سلام من وحید هستم 18 سالمه ماجرایی که میخوام براتون تعریف کنم شاید زیاد سکسی نباشه من اصراری به واقعی بودنش ندارم هر جوری میخواید فکر کنید اسم ها هم ساختگی داستان بر میگرده به 2 سال پیش که من 16 سالم بود و به زنجان رفته بودیم یادم نمیاد عروسی کی بود که رفته بودیم اونجا ولی میدونم که برای اینکه جایی باشه تا سه روز اونجا بمونیم خونه یکی از اقوام دور رفتیم خونه ی بزرگی داشتن حدودا 300 متر بود و یه حیاط بزرگ داشت 4 نفر بودن و دو تا بچه بودن یکی اسمش حامد بود و اون یکی سارا که حامد از سارا بزرگ تر بود حامد 25 سالشه و سارا هم یک سال از من کوچک تر بود سارا زیاد هیکل خوشگلی نداشت و فقط صورت زیبایی داشت من هم اصلا به چشم خریدار بهش نگاه نمیکردم این کاره هم نبودم ولی اون اتفاق من رو هم از خودم بی خود کرد با این که زیاد هم هیکل جذابی نداشت خلاصه جلو تر میگم یه روز بعدازظهر بود من خوابیده بودم جلو تلویزیون و فیلم تماشا میکردم خوابم برد بدون اینکه بفهمم کلا عادتمه تا فیلم میبینم خوابم میبره کسی خونه نبود من و اون تنها بودیم همه رفته بودن عروسی داداش سارا هم که می دونست من و اون تنهاییم قرار بود بیاد دنبالم تا ببرتم بیرون زنجان رو نشونم بدم من خواب بودم که با حس نوازش انگشتان کسی از خواب اروم بیدار شدم سارا بود داشت پیشونیمو و لبامو و صورتمو با انگشتاش نوازش میکرد من که تا حالا این حس رو تجربه نکرده بودم احساسی نداشتم ولی اون تا دید من بیدار شدم دست برد رو ابرو هام و گفت چه ابروهای باحالی داره خودمم موندم که چرا باید این حرفو بزنه و منم گفتم اره و این حرفا واقعا من به معنای واقعی کلمه پاستوریزه بودم اوت روز تموم شد داداشش اومد بردتم بیرون و فرداش هم اونجا بودیم بهد عروسی بود و برگشتیم تهران من ناخود اگاه به اون اتفاق فکر میکردم و هر ماه به این فکر میکردم چرا اون موقعیتو از دست دادم ای کاش کاری میکردم هی به خودم میگفتم ای کاش دوباره اون موقعیت پیش بیاد و همینطور هم شد سال بعدش باز هم عروسی دعوت شدیم این همون موقعیت بود رفتیم زنجان دوبازه همونجا موندیم منم که از خدا خواسته این بار منم رفتم عروسی راه برگشت من و سارا تو یه ماشین نشستیم و اتفاقی کنار هم من تو اون 20 دقیقه راه تا خونه هی پامو اروم به سارا نزدیک میکردم و میمالیدم بهش و اون هم پاسخ های ریزی میداد واقعا هیجان زده شده بودم خلاصه اومدیم خونه و بحث افتاد که فردا میخوان برن بازار منم خودمو زدم به مریضی که بمون خونه چون میدونستم داداشش که میره مکانیکی و باباشم کار املاکه پس خونه فردا خالی و دخترش میمونه که اگه من خونه بمونم اگه پایه باشه اونم میمونه با نه اصلا نمیشه خونه تنها بمونم که یکیم باید پیشم باشه فردا شد همه رفتن منو سارا خونه تها بودیم سارا داشت ظرفارو میشست من بدون هیچ حرفی و مقدمه ای از پشت بغلش کردم شروع کردم گردنشو باوسیدن هیچی نمیگفت همونطور با دیتام سینه هاشو میمالوندمو نوکشو فشار میدادم نمیدونم چقد اونجوری گذشت اروم برش گردوندم شروع کردم لباشو خوردن وای که چه لذتی داشت اولین بوسه و منی که داغ داغ شده بودم و اون بدتر از من بود همنجوری دستمو بردم تو شرتش اروم کسشو میمالیدم که یدفعه سارا بیا درو باز کن کلید نبردم تف تو این شانس واقعا اعصابم خورد شد خیلی بد بود من با اون حال و اون داغ تر از من و اون تایم یکی اومد شانس بدی داشتم یا خوب نمیدونم شاید اگر کارمون رو جلوتر میبردیم یا مادرش کلید برده بود الان بدبخت بودم نمیدونم برگشتیم تهران و هنوزم که هنوزه دوباره نرفتیم ولی هنوز باهاش در تماسم و منتظره یه فرصتیم خیلی ممنون که داستانمو خوندین تازه کارم اگر مشکلی داشت بگید همونطور هم که گفتم اسرار به واقعی بودنش ندارم هر جور میخواید فکر کنید نوشته ع بی
0 views
Date: May 14, 2019
سکسی