم با صدای لرزون بهش گفتم مطمئنی پرده نداری نزنم توش بیچارم کنی با صدای گریه مانندش گفت حالم خوب نیست بزن تمومش کن کیرمو روی سوراخ کسش تنظیم کردمو دستامو دو طرف خودم سپر کردمو و گفتم با اجازه آقا مهرداد تا اینو گفتم با گریه داد زد اسم مهرداد رو نیار لامصب بکن توش اذیتم نکن هنوز جمله آخر رو کامل نگفته بود که چنان فرو کردم توش که جای کامل کردن حرفاش آخخخخخ بلندی کشید خوابیدم روش یک بار دیگه محکم فشار دادم آخخخخخ کش دار المیرا دوباره بلند شد تا نصف تو کسش بود سرشو گرفتم تو دستام لبمو رو لبش گذاشتم فشار سوم رو محکمتر زدم تا خایه کیرم داخل کسش شد لبمو از لبش جدا کردمو و گفتم خوب بود از حشر زیاد چند بار سرشو به نشانه مثبت تکون داد بهش گفتم تازه اولشه بدون درنگ شروع کردم تلمبه زدن جوری تلمبه میزدم که کل بدنش هم با تلمبه من بالا پائین میشد فقط کمی نگران اومدن آبم بودم اگه اینطوری میکردمش به دو دقیقه نمیکشید آبم می اومد دستاشو بالا سرش نگه داشته بودم کاملا روش خوابیده بودم و تلمبه میزدم آخ که تو ابرها بودم داشتم یه کس تنگ و داغ میکردم که هر لحظه ترشحاتش از تنگی داخلش کم میکرد بدجوری عرق کرده بودم المیرا دستاشو دور کمر من حلقه کرده بود منو بیشتر به کسش فشار میداد آبم داشت می اومد برای اینکه مانع اومدن آبم بشم کیرمو کشیدم بیرون و ازش خواستم پاهاشو بذاره روی شانه های من این مدلی کسش تنگ میشد و به من و خودش بیشتر حال میداد وقتی دوباره کردم توش جیغ کوتاهی کشید و شروع کرد آه و ناله کردن من هم دست کمی از اون نداشتم یه لحظه ناخن هاشو به پشت من فرو کرد بدنش تکون کوچیکی خورد و داخل کسش حسابی خیس و لزج شد بهش گفتم آبت اومد با صدای لرزونش گفت آره هی وای وای میکرد دیگه کس کردن حال نمیداد چون داخل کسش خیس خیس بود کیرم چیزی رو حس نمیکرد ازش خواستم برگرده از کون بکنمش مخالفت کرد و گفت از عقب نمیدم مجبور شدم دوباره محکتر تلمبه بزنم جوری که با هر ضربه جیغ کوتاهی می کشید آه و ناله من این بار کل اتاقمو پر کرده بود احساس کردم تخمام سنگین شده و نزدیک اومدن آبم داشتم محکمتر میکردمش کیرم داغ داغ بود المیرا وقتی حالت صورت منو دید ترسیده بود که روی خودم کنترلی نداشته باشم با صدای گریه مانندش مدام به من میگفت یه وقت نریزی توش مهران با تو هستما وقتی دید جوابشو نمیدم و سرعتمو بیشتر کردم دیگه با حالت جیغ مانندی ازم درخواست میکرد یک وقت توش نریزم آخرین ضربه رو که زدم کمی نگه داشتم آبم که خواست بپاشه بیرون سریع کشیدم بیرون کیرمو گذاشتم روی شکمش فوران آب کیرم روی شکم صورت و موهای المیرا همراه با آه من و لذت من و حال من و عشق من بیشتر آب کیرم روی شکمش ریخته بود دوبار هم تا صورتش پاشیده بود و کمی هم ملحفه روی تختم خیس شده بود داشتم از حال می رفتم با دستمال کاغذی کیرمو پاک کردم کنارش مثل جنازه دراز کشیدمو با بی حالی گفتم خیلی نازی خیلی حال کردم از مهرداد هم تشکر میکنم که این کس رو برای من باز کرد با بی حالی داشتم می خندیدم المیرا مثل جنازه رو تختم ولو شده بود هنوز خمار بودم از کس کردن اصلا خونی در کار نبود و این نشون میداد المیرا واقعا راست گفته خیالم دیگه راحت بود افکارم به سمت مهرداد رفته بود و خیانتی که زن آیندش بهش کرده بود نیم ساعتی گذشته بود کم کم شهوتم دوباره داشت برمیگشت اصلا یه یکبار راضی نبودم حالا من کون المیرا رو میخواستم یواش یواش کیرمو میمالیدم من عاشق کون و تنگیش بودم امکان نداشت دوباره کس بکنم بالاخره المیرا هم به حرف اومد و گفت میخوام برم حمام آمادش میکنی سعی کردم بیشتر معطل کنم تا شهوتم کاملا به حالت نرمال برگرده پنج دقیقه بعد از اینکه این حرفو زد بلند شدم و کنارش نشستم بهش گفتم خوب کردمت راضی بودی خنده بی حالی کرد و گفت آره خوب بود ده دقیقه دیگه هم معطل کردم تا کیرم آماده بشه وقتی دیدم داره رشد میکنه از دوپای المیرا گرفتمو مثل فیتیله پیش چرخوندمش تا دمر بشه وقتی این کار رو کردم فهمید میخوام چیکار کنم یهو از جاش پرید و گفت کون نمیدم شروع کردم التماس کردن که آروم میکنم من به خاطر کونت باهات دوست شدم اومدم صورتشو ماچ کردم و گفتم قدای تو بشم بذار از کون هم بکنمت منو تو حسرتش نذار قبول نمیکرد آخرش گفتم بذار دوباره از کس بکنمت نه تنها قبول نکرد بلکه گفت دیرش شده ازم خواست حمام رو نشونش بدم گفت میخواد بره حموم ناچارا حموم رو نشونش دادم ضد حال اساسی خورده بودم المیرا دومین دوست دختری بود که از کس و کون باز بود و میشد کردش چند دقیقه ای از حموم رفتنش گذشته بود نمیدونم چرا یهو یاد مهرانا افتادم استرس و دو دلی گرفته بودم شهوتم به شدت برگشته بود و کون میخواست تصور بودن المیرا تو حمام هم منو بیشتر تحریک میکرد داشتم دوباره دیوانه میشدم یهو چیزی به ذهنم اومد که منو از جا بلند کرد می تونستم تصور کنم مهرانا تو حمامه و برم تو حمام به عشق مهرانا هر جور شده المیرا از کون بکنم خودمو سرزنش میکردم چرا وقتی کس میکردم مهرانا رو جای المیرا قرار ندادم خیلی ساده بود میشد چشم ها رو ببندم و تلمبه ها رو به عشق مهرانا بزنم کیرم جلوتر از من تصمیم گرفت پا شدم رفتم کنار درب حمام مشکلی بابت ورود نداشتم درب رو نبسته بود اگه می بست هم چفت محکمی نداشت و میشد با یک فشار بازش کرد میدونستم المیرا از اینجا بره بیرون با من هم کات میکنه با سرعت وارد حمام شدم بخار داخل حمام رو پر کرده بود پشت به من داشت سرشو می شست با کیر شق کرده رفتم بهش چسبیدم جیغ کوتاهی کشید کیرم درست رفت لای کونش اومد برگرده سمت من که نگذاشتم و گفتم جوننننننن یه دور از کون تو حموم یه حال دیگه داره تلاش کرد برگرده نذاره بکنمش که زورش نرسید زد زیر گریه چسبوندمش به دیوار حموم یهو جیغش رفت بالا که دیوار حموم سرده و بدنش اذیت میشه بدون اینکه اهمیتی بدم کیرمو درست لای کونش قرار دادم با دستاش خواست مانع بشه همون جور که به دیوار حموم چسبونده بودمش هر دو دستشو با یک دستم گرفتم بردم بالای سرش به دیوار حمام مثل بدنش چسبوندم کیرمو با دست دیگه ام لای کونش حرکت دادم تا سوراخشو پیدا کنم بد جوری داشت گریه میکرد خوشبختانه نیازی به تف یا لیزکننده برای کردن کونش نداشتم بدنش لیز و خیس بود کاملا حس جدیدی رو تجربه میکردم تا اون موقع دختری رو تو حمام نکرده بودم آب دوش روی سر و صورتمون میریخت سوراخ کونش رو که پیدا کردم چشمامو بستم به تصور کون مهرانا بلافاصله اولین فشار رو محکم به کونش وارد کردم یه لحظه آخ خفه ای کشید دستاشو از تو دستم درآورد گریه میکرد و تقلا میکرد برگرده دوباره به دیوار چسبوندمش دستاشو بردم بالا سرش کیرمو لای کونش بردم روی سوراخش قرار دادم چشمام رو بستم باز هم با خیال مهرانا محکمتر از قبلی فشار دادم توش صدای آخخخخخ کش دار المیرا کل حموم رو پر کرد سر کیرم داخل شده بود دستاشو روی دستای من قرار داده بود تا مانع بشه اجازه ندادم خیالم راحت بود سرکیرم مسیرشو پیدا کرده فشار بعدی رو که وارد کردم نصف کیرم داخل یک جای تنگ و داغ شد آخ من هم دیگه دراومد همین باعث شد از خود بیخود بشم اسم مهرانا رو به زبون بیارم نفس نفس زنان لای کونشو باز کردم آخرین فشار رو محکتر از بقیه زدم کیرم دیگه تا خایه تو کونش رفت انگاری به دیوار حمام میخش کرده بودم دیگه نمیتونست تکون بخوره صدای گریه و آخ پاره شدمش تو حمام تمومی نداشت چشمام هنوز بسته بود و مهرانا رو تصور میکردم یه لحظه احساس کردم آبم داره میاد هربار که با خیال مهرانا فشارداده بودم کیرم داغ میشد به سرعت به سمت ارضا شدن می رفتم تو فضای لایتناهی بودم کون تنگ و داغی داشت بلافاصله از خیال مهرانا اومدم بیرون تا مانع اومدن آبم بشم منتظر بودم کونش جا باز کنه تا تلمبه زدن رو شروع کنم چنان بدنش رو به دیوار حمام چسبونده بودم که پستونهاش از دو طرف بدنش بیرون زده بود با یک دستم سرو صورتشو به سمت راست چرخوندم با این کار سمت چپ صورت و لبش هم به دیوار چسبید وقتی دیدم سرشو دیگه نمیتونه حرکت بده پاهامو شل کردم تا بتونم تو کونش تلمبه بزنم بهش گفتم بیشتر از یک ماه بود که به کونت نگاه میکردم و به خودم وعده کردن کونت رو میدادم اون روز بالاخره اومد بلافاصله بعد از این حرفم کیرمو یک مقدار بیرون کشیدم دوباره محکم تا خایه کردم توش صدای آخ و جیغش دوباره تو فضای حمام پیچید نفس نفس زنان و با قدرت هر چه تمام شروع به تلمبه زدن کردم هر بار که تلمبه میزدم کیرم یک جای تنگ و داغ رو می شکافت و فرو میرفت با هر تلمبه جواب آخ های المیرا رو با جون جواب میدادم بالاخره بعد از تلمبه محکم سریع و پشت سرهم کونش جا باز کرد و حسابی لیز و روان شده بود هنوز روی سر جفتمون آب میریخت یواش یواش آخ های دردناک المیرا به آه تبدیل میشد معلوم بود داره لذت می بره همینجور که تو کونش تلمبه میزدم سرشو ول کردم گردنشو بوس کردم در گوشش آروم گفتم الان داره حال میده بهت آروم جواب داره آره بهش گفتم میشه بریزم توش این بار جای زبونش سرشو به نشانه مثبت تکون داد شیر آب دوش رو بستم و ازش خواستم از دیوار فاصله بگیره و بیاد وسط حمام به حالت داگی سگی روی زمین قرار بگیره بدون اعتراض اومد کاملا معلوم بود خودشم داره حال میکنه رفتم پشتش قرار گرفتم هر دو دستمو دو طرف پهلوش قرار دادم کیرم درست روی سوراخ کونش قرار دادم چشمهامو بستم تصمیم گرفتم با تصور اینکه این کون مال مهراناست که میخوام توش تلمبه بزنم اجازه بدم آبم بیاد با همین تصور کیرمو با دوتا تقه محکم و تو دو مرحله تا خایه تو کون المیرا جا دادم صدای آخش دوباره گوشمو کر کرد بلافاصله هم شروع به تلمبه زدن کردم تو اون لحظات فقط به مهرانا و کونش فکر میکردم از سر لذت چند برابری قاطی کرده بودم و با صدای بلند اسم مهرانا رو صدا میزدم و با شدت هر چه تمام تو کون المیرا تلمبه میزدم تا آبم بیاد که جیغ و دادش دراومد و گفت این مهرانا دیگه کدوم خریه که داری منو به خاطرش پاره میکنی بدون توجه به فحشی که داد همچنان به تلمبه زدن ادامه دادم با تصورتلمبه زدن تو کون مهرانا بیشتر از یک دقیقه نتونستم دوام بیارم دیدم آبم داره میاد سرعت تلمبه زدنمو بیشتر کردمو آخرین ضربه رو محکم تا خایه کردم توش و نگه داشتم آخخخخخخخخم دراومد آبم با فشار تو کون المیرا پمپاژ کرد کیرم هفت هشت باری داخل کون المیرا نبض میزد تا اینکه از نفس افتاد اصلا توانایی بلند شدن از پشت المیرا رو نداشتم یهو یادم افتاد اجازه ندم المیرا آب کیرمو از کونش خالی کنه برای همین وقتی کیرمو کشیدم بیرون تو همون حالت داگی الکی کیرمو روی دور و اطراف کونش میمالیدم با دستام کونشو لمس میکردم و بالای کونش رو بوس میکردم هدفم این بود سوراخ کونش که باز مونده بود به حالت سابق برگرده و جمع بشه این قدر تو اون حالت نگهش داشتم که باعث اعتراضش شدم بالاخره اون کاری که میخواستمو انجام دادم کونش تنگ و بسته شد بدون اینکه قطره ای از آبم از کونش بیرون بیاد بلندش کردم المیرا هم مثل من ناتوان شده بود ایستاده بغلش کردم ازش بابت حالی که به من داده بود تشکر کردم کمکش کردم خودشو بشوره این اولین بار بود که با یک دختر 18 ساله تو حمام بودم و از همه مهمتر اینکه کمک میکردم خودشو بشوره دو سه دقیقه ای با کمک من خودشو شست از حموم زد بیرون منم همراهش بیرون رفتم یه جورایی ناراحت بود وقتی لباس هاشو پوشید روی مبل نشست و گفت این مهرانا کیه که داشتی منو جای اون میکردی پس غیر از من دوست دختر دیگه ای هم داری داشت همینجوری سرشو به چپ و راست می چرخوند و برای خودش تاسف میخورد من اصلا حواسم به حرفاش نبود و داشتم به آب کیری فکر میکردم که تو کونش مونده و یادش رفته خالیش کنه از فکر کردن به این موضوع که آب کیرم قراره ساعتها تا زمانی که توالت میره تو کونش بمونه دچار هیجان خاصی میشدم تو همین فکرها بودم که صدای جیغش منو به خودم آورد نگاش کردم داشت میگفت مهرانا کیه خنده ای تحویلش دادمو گفتم تو که نباید برات مهم باشه چون از اینجا بری بیرون دیگه منو نمی شناسی هنوز حرفم تموم نشده بود که بهم گفت زر مفت نزنم خندم گرفته بود بهش گفتم تو تا چند دقیقه پیش وقتی میخواستم بکنمت از خجالت سرخ شده بودی حالا زبونت باز شده بعد هم دیدم این که از اینجا بره دیگه پشت سرشم نگاه نمیکنه پس اگه بهش بگم هم اتفاق خاصی نمی افته برای همین تصمیم گرفتم حالیش کنم رفتم گوشیمو آوردم تو اینترنت عکس اون بازیگره که مهرانا شبیه اون هستو نشونش دادم وقتی دید عصبانی شد و گفت منو خر فرض کردی بهش گفتم دور از جون خر خندم گرفت این بار عکس مهرانا رو نشونش دادم و گفتم این مهراناست یه عکس بود که خودمم کنار مهرانا ایستاده بودم تا عکسو دید دوزاریش افتاد و گفت اینها چقدر شبیه هم هستند بهش گفتم یک چیزی میخوام بهت بگم می ترسم هنگ کنی تو همون حالت که داشت عکس مهرانا و اون بازیگر رو با هم مقایسه میکرد سرشو سمت من گرفت و گفت خفه بمیر منتظر شدم دیدنش تموم بشه وقتی گوشیمو بهم پس داد گفت نگفتی مهرانا کیه نسبتش با این بازیگره چیه با خنده بهش گفتم میخوام چیزی بهت بگم که میدونم مخت سوت میکشه داشت منو نگاه میکرد در حال خندیدن بهش گفتم مهرانا خواهر منه و منتظر عکس العملش شدم داشت منو چهار چشمی نگاه میکرد معلوم بود باور نکرده کاملا خشکش زده بود این بار ازش خواستم بلند شه و همراه من بیاد با هم به اتاق مهرانا رفتیم عکس مهرانا که تو اتاقش بود رو نشونش دادم اومدیم پائین آلبوم خانوادگی رو نشونش دادم هی وای وای میکرد و خاک برسرم میگفت این بار عکس ها و فیلم های توی گوشیمو نشونش دادم کارم که تموم شد گوشی رو روی مبل قرار دادم نگاش میکردم المیرا هم منو نگاه میکرد بالاخره به حرف اومد و گفت تو با خواهرت رابطه داری گفتم هنوز نه ادامه داد داشتی منو جای خواهرت میکردی سرمو به نشونه تائید تکون دادمو گفتم من قصد اذیت کردنتو نداشتم فقط اون رو جای تو تصور کردم قبول داری خیلی ناز و خوشگله با سر تائید کرد آره خوشگله ولی چون شبیه اون بازیگره هست میخوای بکنیش گفتم نه من تا چند وقت پیش اصلا خبر نداشتم خواهرم شبیه این بازیگره هست قبل اینکه بفهمم بهش نظر داشتم ولی مثل الان اینطور قوی نبود از اینکه یه نفر پیدا شده مخالف جنس من و دارم این مشکل رو براش میگم راضی بودم بهش گفتم حالا به نظرت این کار اشتباهه کمی مکث کرد و گفت ببین داداش من هم یکبار تو خواب منو انگشت کرده ولی دیگه جراعت نکرده تکرارش کنه نمیدونم چرا داداش ها افتادن دنبال خواهرشون خنده ای تحویلش دادم و گفتم من قبلا اینطوری نبودما دست روزگار این مدلیم کرده لامصب اندام فوق العادش منو کسخل کرده تبسمی کرد و گفت چرا با خودش صحبت نمیکنی شاید بهت پا داد ازش پرسیدم نگفتی به نظرت کار من اشتباهه یا نه تو صورت من زل زد و گفت اگه تو میخوای و خواهرت هم بخواد از نظر من هیچ مشکلی نیست و میتونه این رابطه به وجود بیاد مهم اینه که دوطرف بخوان بهش گفتم پسرها دیگه توی این دوره زمونه دنبال دختر خوشگل و خوش اندام هستن داداشه وقتی میبینه خواهر خودش خوشگلتر و اندامی تر از دخترای غریبه هست اگه پا داد میکنتش خندید و گفت خاک بر سرم چه حرفهایی می شنوم تو صورتش نگاه کردمو و گفتم من از اول اینطوری نبودم وجریان پیام اون یارو تو تلگرام و اتفاقات بعد از اون رو براش توضیح دادمو آخرش گفتم چون تو اون چند روز اول نتونستم اون یارو رو پیدا کنم مدام تصورات سکسی و مبتذل بر فرض زدن مخ مهرانا توسط اون پسره تو فکرم می اومد و این تصورات سکسی چنان زیاد شد که همه چی رو برعکس کرد و تعصبم به مهرانا رو از دست دادم طوریکه نه تنها خودم به کردنش تمایل پیدا کردم بلکه از اینکه دیگران هم مخشو بزنن دیگه بدم نمیاد ازم پرسید یعنی خوشت میاد گفتم هم خوشم میاد هم دوست دارم رابطشو با یه پسر ببینم از روی مبل پا شد در حالیکه مانتوش رو می پوشید گفت وای خاک بر سرت مهران یعنی تا این حد بیغیرت شدی حتما فردا پس فردا هم میگی دوست دارم مامانم رو جلوم بکنن وقتی این حرف رو زد قاطی کردم و حسابی کفری شدم بهش گفتم عنتر دفعه آخرت باشه اسم مادر منو میاریا و با صدای بلندتر گفتم ببین کی داره منو مواخذه میکنه به زور نشوندمش روی مبل بهش گفتم چاقال خانم اون روز تو پارک ساعی یادت هست حرفاتو من یکی یکی میگم تو هم تائید میکنی اگه بزنی زیر حرفات همین جا خشک خشک کونت میذارم بیچاره نزدیک بود گریه اش بگیره هی میگفت من همینطوری گفتم از عمدی اسم مامانتو نگفتم به جون مامانم بیخیال به التماس هاش بهش گفتم تو توی پارک ساعی نگفتی مهرداد همه چیزش خوبه با سر تائید کرد گفتم تو نگفتی منو خیلی دوست داره بازم تائید کرد گفتم نگفتی منم اونو خیلی دوست دارم نگفتی خوشگلتر از منه نگفتی رابطه جنسی خوبی داریم نگفتی پنج شنبه جمعه سفر میریم نگفتی ما هیچ مشکلی با هم نداریم و دعوا نمیکنیم با گریه همه حرفامو تائید کرد رفتم سرشو محکم بالا گرفتمو گفتم پس چرا به من کس دادی تا اینو گفتم صدای گریه اش بلندتر شد بهش گفتم من از همون موقع که فهمیدم عقد کردی به من نگفتی فهمیدم بذار هستی اون موقع که گفتی با دوست پسرهات سریکماه کات میکنی فهمیدم میکردنت بعد ولت میکردن خانم بذار تشریف داره بعد در مورد مادر من حرف میزنه جنده خانم اومدی کس دادی بعد کلاس فرهنگ میذاری برای من گریه کردنش بند اومده بود بهش گفتم تو که مشکلی با مهرداد نداری برای چی به من کس دادی اینو بگو تا ولت کنم بری وگرنه باید برام ساک بزنی کمی سکوت کرد و گفت برای تنوع بهش گفتم قبول داری بذار هستی با سرجواب مثبت داد داشت خندم میگرفت از سوال هایی که می پرسیدم المیرا دیگه تخمم نبود میدونستم پاشو از این خونه بذاره بیرون با من کات میکنه پس مهم نبود برام که از دست میدمش تازه شوهر هم داشت و ادامه رابطه من با اون خطرناک بود لباسهاشو که پوشید بدون حرف سمت در رو نشونش دادم پاشد تندی رفت سمت در داشت وارد حیاط میشد بهش گفتم یه یادگاری هم بهت دادم خبر نداری نگاهم که کرد ادامه دادم آبمو که تو کونت خالی کردم حواستو پرت کردم هنوز تو کونته از این حرف خودم خندم گرفت با عصبانیت دوباره داخل هال شد میخواست بره توالت اجازه ندادم و گفتم کجا بذار اون تو بمونه کونت بزرگتر میشه جذب کونت میشه خوبه برات چند لحظه منو نگاه کرد و دوباره برگشت تو حیاط از خونه خارج شد و درب خونه رو هم محکم بست ادامه نوشته
0 views
Date: August 26, 2018