تراوشات ذهن جقی ۱

0 views
0%

توی پیاده رو اروم راه میرفتمو زوم کرده بودم روی کون دختری که جلوم داشت راه میرفت خیلی محشر بود دلم میخواست از عقب بچسبم بهش عجب رونایی داشت از بس نرمو شل بود با هر قدمی که برمیداشت روناشو کونش میلرزیدن هر لحظه بیشتر حشری میشدم دلم میخواست واسه ی لحظه ام شده دستمو بکشم روی کونشو لمسش کنم چند دقیقه ای گذشتو توی همین فکرا بودم که تصمیم گرفتم ی خورده سریع تر رفتم که از کنارش ردشم هم دستمو برسونم ب کونشو همم صورتشو ببینم خیلی استرس داشتم ی خورده ک نزدیکش شدم رفتم پشتش تا ی جای شلوغ نزدیک بشم بهشو بمالونمش هر لحظه ک میگذشت بیشتر جذبم میکرد فرصت داشت پیش میومد تقریبا صد متر جلو تر یه میوه فروشی بزرگ بودو یه خورده هم شلوغ فرصت خوبی بود تا به مراد دل برسم نزدیک میوه فروشی که رسیدیم دلو زدم ب دریا نزدکش شدم در حدی ک از پشت کسی متوجه نشه دستمو گذاشتم روی کونش حامد حامد باتوام بیدارشو لنگه ظهره ااااه مامان چی میگی بزار بمیرم باز که سرتو بردی زیر پتو بیدارشو مگه امروز عصر نمیخواستی حرکت کنی باشه مامان غر نزن بیدارم اخه این چه وضعیه هرشب هرشب خواب درحالی که دستم توی شرتم روی کیرم بود بلاخره یه روز از شرمندگیت درمیام رفیق ی آبی ب صورتم زدمو خودم چن لحظه ای توی آینه نگاه کردم انگار پای چشم گود افتاده فکر نمیکنم اثرات جلق زدن باشه حتما ب خاطر اینه که شبا تا دیروقت بیدارم لباسامو پوشیدمو زدم بیرون مِستر بلیط از مشهد به تهران جمعه 4 خرداد ساعت 18 00 مهتاب سیر جم 351 شماره سریال 220219 تعداد صندلی 12 واگن 4 کوپه 3 هنوز نیم ساعت وقت داشتم واسه حرکت رفتم فروشگاه راه آهن ی چیزی بگیرم واسه شام داشتم خرید می کردم که اطلاعات راه آهن ساعت حرکت مارو پیج کردو باید میرفتم سوار میشدم با عجله ی ژانبونو ماست موسیرو چیپس برداشتمو رفتم سمت صندوق ببخشید خانم بله من ی خورده عجله دارم میتونم زودتر از شما حساب کنم برم اخه دارن اطلاعات قطار مارو پیج میکنن لطفا با کمی استرس بله حتما واقعا ممنون از لطفتون سریع خریدامو حساب کردمو خودمو رسوندم جلو گیت بلیطمو صادر کردن رفتم سمت قطار وارد سکوی شماره 10شدمو وقتی قطارو دیدم پشمام ریخت همین جور به خودم غر میزدمو میرفتم سمت واگن شماره 4 کیرم تو مغزت این چه بلیطی بود ک گرفتی تا تهران کونت پاره اس این لگنو از کجا جمع کردن فکر نکنم با این بتونیم حتی از مشهد خارج شیم به واگن 4رسیدم مهماندار جلو در واگن واستاده بود بلیط بفرمایید کوپه3 صندلی12 ممنون وارد کوپه شدم کسی هنوز نیومده بود خیلی گرسنه بودم کولمو گذاشتم کنارو ساندوبچو باز کردم شروع کردم به خوردن در کوپه باز شد صندلی14 15اینجاست درحالی که دهنم پر بود با تکان دادن سرم بهش اشاره کردم که درست اومده ی زنو مرد مسن بودن جوون ی کمکی میکنی این چمدونارو بزاریم بالا چشم چشمت بی بلا چند دقیقه ای نگذشته بود که ی خانمی وارد کوپه شدو سلام کرد سه نفری جواب سلامشو دادیم من ساندویچمو تموم کردم آشغالارو از روی میز جمع کردمو ریختم سطل زباله آبی رو که از قبل مهماندار واسه پذیرایی روی میز چیده بود برداشتمو یه خورده خودم انقد گرسنم بود که نفهمیدم غذامو کی تموم کردم هنوز فکرم درگیر خوابی بود که دیدم عجب کون ردیفی بود گرد قلمبه توی ساپورت مشکی اگ واقعی بود جوری میکردمش که حداقل از خجالت کیرم در بیام چرا اینجوری شدم یعنی اثرات جق در حدی وجودمو پر کرده که حتی شبا هم خواب ندارم توی خوابم باید تو کف باشم چکار کار کنم با تراوشات ذهن جقیم تو همین فکرا بودم که سنگینی ی نگاهو حس کردم رو به رومو که نگاه کردم واسه چند ثانیه نگاهم ب نگاش گره خوردو روشو برگردوند چقدر خوشگله این توله سگ چشمای درشتو قهوه ای ابرو هشتی موهای بلند خرمایی رژ لبشو با لاکش ست کرده چقد سکسی ب نظر میاد در کوپه باز شد مامور کنترل بلیط بلیطارو خواست بعد چک کردن بلیط ها و باطل کردنشون پرسید مشکلی ندارین کسی نمیخواد جا به جا شه مرد مسن جواب داد ما راحتیم خانم شما چطور ادامه دارد نوشته

Date: November 26, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *