سلام اسم من حامد متولد تهرانم و از لحاظ ظاهری ام بگیم معمولیم قدمم بد نیست و از خیلی از پسرا بلند تره برین سراغ ماجرا که شما یقین بدونید که راسته اونایی که این تجربه را دارند حتما این احساس و درک می کنند راستی سن من هم 23 سال هستم که حدود 2 سال قبل بر می گرده که مشکلاتی بوجود آمد که به واسطه ی اون تا سر حد از دست دادن شغلم رفتم ولی راه حل اون رفتن به کلاس زبان اونم درجات بالا بود درسته که اولش برام سخت بود ولی الان دیگه راحتم و خداروشکر کارمم از دست ندادم دوباره برگردیم عقب و از شروع شدن ماجرای رفتن به کلاس زبان داستان و از سر بگیریم دقیقا یادم نیست هفته ی دوم یا سوم بود که با دختری در کلاس زبان آشنا شدم که 2 سال از من کوچکتر بود ولی دختری جا افتاده هات و خیلی سکسی بود بار ها شده بود که وقتی که تو کلاس می خواستم حرف بزن یه لحظه حواسم می رفت سمتش به پت و پت می افتادم ان قدر این دختر هات بود راستی اسمش هانیییییه است یه روز که تو خونه بودم و داشتم کارای اداره رو انجام می دادم بعد از حدود 2 ساعت خسته شدم و تصمیم گرفتم استراحتی کنم همین طوری سرم و گذاشته بود رو کاناپه که رفتم یهو یادم افتاد که موبایلمو چک کنم رفتم اونو از جیب شلوارم بردارم گوشیو برداشتم تا قفلشو باز کردم و تعداد میسکالا رو دیدم تعجب کردم 17 تماس بی پاسخ و چند تا مسیج اول فکر کردم بعضی از دوستامن که شمارشونو سیو نکردم ولی هر کاری کردم اون شماره به آشنا نبود تو یکی از اس ام اس ها نوشته بود به من زنگ بزن گوشیرو برداشتم بهش زنگ زدم بعد از خوردن 2 3 تا بوق گوشیرو برداشت قبل از این که حرفی بزن گفت سلام که پشت تلفن دلم هرررری ریخت صداش آشنا بود ولی خیلی هات تعجب کرده بودم ولی گفتم سلام سعی کردم خودمو عادی نشون بدم ولی قلبم تند تند می زد گفت با من کاری داشتید گفتم شما بودید که بهم زنگ زده بودید اونم 17 بار گفت آخ شمایی آقا حامد گفتم بله گفتم شما گفت من هانیه ام همکلاسی زبان شما ازش پرسیدم شماره ی منو از کجا اوردی گفت جریانش طولانیه بعدش من می خواستم بدونم که از کامپیوتر سر درمی آرید منم گفتم خب آره گفت چه خوب شد افتخار می دید که کامپیوتر خونمونو درست کنید گفتم که البته شما الان کجایدو قرارو گذاشتیمو من رفتم خونشون زنگ خونو رو زدم بعد از 10 ثانیه در خودش باز شد بدون جواب دادن آیفون در و باز کردم رفتم داخل یه خونه ی قشنگ با دیوارای سنگی و رو به خیابون اصلی رفتم تو راهرو به خاطر آوردم که هانیه گفته طبق ی 2 رفتم طبقه ی 2 زنگ و زدم که ناگهان یکی گفت بیا تو در بازه ان قدر هل کرده بودم که نفهمیدم زنه مرده حالا هر چی کفشمو بیرون درآوردمو رفتم داخل چه خونه ی شیکو بزرگی یهو دیدم هانیه تو آشپز خون با یه روسری سفید خیلی نازک که به راحتی می شد تو نور آفتاب موهاشو دید داشت شیرموز درست می کرد نمی دونم لحظه یه حسی منو گرفت شهوت ترس و یا یه حس دوستانه ی عادی رفتم جلو سلام داد اومد جلو دست بده منم دست دادم گفتش برو تو اون اتاق زرد ه منم الان میام رفتم نشستم رو تخت که شیرموزورا اورد گفت ویندوز کامپیوترم خرابه درستش می کنید گفتم البته شروع کردم به کارکردن به ویندوز هانیه گفت صندلی کامپیوتر خراب مراقب باش گفتم مشکلی نیست موقع نصب ویندوز بودم که خسته شده بودم که چشمامو بستم و یه خورده فشارمو رو صندلی زیاد کردم که ناگهان با کله از پشت صندلی افتادم هانیه سریع نشست منو اورد بالا که یه لحظه به خودم فشار آوردم که هانیه خسته نشه و سریع این کارو کردم که به اصطلاح شدیم که اون دستشو دور گردنم حلقه کردم منم دو طرف شکمشو گرفتم خیلی می ترسیدم ولی می رفتم جلو لبامو تو لباش حلقه کردم و شروع کردم به مکیدن اونم مثل من همراهی می کرد که من لباس تنگشو زدم بالا لب بازیمون تموم شد هانیه رو کامل لخت کردم به جز شرت و کرستش بعد اونم منو لخت کرد به طوریکه فقط یه شرت پام بود شروع کردم به لیسیدنن شکمش که اونم کیف می کرد بعد آروم شرتشو در آوردم و افتادم رو کسش و انو می خوردم هانیه فقط جیغ می زد و کیییییف می کرد منم خوشم می اومد شروع کردم دو باره لب گرفتن ازش که تو این حین کرستش در اوردم چه سینه هایی بزرگ و خوش فرم یه خورده ام سفت بود نوکشونو می خوردم خیلی حال می داد بعد هانیه نشست زمین و شرت منو داد پایین و کیر شق شده ی منو گرفت دستش تا دست داغش خورد به کیرم دلم هرررری ریخت خیلی احساس خوبی بود بعد اونو کرد تو دهنشو عقب جلو می کرد احساس کردم آب می خواد بیاد سریع هلش دادم رو تخت و خودمم انداختم روش اول فکر کرد می خوام بکنم تو کسش که گفت حامد نه گفتم می بزارمش لا یه پستونات جیگرم گفت اووووف چه حالی می ده شروع کردم به عقب جلو کردن که احساس کردم آبم می خواد بیاد گفتم کجا بریزم گفت رو شیکمم منم آبمو خالی کرد _م رو شکمش و حسابی خسته شدم نگاهم به شیرموزا افتاد 2 تاشو برداشتم یکی و خورم یکی دادم بهش بعدشم دراز کشیدم رو تخت کنار هانیه هانیه ام اومد خودشو انداخت رو منو با تن لخت همو بغل کردیم هانیه شمارمو از تو لیست ثبت نام آموزشگاه کش رفته بود ممنون از توجهتون نوشته
0 views
Date: August 3, 2018