این متن داستان نیست بلکه یک خاطره واقعیست 22 سالم بود که با دخترخاله ناتنیم ازدواج کردم و بعد از 3 سال از هم جدا شدیم من تشنه محبت بودم و خانمم بسیار سرد به همین خاطر نیازجنسیم هم مرتفع نمیشد و مجبور بودم خود ارضایی کنم نهایتا بعد از سه سال زندگی مشترک تصمیم به جدایی گرفتم که یهو خانمم انگار از خواب بیدار شده باشه افتاد به گریه زاری و التماس که قول میدم همونی باشم که تو میخوای منم خیلی سعی کردم بپذیرم ولی واقعا ازش دل بریده بودم و هیچ احساسی نسبت بهش نداشتم درگیر و دودل بودم بین جدایی و سه سال خاطره مشترکی که داشتیم گاهی دلم تنگ میشد برای روزهای خوبی که داشتیم ولی وقتی سرد بودنش و پس زدن هاش رو یادم میومدم بیشتر به جدایی گرایش پیدا میکردم خلاصه وساطت فامیل و پدرو مادرها و مشاوره دادگاه نتیجه نداد و ازهم جدا شدیم سه سال با همه توان برای رسیدن به محبتش تلاش کردم ولی محبتی ندیدم و نهایتا با همه توان دل کندم یک سالی رو دو شیفت کار میکردم تا فکر و خیال اذیتم نکنه اما زمان کار خودشو کرده بود و مهرش برای همیشه و تمام و کمال از دلم بیرون رفته بود هر از گاهی پیامهاش میرسید بهم که سرشار از محبت و پشیمونی بود اصرار داشت یک بار دیگه شروع کنیم ولی هرچی با خودم کلنجار رفتم نتونستم بپذیرم مجبور شدم خطم رو عوض کنم ایمیلم رو عوض کنم و برای سکونت هم رفتم به مرکز شهر تا یه مدتی هیچ اثری ازم نداشته باشه و بیخیال بشه و فراموش کنه که خوشبختانه همینطور هم شد بعد از مدتی متوجه شدم که با کسی ارتباط پیدا کرده و همین باعث شد دوباره حسادتم گل کنه و کمی به سمتش کشیده بشم ولی این حس و حال دو هفته بیشتر دوام نداشت و هر از گاهی تصور میکردم با نفر جدید کجا و چطور سکس میکنه فکر و خیال به اینها و تماشای فیلمهای پورنو که دی پی یا فورسام هم بودن این تصورات رو واقعی تر کردن واسم کم کم تجسم سکس خانمم با فرد جدید واسم لذت بخش شده بود چند صباحی به همین منوال گذشت و نهایتا دیدم به شدت به این قضیه علاقه دارم دیدگاه خاصی پیدا کرده بودم از نظرم اگه یک زن بسیار مهربون و خوش برخورد و گرم و صمیمی باشه و یک دوست صمیمی برای شوهرش باشه میتونه با هرکسی که خواست و دوست داشتم هم سکس کنه تا جایی که احساسی بین همسر و فرد یا افراد جدید بوجود نیاد سکس رو کاملا از احساس جدا میدونستم تلاش کردم برای ازدواج مجدد همسری انتخاب کنم که این طرز فکرم رو قبول کنه ولی متاسفانه با هرکی مطرح میکردم با تعجب پس میزد بعد از کلی تحقیق و پرس و جو متوجه شدم خانمها برعکس آقایون سکس رو از احساس جدا نمیدونن و اتفاقا تا احساس بوجود نیاد واسشون نمیتونن با کسی رابطه جنسی داشته باشن البته استثنائاتی هم در هر دو جنس هم هست ولی غالب کلی همین زمان گذشت و علاقه من به این قضیه بیشتر و بیشتر شد تا اینکه تصمیمم برای ازدواج با همچین خانمی با این مشخصات جدی تر شد و افتادم دنبالش چند سایت همسریابی این مساله رو عنوان کردم ولی هیچ دختر یا زنی پا پیش نگذاشت به جز چند پیام که منو به بی غیرتی متهم کرده بودن منم رو همچین زنی غیرت دارم اگر بفهمم کسی میخواد به نفع خودش سو استفاده کنه ازش ولی اگه بدونم همسرم لذت میبره منم لذت میبرم و میتونم عاشقانه دوستش داشته باشم درک این طرز فکر برای خیلی ازدوستان صمیمیم یا خانمهایی که باهاشون وارد بحث میشدم غیرممکن بود گذشت و گذشت تا اینکه دو سال قبل در فیسبوک در یک گروه خاص اشنا شدم و هر ازگاهی پیام های رسمی تبادل میکردیم و از طرز فکرم خبر نداشت میدونستم که متاهله و 2 بچه هم داره چهره بسیار جذابی هم داشت و با وجود دو بچه اندام زیبایی هم داشت به خاطر مشکلی که واسم بوجود اومده بود یه هفته ای گروه نرفتم و عدم حضورم برای اون خانم سوال شده بود سوال که کرد گفتم مشکلی دارم که نمیتونم بگم میدونست از خانمم جدا شدم گفت هر چیزی خواستی به من بگو مثل یک دوست خوب ازت حمایت میکنم منم که اینو دیدم طرز فکرم رو غیرمستقیم گفتم و برای اولین بار دیدم که یک زن این طرز فکر رو پس نزد روز بعد ازش عذرخواهی کردم بابت گفتن این چیزها و گفت نه اصلا اشکالی نداره هرکسی طرز فکری داره و باعث شد من روم بیشتر باز بشه برای مطرح کردن بیشتر این موضوع اتفاقا دیدم استقبال هم کرد و خلاصه بعد از گذشت دو ماه متوجه شدم از نظر جنسی بسیار تحت فشاره و از شوهرش رضایتی نداره و با طرز فکر منم اصلا مشکلی نداشت بلکه بسیار مشتاق بود گفت خیلی دوستم دارم یک بار هم که شده بین چند تا مرد دست به دست بشم و هرکسی با یه جایی از بدنم مشغول باشه رومون باز شده بود و کلی حرفهای سکسی میزدیم و فیلم و عکس مبادله میکردیم تا اینکه این خانم عاشقشم شده بود کاملا درکش میکردم و اتفاقا اونهم درکم میکرد خیلی از نظر عاطفی بهم نزدیک شده بودیم و تصمیم گرفتیم باهم در شهر دیگه ای قرار بزاریم قرار گذاشتیم و به شدت عاشق هم شدیم خیلی خیلی بیشتر از قبل بهش گفتم از شوهرت طلاق بگیر با من ازدواج کن چون خدا رو مارو برای هم آفریده مردد بود و گفت بچه هام رو چیکار کنم گفتم اونها رو هم بیار خلاصه سکس با اون خانم شروع شد و بسیار بسیار لذت بخش بود کم کم تصمیم گرفتیم فرد دیگه ای رو هم وارد این سکس کنیم و اینکارو هم کردیم و نهایتا به جایی رسید که غیر از من و اون خانم 2 تا آقای دیگه هم به من کمک میکردن بسیار لذت می برد و نه یک دل بلکه صد دل عاشق هم شده بودیم و تصمیممون برای ازدواج باهم قطعی شده بود تا اینکه شوهرش بو می بره همینکه شوهرش بو برد مدتی باهم به خواست خود خانم قطع رابطه کردیم بعد از مدتی پیام داد که منصرف شده منم به نظرش احترام گذاشتم و علیرغم ناراحتی بسیار پذیرفتم چهار ماه گذشت و دوباره تماس گرفت که پشیمون شده و میخواد باهام ازدواج کنه که دیگه قبول نکردم اون چند بار سکس گروهی به شدت روم تاثیر گذاشت و هیچ طوری نمیتونم از سرم بیرون کنم الان مدتهاست دنبال همچین همسری میگردم که از نظر سکس هیچ محدودیتی یا قید و بندی نداشته باشه ولی اهل زندگی و عشق و عاشقی و شیطنت های دوران جوانی رو هم باشه میدونم دنبال سوزن تو انبار کاه میگردم خصوصا با ترس خانمها برای از دست دادن عشقشون یا محیط ایران و افکار و فرهنگ غالب مردم ولی یک روز بالاخره پیدا میکنم نوشته پدرام
0 views
Date: May 1, 2020