تراوشات یک ذهن مجلق ۱

0 views
0%

سلام این داستان تماما خیالی بوده و شخصیت های آن غیرواقعی میباشند اسم من شروینه 22 سالمه پسر تک یک خانواده 6 نفری هستم من مادرم پدرم مادر بزرگم پدربزرگم و عمه ام که بیوه هست در یک خونه زندگی میکنیم اولین ماجرای سکسی من برگرده به 5 سال پیش وقتی 17 سالم بود وقتی راهنمایی میرفتم هیچ کدوم از دوستام تو فکر درس نبودم مدام کارش این بود که فلش و فیلم به هم بدن و زید بازی بکنن تا اینکه منم قاطیشون شدم و یکی از این فلشا را گرفتم رفتم خونه گذاشتم به توش سریال اسپارتاکوس بود تند تند ردش میکردم تا به صحنه های سکسش رسیدم داشتم میدیم کیرم سیخ شده بود که یهو مامانم اومد تو اطاق یهو پنجره را پایین کشیدم دستم میلرزید و سرخ شده بودم گفت داری چیکاری میکنی گفتم هیچی گفت با خودت ور نمیری ک گفتم ن بابا رفت و در رو بست ضربان قلبما حس میکردم تا اون موقع فقط سیخ میکردم آبم نمیومد یا شاید بلد نبودم آبما بیارم تا اینکه 2 سه روزی گذشت و اون صحنه ها همش تو مخم بود شبا ساعت 1 و 2 زیر پتو به یاد اون صحنه ها سیخ میکردم تا اینکه این بار یه فیلم پورنو از یکی از بچه ها گرفتم گذاشتم شب بشه همه بخوابن فیلما بش گذاشتم ولی با صدای کم داشتم میدیم که دوباره سیخ کردم هر بار از روی شلوار فقط میمالوندم اما اینبار دررا تا نیمه یواش باز کردم دیدم همه خوابن درا و بستم و شورت و شلوارا کشیدم پایین با صدای آه و اوه منم سر کیرمو زیرشا میمالونم که دیدم یهو داره یه اتفاقایی مییوفته پاهام میلرزید صدای قلبما میشنیدم احساس گر گرفتگی کردم حس کردم یه جریانی از تو پاها و دستام و کمرم داره میاد دور کمرم میچرخه و داره میاد زیر کیرم همون جایی که دارم میمالم منم چون قبلا شنیده بودم اگه آبتون اومد جلووشا نگیرد خودما شل کردم و کلشا ریختم بیرون هیچوقت یادم نمیره قد نصف استکان آب اومد یه احساس خوبی داشتم اما تا اینکه آبما ریختم چشمام سیاهی رفت دلم درد گرفت و سرم گیج میرفت تلو تلو میخوردم دستم را به دیوار حائل کردم و با کمک دیوار و خودما رسوندم حموم گوشام صوت میکشید مغزم هنگ کرده بود انگار یه نارنجک تو 5 متریم منفجرکرده بودن با هون حال شیر آب سردا باز کردم و هونجا افتادم دقیقا نمیدونم چه قد وقت ولی فک کنم 15 دقیقه ای میشد بعدش پاشدم خودما شستم اما هنوز کله ام داغ بود و کمی گیج میرفتم اومدم بیرون با یه شرت و رکابی زیر باد پنکه خوابیدم بعد از نیم ساعت تنم لرزید پنکه را خاموش کردم اما هنوز گر زده بودم همونجوری خوابیدم تا فردا صبح اولین بار بود که آبم میومد فردا دوباره خواستم امتحان کنم اما سر کیرم به شدت میسوخت و با کوچکترین دستی احساس سوزش میکردم تا 3 روز بعد دوباره آبم رو آوردم اما این بار دیگه بی حال نشدم 6 ماه گذشت و من هر هفته 4 روزش فقط کارم این بود که هر شب خودارضایی کنم تا اینکه به سرم زد سکس واقعی را تجربه کنم اما جراتشا نداشتم به کسی پیشنهاد بدم اما اینو بگم من خیلی اعتماد بنفسم بالاست و پررو هستم اما چون بار اولم بود نمیدونستم چی بگم سر بحث و چجوری باز کنم و این چیزا تا اینکه 1 هفته فقط کارم این شد که تو خیایابونا با موتور کس چرخ زدن هفته اول الکی گذشت البته چند تا کس توپ بودن اما هر دفعه نمیتونستم ارتباط برقرار کنم یا محلش مناسب نبود یا طرف خیلی قدش از من بزرگتر تو بود یا تا میرفتم یه دوری بزنم برگردم طرف پریده بود شد هفته دوم 3 روز اول کیری گذشت روز چهارم چششم یه دخترا گرفت دختره هم معلوم بود دنبال کیره چون جوری که بهم نگاه میکرد میفهمیدم میگه بیا شماره بده 3 چهار بار از بغلش رد شدم تا بفهمه دیدم ضد تو کوچه دوباره یه دور زدم و منم رفتم تو کوچه وسطای کوچه جلووشا گرفتم سلام ببخشید دختر خانم قبل از اینکه اسمتون رو که میدونم به خوشگلی خودتونه بپرسم میخواستم بدونم مجرد هستید یا متاهل گفت چرا میپرسی گفتم چون ازت خوشم اومده و دوست دارم باهات دوست بشم گفت مجردم گفتم اسمم شروینه اسم شما چیه مینا خیلی از دینت خوشبختم مینا این شماره منه خوشحال میشم باهام تماس بگیری شماره را دادم و اومدم خونه در حین این ماکالمه صدای تاپ تاپ قلبما میشنیدم و هی خدا خدا میکردم جلو دختره زبونم نگیره نرینم به همه که خدا را شکر اینجوری هم نشد البته اینم بگم دو سه روز هم تو اینترنت دنبال این بودم که چطور خودم را به طرف معرف یکنم متن بالا را هم قبلش حفظ کردم و رفتم جلو خلاصه شب شد دیدم هیچ خبری نشد فردا صبح هم هیچی عصرش دوباره رفتم که شانسما امتحان کنم چون قبلا هم یک بار شماره داده بودم روم بیشتر باز شده بود اما هیچ کس توپی پیدا نشد 8 اومدم خونه دیدم گوشی میس کال ناشناس انداخته زنگ زدم دیدم خود دختره اس خودشا معرفی کرد گفت میخوام ببینمت گفتم فردا ساعت 10 خوبه گفت آره بیا کتابخونه مرکزی منم شبش همش به فکر این بودم که چه جوری مخشا بزنم واسه سکس البته میدونم خیلی زود بود اما کیرم کرم کس ورش داشته بود و هیچی حالیش نبود فرداش یک شیشه ادکلن رو رو خودم خالی کردمو یه رب زود تر رفتم سر قرار از دور منا دید و یه لبخندی زد و اومد جلو سلام خوبی مینا مرسی خوبم شما خوبید ممنون کارم داشتی بعد از کمی مکث گفت آره بیا بریم بیرون حرف بزنیم پاشدم باهاش رفتم که دیدم دختره فاز احساسی برداشته و اینکه من دوست پسر دارم و خیلی هم دوسش دارم ولی اون با یکی دیگه میپره و من هیچ توجهی نمیکنه یخوام تحت تاثیر قرارش بدم ولی اون همش با صدف ایکبیری اون یکی دوست دخترش میپره حتی یه بار دیدمداشت باهاش سکس میکرد آقا منم چشام داشت از کاسه در میومد مونده بودم مارا گرفته هویج فرض کرده داره سرکارم میگذاره یا واقعیه لامصب بدجوری هم نقش بازی میکرد تحت تاثیرش قرار گرفته بودم اما نمیدونستم چی بگم آخه من همین دیروز بهش شماره داده بودم که این یه دفعه اینجوری پسر خاله شده گفتم خب چرا ازش جدا نمیشی گفت آخه دوسش داره و حاضره همه چیزش واسش بده واسه اینم با من دوست شده که بتونه حسادت اونو برانگیزه و دوباره بدستش بیاره اولش یکم ترسیدم گفتم نکنه یارو کونم بگذاره اما دختره بد کسی بود و بدجور رو مخم بود کل راه خونه را داشت باهام درد دل میکرد خلاصه اونروزم گذشت کل شبا داشتم به حرفاش فکر میکردم فرداش بهش زنگ زدم گفت بیا ببینمت دیدم سریع اومد رفتیم بیرون گفتم یه چیز یبهت بگم ناراحت نمیشی اگه گفت ن بگو گفتم قول دادیا گفت باشه بگو گفتم اگه باهات سکس کنم چی میگی یه لبخند ریزی زد و گفت منم هیمنو میخوام تا اون ببینه مارو و دوست دختر کثافتشا ول کنه آقا اینو که گفت هری دلم ریخت درست من سکس میخواستم ولی نه دیگه اینجوری گفت حالا کی بکنیم گفتم چی گفت مگه نگفتی سکس کنیم کی کی سکس کنیم منو میگی همینجور مونده بودم گرما به کلم زده بود و شده بودم عین گوجه فرنگی پاشیدم که برم دیدم دستمو گرفت شروین به خدا دوستش دارم مگه نگفتی میخوام باهات دوستشم واسه دوست اومدم بیرون دیدم کیفشا انداخت گل شونشو اومد بیرون حالا من ئنبال یه راهی بودم که از دستش خلاصشم میترسیدم دستم تو حنا بگذاره ازش خدافظی کردم و گفتم 2 روز دیگه بهت میگم 3 روز گذشت ن من زنگ زدم ن اون روز چهارم بهش زنگ زدم گفت شما جا خوردم معرف یکردم خودما گفت آهان تویی بگو چیکارم داری اینگار قضیه را به کلی فراموش کرده بود گفتم کجایی گفت خونه گفتم تنهایی گفت چرا همینطوری حالا تنهایی گفت ن مامانم خونس بازگفت چرا میپرسی گفتم هیچی خدافظی کردم و گوشی را گذاشتم فرداش بهش زنگ زدم دیدم جواب نمیده رفتم دنبالش ساعتای 10 یازده بود که رفتم در خونشون دیدم آمبولانس در خونه اس باباش هم بود ترسیدم نرفتم جلو دیدم گذاشتنش تو آمبولانس آمبولانس رو تعقیب کردم بعد یه 3 ساعت دیگه دیدم باباش اومد بیرون رفتم ملاقاتی به عنوان داداشش یه خانم مهربون اونجا بود گفت میتونی بری ولی 15 دقیقه نه بیشتر مینا بی حال و جون با لبای خشک و صورت زرد افتاده بود روی تخت دست راستش را دیدم باند بیچی کردن و سرم بهش وصله دیدم خود زنی کرده گفتم مینا چی شده با همون حال نزارش رفت تو که کاری نکردی مجبور شدم خودم یه کاری کنم داشت مخم صوت میکشید در عین حال یه بعضی هم ته گلوم بود نمیدونستم چیه بگم اومدم بیرون رفتم 5 دقیقه سرم گرفتم زیر آب سرد دوباره رفتم تو بیمارستان به دم در اطاقش که رسیدم نتونستم برم تو احساس میکردم قلبم تنگشده حس عجیبی بود خودما مقصر این اتفاق میدونستم تو این مدت همش واسش کمپوت آناناس میبردم مجبورش میکردم همون دقیقه بخوره تا باباش نفهمه یکی دیگه هم ملاقاتش میاد جالب اینکه همیش باباش میومد ملاقات انگار مامانش مسافرت بود 4 روز بعد مرخصش کردن حالا دیگه کار من این شده بود که هر روز بهش زنگ بزنم و احوالشا بپرسم تا جایی که میگفت دیگه زنگ نزن مامان بابام میفهمن اما من گوشم بدهکار نبود شبا تا ساعت 2 و سه تلگرام باهاش چت میکردم تا اینکه یه روز یه دیگه رفتم خونشون گفتم میخوام دین دوستیما بهت ادا کنم گفت چی میگی تو چه دینی گفتم مگه نگفتم سکس کنیم آره ولی حالا اینجا الان مامان بابام میان فوری لبام گذاشتم روی لباش و در حالی که یه قطره اشک از چشم چپم روی گونه سرازیر شد ازش لب گرفتم همین جوری توی سه کنجی دیوار داشتیم لب میگرفتیم که دیدم زنگ زدم چنان دردی توی شقیقم گرفت که نگو و نپرس منا پرت و کرد و اونطرف رفت پشت آیفون کیه منم مینا آرش لعنتی دوست پسر قبلیش بود دیدم درا باز کرد تندی خودما جمع کردم و با همون کیر شق شدم رفتم حموم قایم شدم ارش اومد تو سلام مینا حالت خوبه تازه خبرا شنیدم چت شد دختر آخه چرا مینا چرا از من میپرسی از خودت کثافتتو اون دختره ایکبیری بپرس که به من ترجیحش دادی آرش من دوست دارم با حالت گریه چرا ازم فرار میکنی وقتی داشتم گوش میدادم یه حسی بدی داشتم یه حس غریبی و بیگانگی از مینا و یه حس تنفر از خودم میدونستم حسی که به مینا دارم بیش از یه دوستی ساده اس یعنی عاشقش شده بوده یه بعض شکسته تو گلوم بود که هیچ جوری بالا نمیومد دوباره از گیر در حموم نگاه کردم اشک مینا در اومده بود از گیر دریچه حموم داشتم میدمشون آرش تو بغلش گرفت دیدم یه چیزی تو گوشش داره میگه که دیدم مینا ضد تو گوش آرش 6 دنگ حواسم جمع بود مینا عوضی آشغال گمشو برو بیرون تو لیاقتت همون صدف جندس واااای دیدم داره آزادانه فحش میده تا حالا ندیده بودم فحش بده آرش درست صحبت کن ولی مینا گوشش بدهکار نبود که دیدم آرش یه سیلی ضد تو گوش مینا میخواستم همون برم دهن آرش سرویس کنم اما میترسیدم که دیدم مینا با گریه آرش رو از خونه انداخت بیرون اومدم بیرون و توی بغلش گرفتم داشت حرف میزد اما شدت گریه اونقدر زیاد بود که نمیتونستم چیز یبفهمم دوباره لبام رو روی لبش گذاشتم و از ش لب گرفتم تا ارون بشه اما اون همچنین گریه میکرد دیگه منم داشت گریم میگرفت که بهش گفتم دوست دارم نفهمید یا نمی خواست بفهمه مینا دوست دارم مینا باصدای بلند دوست دارم با صدای ملایم و بعض گونه گریه اش کم شد با دستاش اشکاشو پاک کرد و در حالی که دوباره به صورت بعض گونه و بریده بریده گریه میکرد گفت شر وی ین و اومد توی بغلم احساس که داشتم وصف ناشدنی بود دیگه به سکس فکر نمیکردم فقط خودش بود که واسم مهم بود بعد از اینکه نیم ساعت توی بغل هم بودیم ازش خداحافظی کردم و فرداش هم باهاش اولین سکسم را داشتم دیگه یک روزدر میون با هم سکس میکردیم تا اینمکه بهم گفت بیا خونمون کسی نیست ساعتای 3 ظهر بود رفتم خونشون در را باز کردن رفتم ازش لب گرفتم و اومدم تو صدای در را شنیدم که از پشت قفل شد اما شهوت به سرم زده بود توجه نکردم تو همون حالت به طرف دیوار چرخیدم که آرش را دیدم همون جا خشکم زد که دیدم مینا داره میخونده منم هاج و واج مونده بودم آرش 2 سال از من بزرگتر بود و هیکلی تر از من بهم گفت خب بچه جون تو 5 بار خواهر منا گاییدی نمیخوای حالا واسم تلافی کنی به مینا نگاه کردم و اونم همینجور داشت میخندید آرش برو رو تخت دراز بکش بچه کونی میخوام جوری کونت بگذارم که بابات مامانتا میکنه منو میگی ترسیدم خواستم در در برم که از پشت دستمو ققل کردن به مینا گفت شلوارشا بکش پایین و همونجور که دستمو گرفته بود به حالت سکسی بدون حتی یدونه تف کیر خرکیش را گذاشت تو کونم اما یجوره توش نمیرفت که به مینا گفت بره روغن بیاره چربش کنه مینا هم با همون حالت خنده روغن را آورد و سر کیرشا و چرب کرد اونم یهو تا ته همش رو فرو کرد تو کونم دردی که داشتم غیر قابل وصفش بود دیدم داره شل میشه وفورا دستما آزاد کردمو و حل داشتم به عقب اما در قفل بود گرفتمو پرتم کرد روی کاناپه و دوباره کونم گذاشت آبش را ریخت توی کونم به زور وادارم کرد که واسش ساک بزنم مینا هم با یه کیر مصنوعی 2 برابر برادرش به کونم حمله برد و تلافی سکس های قبلی را دراورد منم همون جا ابم اومد بعد که از مینا پرسیدم فهمیدم که آرش برادرش بوده و مامانش هم همون خانم مهربونی بود که اجازه داد برم ملاقات دخترش اون جریان رگ زنی هم کار پدرش بوده چون فهمیده بوده که دخترش جنده تشریف داره بعد از اون ماجرا و شکست عشقی که خورده بودم 2 ماه تحت روانکاوی بودم تا اینکه در 18 سالگی تحت تاثیر کس خاله قرار گرفتم نوشتن داستان بعدی به نظرات شما بستگی داره این داستان سراسر خیالی هست و همش زاییده ذهن مجلوق نویسنده است نوشته

Date: March 25, 2020

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *