یه صبح سرد دیگه بازم تکراری بود از روز های قبل بازم خواب آلود بودم و بازم دیشب نشسته بودم پای اینترنت تا دیر وقت با هر بد بختی بود پاشدم از خواب و رفتم تو آشپزخونه مثه همیشه مامان قبل از من بیدار شده بود و صبحانه رو آماده کرده بود بعد از خوردن صبحانه راهی مدرسه شدم پیش دانشگاهی رو میخوندم بازم عین همیشه گذشت موقع برگشتن بازم دخترای دبیرستانی رو میدیدم که عین قوزمیت بودن بعضی ها هم خوشکل بودن همیشه سر کلاس سیخ میکردم کار هر روزم بود از موقعی که از خواب بیدار میشدم سیخ بودم تا نزدیک ظهر اونروز هم مثل همه ی روز ها تو اوج دوران جق زدن بودم همیشه به یه سکس واقعی فکر میکردم به همه کس هم نظر داشتم اما دریغ از فرصت و دریغ از این که من کاری کنم حتی دوس دختر هم نداشتم رسیدم خونه و همش تو این فکرا بودم نهار خوردم و عین همه روز ها گذروندم تا حدود ساعت سه که گوشی خونه زنگ خورد مامان جواب داد الو سلام چی کِی یه جیغ زد و از حال رفت بلندش کردم گذاشتم رو مبل و گوشی رو برداشتم الو چی شده آقای محسن کریمی تو بیمارستان ما هستن لطف کنین زود تر بیاید اینجا چی چی شده چه بلایی سرش اومده تصادف کردن حالشون زیاد خوب نیست یه نفر هم همراهشون هست ایشون سالمن و مشکلی ندارن لطف کنین سریع تر بیاین آدرس بیمارستانو گرفتم و با ماشین مامان رفتیم بیمارستان بابا با همکارش تو راه برگشت تصادف کرده بودن حال بابا زیاد خوب نبود دکترا گفتن باید چند روزی بستری باشه تا شب اونجا بودیم بابا به هوش اومد یه کم باهاش حرف زدیم همش میگفت حال احمد چطوره احمد دوست و همکارش بود که تو یه ماشین بودن خلاصه گذشت تا این که شب شد من که تا دوشنبه هفته دیگه کلاس نداشتم قرار بر این شد من بمونم و مامان بره خونه یه پرستار خیلی خوش هیکل و زیبا میومد و به بابا سر میزد منم همش تو کفش بودم و میپاییدمش واقعا هم عجب تیکه ای بود تو خیال هام باهاش سکس میکردم حتی میخواستم همونجا جق هم بزنم که هی نمیشد حدود ساعت یازده شب رفتم دسشویی های بیمارستانو پیدا کردم رفتم تو کارم که تموم شد داشتم دستامو میشستم که از سرویس کناری یه سر صدایی اومد صدای خش و خش بود فک کردم شاید کسی توش باشه بیخیال شدم ولی انگار کسی داشت حرف میزد از دم در ورودی بیرونو نگا کردم دیدم کسی نیست بازم از اون تو صدا میومد حس کردم کسی داره اون جا یه کاری میکنه کم کم متوجه شدم یه دختر پسر ان که دارن حال میکنن گوشیمو دراوردم که فیلم بگیرم ولی نمیشد هم میترسیدم هم چیزی معلوم نبود منتظر موندم بیرون بیان فیلمشونو بگیرم چن دیقه گذشت خودمم سیخ کرده بودم یهو یه نفر اومد تو من الکی مشغول شستن دستام شدم تا طرف کارش تموم شد و رفت بیرون چن لحظه دیگه منتظر موندم که اومدن بیرون اول پسره اومد بیرون منو دید خشکش زد خواست حرف بزنه ولی نزد رفت سمت در ورودی که دیدم نفر بعدی اومد بیرون دِ بیا همون پرستاره بود مقنعه نا منظم و آرایش به هم ریخته و لباسای نا مرتب اونم منو دید جا خورد خواست فرار کنه سد راهش شدم دست و پامو گم کرده بودم نمیدونستم چیکار کنم تا حالا همچین موقعیتی رو نداشتم واقعا شرایط عجیبی بود یهو خودمم نفهمیدم چی شد که محکم گرفتمش فیلمش هم گرفته بودم با صدای لرزون و آروم بهش بهش گفتم ببین فیلمتو گرفتم یا منم حال میکنم یا فیلمت بین همکارات پخشه همش وول میخورد از دستم فرار کنه منم از فرصت استفاده کردم و کیرمو بهش مالوندم چه حالی هم داد صدای پای کسی میومد ترسیدم آبروم بره ولش کردم و پریدم تو یکی از سرویس ها اونم همین کارو کرد بعدش که اومدم بیرون دیدم نیست رفتم تو اتاق بابا روی یه تخت خالی دراز کشیدم و همش به این فکر میکردم که اون دوتا چرا توی دسشویی اینکارو میکردن ولی هنوز اونقدر از یه زنو لمس نکرده بودم چقد کون نرمی داشت همش حسرت میخوردم چرا به ممه هاش دست نزدم تا صبح کیرم شق بود و خوابم میگرفت و هی بیدار میشدم صبح حدود ساعت ده از خواب بیدار شدم و این بار یه پرستار دیگه اومد به بابا سر زد تعجب نداشت چون احتمالا شیفت عوض شده بود بی صبرانه منتظر بودم شیفت اون پرستاره بشه حتی بعد از ظهر اون روز نتونستم خودمو کنترل کنم و یه جق زدم بابا هم کم کم حالش بهتر میشد ودیگه مشکلی نداشت جای نگرانی نبود چون فقط دستش شکسته بود یکم سرش زخمی شده بود پرستار گفتش که فردا دکتر میاد میبینه اگه مشکلی نباشه ایشالله مرخص میشه منم منتظر بودم شب بشه و پرستار مورد علاقه من بیادش واقعا هنوز برام سوال بود که چرا تو دستشویی مامان اومده بود به بابا سر بزنه یه ساعتی موند و رفت خونه ولی همش زنگ میزد و احوال میپرسید منم که همش کیرم شق بود و منتظر پرستاری که هنوز اسمش هم نمیدونستم خلاصه شب شد و منم چن باری فیلمی که گرفته بودمو نگا کردم تا این که شیفت پرستارار عوض شد وقتی دیدمش کیرم شق کرد چقد سکسی بود لامصب همش دنبال موقعیتی بودم تنها گیرش بیارم و راضیش کنم و بکنمش حتی فکرش هم عصبیم میکرد خودمو گم میکردم نمیدونستم چکار کنم رفتم بیرون و یه هوایی خوردم موقع برگشتن دیدم از اتاق بابا بیرون اومد و داشت میرفت سمت پذیرش پشتمو نگاه کردم دیدم کسی تو راهرو نیست رو به رو هم که کسی نبود تا منو دید سرشو پایین انداخت و خواست راهشو بره که من رفتم سر راهش وایسادم بازم پاهام میلرزید خواست از کنار بره که جلوشو گرفتم بازو هاشو گرفتم و بهش گفتم بیین خانومی یا به منم میدی یا فیلمت رو پخش میکنم بین همکارات دیگه چیزی از این بهتر به ذهنم نرسیده بود گفت ولم کن همش تکون میخورد و میخواست از دستم در بره یه کارت رو سینه اش بود اسمش هم روش بود اسمشو خوندم مینا رضایی بهش گفتم خب پس پرستاری که میخواد بی ابرو بشه اسمش مینا ست و ولش کردم و رفت بعد چند دیقه رفتم پذیرش و با خانومی که اونجا بود یکم حرف زدم الکی پرسیدم دکتر کی میاد و پدرم کی مرخص میشه و اینا مینا همون پرستاره که دیگه متوجه من شده بود یکم ترس چهره شو گرفته بود خواستم بیشتر بترسونمش به اون یکی خانومه گفتم حوصله ام سر رفته یه کلیپ جدید به دستم رسیده میخواید ببینید شرمنده من یکم کار دارم وقت این چیزارو ندارم مینا که دیگه رنگ به رخش نمونده بود به من یه اشاره داد و همش چشمک میزد اهمیتی ندادم که بیشتر بترسه دوباره به خانومه گفتم حالا این یکی رو ببین ضرر نداره یکی از کلیپای طنز گوشیمو بهش نشون دادم خانوم مسنی بود و خیلی مهربون یکم خندید و گفت ممنون من باید به کارام برسم منم دیگه خواستم برم چشمم به مینا افتاد یه اخم و یه اشاره دادم و رفتم تو اتاق بابا نشستم کیر شق شده ما هم که ول کن نبود منتظر عکسالعملش همش با خودم فکر میکردم که عایا میشه یه کسی بکنم یا نه اونقدر دیگه آدم بی شرفی نبودم که اگه راضی نشه بهم کوس بده فیلمشو پخش کنم فقط خواستم بترسونمش بعد چن دیقه اومد تو اتاق بابا و بابا و یه مریض دیگه که تو اون اتاق تازه بستری شده بود را چک کرد و موقع رفتن به من یه اشاره داد منم سریع گرفتم و دنبالش رفتم توی راهرو وایساده بودیم که گفت چته تو بچه جون بهت که گفتم چمه خیلی پر رویی تو ببین یه حالی به من میدی و قضیه تموم میشه میره و تو هم آبروت حفظ میشه اینجا نمیشه که چطوری واسه اون پسره شد تو اون فیلمو از گوشیت حذف کن یه فکری برات میکنم بعد از این که حال دادی فیلمو پاک میکنم یادت باشه دفعه بعد دیگه فیلم خنده دار تو گوشیم نیست و فیلم تو بین همکارات پخش میشه خیل خب خیل خب تا بعدا رفت سر کارش منم رفتم پیش بابا بابا که همش خواب بود فک کنم به خاطر دارو هاش بود منم که تو فکر کوسی که قرار بود گیرم بیاد یه ساعتی گذشت و دیدم ک خبری ازش نیست دوباره رفتم پذیرش ایندفه تنها بود دوباره بهش گفتم کی بهم کوس میدی دیگه خیلی راحت شده بودم باهاش حتی دیگه از حرف زدن باهاش نمیترسیم یهو گفت چه خبرته آروم تر با یه صدای آروم گفتم باشه کی به حرفت عمل میکنی بذار یکم خلوت تر شه برو تو دسشوی ها منم میام دیدم اون خانومه داره برمیگرده آروم بهش گفتم باشه منتظرم و بحثو عوض کردیم که شک نکنه دوباره برگشتم به اتاق باورم نمیشد که اینقدر راحت پا بده زیادم راحت نبود پای آبروش در میون بود دیگه ولی باور نمیکردم بیاد حول و هوش ساعت 12 رفتم سراغش بازم تنها بود بهش گفتم دارم میرم بیا با سر تاید کرد و من رفتم چن دیقه دم دسشووی ها منتظر موندم که دیدم داره میاد از اون جایی که بیمارستان کوچیکی بود دسشویی هاشم خلوت بود مینا راحت میتونست بیاد تو دسشویی مردونه خلاصه اومد تو من رفتم تمیز ترین دسشویی رو انتخاب کردم و رفتیم تو قلبم تند تند میزد و پاهام شروع به لرزیدن کرد تو بغلم گرفتمش چقد بدنش گرم بود از این همه نزدیکی لذت میبرم همش بوسش میکردم و لباشو لیس میزدم جا تنگ بود و همه کارمون باید بی صدا انجام میگرفت دستاشو تکیه داد به دیوار و من شلوارشو کشیدم پایین هیچکدوم حرف نمیزدیم یعنی جرعت نمیکردیم حرف بزنیم از ترس این که کسی صدامونو نشنوه لباسشو دادم بالا و کون خوشگلشو دیدم یه شرت سبز رنگ پاش بود اون لحظه داشتم منفجر میشدم واقعا لمس کردن کونش بهم لذت میداد تا حالا کون و کوس لخت یه زن رو از نزدیک ندیده بودم شلوار خودمم کشیدم پایین و سر کیرمو خیس کردم کیرمو گذاشتم دم کسش چقد داغ بود چه لذتی داشت قابل وصف نیست سر کیرمو آروم آروم کردم تو کسش و با دستام ممه هاشو گرفتم چقدر نرم و خواستنی بود واقعا داشتم لذت میبردم نمیتونم وصف کنم اون حالو داشتم تلنبه میزدم با چند تلنبه آبم اومد یه قطره اش ریخت تو کسش خودشو جمع کرد بقیه آبم ریخت اطراف کونش گفت چیکار میکنی حواست کجاست چیزی نیست آروم باش خواست بره بیرون گرفتمش کیرم شل شده بود ولی بازم میخواستم بکنم یکم دیگه مالوندمش و ازش زوری لب گرفتم اخه عاشق که نبودیم با ممه هاش بازی میکردم که باعث شد دوباره تحریک بشم و کیرم داشت دوباره سیخ میشد دوباره کیرمو گذاشتم دم کسش این بار یکم بالای کیرم درد خفیف گرفت ولی اهمیتی ندادم بازم تلنبه زدم چقد کسش داغ بود الکی خودمو با جلق گول زده بودم یه درصد هم شبیه کوس واقعی نیست به همون روش دوباره کردمش و آبم اومد دیگه نفهمیدم اون ارضا شده یا نه برام هم مهم نبود چون چیزی که بین ما بود یه سکس اجباری بود خودمو جمع جور کردم و آروم با صدای کم بهش گفتم من میرم بیرون اوضاع خوب بود بهت میگم تو هم بیا بیرون مشغول تمیز کردن و مرتب کردن خودش شد و منم زدم بیرون شکر خدا کسی بیرون نبود آروم صداش زدم گفتم بیاد بیرون و اونم اومد و رفت دنبال کارش منم رفتم پیش بابا تا یادم می افتاد دوباره سیخ میکردم چقد برام لذت بخش بود اون لحظه با هیچی عوضش نمیکردم واقعا لذت بخش ترین لحظات زندگیم بود فردای اون روز منتظر بودیم تا دکتر بیاد و بابا رو معاینه کنه دکتر درو باز کرد و اومد تو د بیا همونی بود که با مینا تو دسشویی دیده بودمش حالا فهمیدم چرا تو دسشویی بیمارستان سکس کرده بودن یه نگاه ناجور بهش انداختم که روشو برگردوند بعد از معاینه بابا رو مرخص کرد چون قول داده بودم فیلمو از گوشیم حذف کردم بعدش هم خواستم شماره مینا رو بگیرم که نداد هر کاری هم کردم نداد گفت اگه فیلمم هم پخش کنی دیگه از این خبرا نیست منم خورد تو برجکم ولی از طرفی خوشحال بودم که حد اقل یه کوس گیرم اومده بود بعد از اون روز ها دوباره زندگیم برگشته به روال تکراریه خودش و هر روز مثه دیروزه هیچ سکسی هم بعد از اون نداشتم من آرش هستم و داستان مربوط میشه به پارسال زمستون که ۱۹سالم بود پایان داستان باور کردن داستان رو میذارم به عهده خودتون و این که میگم داستان خاطره نیست ضمنا فحش آزاد داستان رو بر اساس نقد هایی که از داستان قبل کرده بودید نوشتم اومیدوارم لذت برده باشید هیچ لذتی بالا تر از سکس نیست نوشته
0 views
Date: September 6, 2019