من مهسا هستم و اين اتفاق ٥ سال پيش افتاده من و بهاره دانشجوى يكى از شهرهاى شمالى بوديم من اهل كرج هستم و بهاره شيرازى بود دو ترم با هم تو خوابگاه بوديم و خيلى با هم صميمى شده بوديم بهاره يه دختر با قد ١٦٠تو پر با سينه هاى گنده بود و لب هاى گنده و گوشتى داشت البته تو خوابگاه هميشه لباسهاى گشاد ميپوشيد اما چون من تو مهمونى هم ديده بودمش هميشه سر سينه هاش باهاش شوخى ميكردم اونم در عوض هميشه وقتى كسى حواسش نبود يه در كونى به من ميزد و ميگفت جوووون راستى منم قدم ١٦٥ هست و خدا فقط يه كون خوش فرم بهم داده بعد از دو ترم تصميم گرفتيم با هم خونه بگيريم از شانس ما يكى از دوستاى بهاره كه همشهريش بود و داشت فوق ميخوند كار انتقاليش انجام شده بود و داشت ميرفت و پيشنهاد كرد كه ما بريم با دوستش سعيده همخونه بشيم گفت كه سعيده خيلى دختر خوبيه رتبه بالاى كنكوره كلا فقط سه روز اول هفته رو هست و بعد ميره تهران فقط يكم بد دهنه خلاصه قول و قرار رو گذاشيم و رفتيم تو خونه جديد سعيده موجود جالبى بود وقتى خونه بود يا داشت درس ميخوند يا فحش ميداد كلا فلسفه جالبى تو فحش داشت مثلا ميگفت چرا بگيم كسخول بگيم كير خول يا كلا هر وقت صداش ميكردى بجاى جواب اول ميگفت كوسم بخور ديگه اينقد اين واژه رو استفاده كرده بود واسه من و بهاره هم عادى شده بود يه يك ماهى از اومدن تو خونه جديد گذشته بود با بهاره خيلى خوش ميگذشت من هميشه به سينه هاش چشم داشتم و بعضى وقت ها شوخى دستى ميكردم اونم بعدها گفت كه چقدر كون منو دوس داشته اما غير زدن روش نميشده كارى بكنه تا اينكه يه شب مهمونى دعوت شديم يكي از پسرايي كه من باهاش دوست بودم هم اونجا بود منم كوسم رو تميز كرده بودم كه شايد شب اونجا بمونم اون روز خيلى هم حشرى بودم اينو قبل رفتن به بهاره هم گفته بودم ما رفتيم مهمونى و مشروب خورديم كلى رقصيديم سر يه قضيه مسخره من با دوست پسرم بحثم شد گفتم ميخوام برم خونه بهاره امد گفت آروم باش چى شده مهسا گفتم كوسم و بخور حرف نزن بهاره يه نگاهى بهم كرد گفت ميخورم كوستو خلاصه ما آژانس گرفتيم و رفتيم خونه من همنجورى كه تو اتاق داشتم لباسامو درمياوردم همينجور داشتم به اون پسره فحش ميدادم بهاره هيچى نميگفت و آروم داشت لباساشو عوض ميكرد من با يه تاپ و شورت رفتم تو سالن و روى مبل لش كردم چند دقيقه بعد بهاره اومد روبروم رو زمين نشست گفتم اومدى كوسم و بخورى گفت آره پاهامو باز كرد از روى شرت زبونشو زد به كوسم گيج شده بودم يه لحظه نميدونستم چه اتفاقى داره ميافته بهاره شورتم كنار داد و زبون و لبهاى گوشتى رو كشيد روى كوسم انگار تمام اعضاى بدنم قفل شده بود داغ شده بودم هى تو مغزم يكى ميگفت بگو بسه بگو نكن اما داشتم ديوووونه ميشدم آب كوسم راه افتاده بود و بهاره زبون و لبشو هى ميكشيد بهش به زور صداش كردم بهاره سرشو بالا آورد دور تا دور دهنش خيس بود گفت هيچى نگو فقط لذت ببر شورتمو رد آورد زبونش رو فرو كرد تو سوراخ كوسم و با دستش سر كوسم رو ميماليد باورم نميشد داشتم ارضا ميشدم گفتم بهاره دارم ميام اونم با شدت بيشترى ليس ميزد وااااااااااى بهاره اووووووومدم بهاره سرشو بالا آورد گفت عاشق ارضا شدنت شدم رفتم از مبل پايين و بغلش كردم لباشو بوسيدم بوى كوسم رو ميداد سينه هاشو در آوردم و خوردم اونم با دستش كوسشو ميمالوند گفتم دوس دارى كوستو بخورم گفت الان نه مثل كوس تو تميز نيست خنديديم گفت با كوست بيا رو دهنم منم كوسمو با دست ميمالم تا ارضا بشم رفتم روى دهنش خودم هم ميمالوندم به دهنش تا حالا تو هيچ سكسى اينقد خيس نشده بودم دوباره داشتم مياومدم گفتم بهاره دارم ميام واااااااااااى تمام تنم ميلرزيد اومدم تو بغلش فهميدم اونم ارضا شده سرمو گذاشتم رو سينه اش و خوابيدم ما كلى بعدا با هم سكس كرديم اما دفعه اول يه چيز ديگه بود ما هنوز هم با هم دوستاى صميمى هستيم بهاره ازدواج كرده و شيراز هست منم يه بار جدا شدم و تهران سعيده تو يه پژوهشكده تو اروپا كار ميكنه نوشته
0 views
Date: August 26, 2018