تازه ازدواج کرده بودم ،با فرد مورد علاقه ام ،با کسی که همیشه آرزویش را داشتم. همه چی خوب بود . تازه تصمیم داشتیم که بچه دار هم بشیم .سرمون تو کار خودمون بود .با کسی هم کاری نداشتیم .در طبقه چهارم یک آپارتمان توی یک ساختمان 4طبقه دو واحده در گیشا زندگی میکردیم من و امیر از همون اول زندگی قرار رو براین گذاشته بودیم ،که با اولین موقعیت مناسب ،که فرصتش بدست بیاد برای خرید خانه اقدام کنیم.که جدا هم خودمون هم نمیدونستیم که به این سریعی بعد گذشت 1سال این شانس به ما رو بیاره وموقعیتش برای ما بابت خرید فراهم بشه و اول زندگی، زیر اجاره های سنگین ،کمر مون خم نشه.امیر شوهرم 30 ساله ،که شوهری بغایت با کفایت ، فارغ التحصیل امور بازرگانی ودر یکی از شرکتهای خصوصی وابسته به دولت کارمیکنه وبنا به اقتضای شغلی که داره ،هر سه ماه یکبار باید 20 روز بره به کره جنوبی واین ماموریت خارج از کشور برای ما غنیمتی بود که هم قسط وام وهم قسطهای دیگر را بدون فشار چه کنم چه کنم ،پرداخت کنیم.ناگفته نماند که منهم با 24 سال سن درهمان شرکت که امیر رییس سفارشات خارجی بود با سمت مترجمی زبان انگلیسی کار میکردم وطبیعتا به لحاظ کاری،ورود من به دفعات در طول روز به اتاق امیر بیش از حد بود که همین رفت وآمدن ها موجب ایجاد علاقه بین من وامیر شد ودیری نپائید که با مرد ارزوهام سر سفره عقد نشستم.. وبه پیشنهاد امیر دیگر سر کار نرفتم وبه کار خانه داری مشغول شدم.امیر خیلی مهربانه، با گذشت وبا درکی بالا از مسائل اجتماعی ،همینطور در زندگی زناشویی . به برابری زن ومرد اعتقاد قاطع ، ویک فمنیسم دوآتشه است.هیچ وقت مشاهده نکردم که از مرد بودن خودش در کشوری که زنهارو ناقص العقل میدونن سواستفاده کنه،برعکس همیشه نظر منو در کارها میپرسید،ودر مسائل خانوادگی هم بی مشورت من کاری انجام نمیداد.عاشق هم بودیم همدیگرو میپرستیدیم.حتی در لحظات سکس عاشقانه این کارو میکردیم .آنقدر همدیگرو میبوسیدیم وبا مالش بدنهای همدیگرخودمونو به مرز امادگی برای سکس میرساندیم وبعد لذت بردن اصلی از سکس شروع میشد.خودمونو خوشبخت ترین زوج دنیا میدونستیم.. روزگار تف برتو که این خوشبختی را در ما زیاد دیدی . در این لحظه که خانه وکاشانه ام ،خوشبختی وامیدم،را نابود شده میدانم.و بر این فکرم که بر اساس کدامین گناه باید چنین تاوانی ناجوانمردانه پرداخت کنم.واین روزگار کثیف وآشغال که ذره ای عدالت در آن وجود نداره ،ومن درآن موقع به آن احمقانه ایمان داشتم،برچه اساسی وچه ادله ای ادرس کاشانه خوشبختی مارو به اهریمن سیاه دادودستور کون فی یکون کردن وتخطئه این زندگی رو داد. شاید خیلی ها بگن که حتما در زندگی گناهی بدتر انجام دادین که این بلا سرتان امد .باید بگم گوشم از این حرفها وتوجیه های آزار دهنده پرولبریزه.واینقدر جامعه ما کثیف ومسائل ضد هنجار های اجتماعی درآن بیداد میکنه !که این حرفها دیگه قدیمی شده، وباید بدست فراموشی سپرده بشه تا حال که این هنجارهارو سرکوب ودر شرف نابودی قرار داره ومنبعدش هم داریم میبینیم دست رو صفات خوب ادمها گذاشته شده .مثل محبت وخوبی اعتماد وصداقت، بشدت رو به اضمحلال میره.این مقدمه طولانی شد واز کاربران عزیز ومدیر محترم سایت از این بابت عذر خواهی میکنم.ولی احساس کردم لازم بود که بگم.
0 views
Date: May 12, 2018