سلام من ساراهستم و الان21سالمه جریانی که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به 4ساله پیش اول شما باید یه چیزایی رو در مورد زندگیم بدونین تا براتون سوال نشن وقتی من 13 سالم بود یه خدمتکار داشتیم که یه پسر 18ساله داشت یه روز که تنها توخونه بودیم به زور بهم تجاوز کرد و پردمو پاره کرد و بعدم فرار کرد فرض کنین یه دختر 13 ساله سکس داشته باشه دختری که هنوز درست نمیدونه سکس چی هست یه شوک روحی بزرگ بهم وارد شده بود جوری که همش تو خونه بودم و گریه میکردم حتی دیگه مدرسه هم نرفتم بابامم به خاطر اینکه میدونست هیچ کدوم از فامیلامون باور نمیکنن که بهم تجاوز شده و فکر میکنن که خودم میخواستم سکس داشته باشم منو بدون اینکه کسی از فامیلا این جریانو بفهمه با مامانم برد لندن ومن 4سال اونجا بودم تو این مدت هم درس نخوندم چون دوست نداشتم اونجا ادامه تحصیل بدم بعد از 4سال یرگشتم و با پارتی بازی و رشوه دادن بابام تونستم تو یه مدرسه غیر انتفاعی سوم راهنمایی رو شروع کنم ولی درسم اصلا خوب نبود مخصوصا ریاضیم اون زمان 17سالم بود ما یه دوست خانوادگی داشتیم که اونا دو تا پسر داشتن به اسم های بهروزکه 23 سالش بود وبهنام که 19سالش بود من عاشق بهنام بودم اولین بار بود که عاشق شده بودم و خیلی هم دوسش داشتم اکثرا خانواده هامون باهم بودن حتی از فامیل برای هم بهتر بودیم وقتی پدر و مادر بهنام فهمیدن که ریاضیم خوب نیست گفتن ریاضی بهنام عالیه و میتونه بهم کمک کنه اون روز میخواستم از خوشحالی بال در بیارم 2هفته گذشت وتو این 2هفته من3بار بهنامو دیدم اونم تنها تو اتاقم خیلی باهم جورشده بودیم به هم اس ام اس میدادیم خلاصه خیلی خوب بودیم تا اینکه مادربزرگم که داخل اصفهان زندگی میکرد حالش بد شد ومامان وبابام رفتن پیش اون و منو به خدمتکارمون که زهراخانوم بود و پیربود وباما زندگی میکرد سپردن 2روز از رفتن مامانمو اینا گذشته بود ومن ساعت 8شب با بهنام قرار داشتم تابیاد خونمون و باهام ریاضی کارکنه خودمو آماده کردم یه لباس صورتی آستین کوتاه و یه شلوارک سفید پوشیدم موهامم که تا کمرم میرسیدو سشوارکردم و دورم ریختم یه آرایش ملیح و دخترونه هم کردم خیلی خوشکل شده بودم منتظربودم تا بیاد ولی تا 9 30شب نیمد زهراخانومم که خسته شده بود رفت خوابید منم ناراحت بودم که زنگ و زدن درو باز کردم بهنام بود ازم معذرت خواهی کرد و گفت توراه بایه موتوری تصادف میکنه وتا مطمعن نشده که حال طرف خوبه پیشش می مونه و بازم گفت به خاطر اینکه بدقولی نکرده باشه این ساعت اومده رفتیم اتاقم و شروع کردیم درس خوندن که من تکون خوردم و موهام ازپشت ریخت روی کتاب و بهنام با دست موهامو ریخت پشتم همینجوری که داشت اینکارو میکرد دستش خورد به گردنم و من موبه تنم سیخ شد و باهمین تماس شهوتی شدم دیگه 17سالم بود و مثله بقیه دلم سکس میخواست ولی خودمو کنترل کردم ولی انگار اون ول کن نبود وبیشتر دستشو به گردنم میزد تا اینکه چشامون توهم گره خورد فاصلمون کم بود و اشتیاق به باهم بودن از چشامون میبارید خواستم یه چیزی بگم که لبامو با لباش قفل کرد چه حسی خوبی بود لبامو با ولع میبوسید چقدر منتظر این لحظه بودم بعد چند دیقه لباشو برداشت وتو چشام خیره شد انگار از چشام خونده بود دلم میخواد باهاش سکس کنم واسه همین بغلم کرد وخوابوندم رو تخت و اومد روم دراز کشید و دوباره لبامو بوسید بعد شلوارک وبلوزمو در آورد یه زره ترسیدم ولی شهوت و عشقم بر ترسم غلبه شدن وتسلیمش شدم یهدفعه به خودم اومدم دیدم اونم بایه شرت روم خوابیده وداره لاله گوشمو میخوره بعد گردنم واااااااااااااااااااااااااای چه حس باحالی بود بعد سوتینمو در آورد وسینه هامو خورد و مالوند بعد رفت پایین تر و کسمو از روشرت با دست مالید من که دیگه شرتم خیسه خیس بود بعد شرتمو در آورد و کسمم خورد من فقط آههههههههههه و ناله میکردم بعد بلند شد و شرتشو در آورد خیلی کیرش بزرگ بود فکرشم نمیکردم اینجوری باشه اول یه ذره نوکه کیرشو با آب کسم خیس کرد اون موقع میخواستم جیغ بزنم و بگم بکن توش دیگه ولی خجالت کشیدم اونم خوب بلد بود چطوری شهوتیم کنه بعد آروم آروم کرد تو کسم واااااااااااااااااااااااااااای آخخخخخخخخخخخ چه دردی داشت یه جیغ آروم کشیدم و اونم آروم کیرشو بالا پایین کرد تا دیگه عادت کردم وای چه حسی بود نمیتونم توصیفش کنم بعد بادستاش سینه هامو مالوند دیگه حالم دسته خودم نبود فقط آه و ناله میکردم بعد از رو شیکم خوابوندم وکیرشو تو کونم کرد چه دردی داشت بعد تلمبه زد تا اینکه ارضا شدم یعنی باهم ارضا شدیم بعد کیرشو در آورد و یه لب طولانی ازم گرفت و منو بغلم کرد وکنارم خوابید نمیدونم کی خوابم برد ولی وقتی بیدار شدم صبح بود و اون رفته بود به خودم اومدم لحظه لحظه دیشب از جلو چشام گذشت و عرق سرد از کمرم ریخت داشتم میمردم حالا پیشه خودش چی فکر میکنه ولی محل ندادم بعد از اون شب دیگه بهنامو ندیدم حتی یه اس یا یه زنگ هم نزده بود منم نزدم تا اینکه بعد از یکماه مامانش گفت رفته کانادا تا این حرفو شنیدم حالم بدشد پرسیدم کی گفت دوهفته پیش وادامه داد بهنام گفته بعد از دوهفته به همه بگم میخواستم خودمو بکشم کسی که عاشقش بودم بعد از اینکه باهام سکس داشته ول کرده رفته میخواستم دیوونه شم از مردا حالم بهم میخورد اون از اون پسر آشغالی که بهم تجاوز کرد و اونم از بهنام که بعد اون شب ول کرده رفته3سال از رفتن بهنام گذشته بود ومن تو این سه سال از درون مردم دیگه هیچ حسی نداشتم حالا 20سالم بود و برام خواستگارمیومد ومن همه رو رد میکردم اون روز هم یه خواستگار داشتم نمیدونستم کی بود که زنگو زدن و اومدن داخل خونه با دیدن پسره شاخ شدم بهنام بود چقدر خوشکل شده بود چقدر بزرگ شده بود نمیدونم اون یه ساعتو چجوری تحمل کردم تا قرار شدبریم داخل اتاق حرف بزنیم وقتی رفتیم بهش گفتم روت شدبیای خونمون واون از اول جریانو گفت اون گفت که عاشقم بوده و اون شب نمیتونسته خودشو کنترل کنه و اون اتفاقا افتاده و گفت واسه این رفته کانادا چون ازمن خجالت میکشیده و فکر میکرده من ازش متنفرم ولی وقتی دیده نمیتونه منو فراموش کنه برگشته بله دیگه ماباهم ازدواج کردیم الان یه ساله ومن 2ماهه حاملم زندگیم عالیه این داستانو گذاشتم تا بگم همه سکسایی که با کسی میکنین آخرش طرف ولتون نمیکنه بعضی موقع هاهم منجر به ازدواج میشه نوشته
0 views
Date: October 4, 2018