تصمیم سخت

0 views
0%

از خواب بیدار شدم و دیدم روی تخت تنها ام آرمین رفته بود سر کار نگاهی به ساعت دیواری انداختم و دیدم بدجوری دیرم شده چرا آرمین موقع رفتن بیدارم نکرد ساعت 10 02 دقیقه رو نشون میداد و من باید ساعت 09 45 سر کلاس می بودم به سرعت لباس ها مو کندم و فقط لباس زیر تنم بود یک لحظه وایسادم و توی آینه قدی کنار تختم به خودم نگاه کردم عذاب وجدان داشتم احساس گناه میکردم وقت صبحونه خوردن نبود به سرعت یکم آرایش کردم و سریع رفتم آماده شم برم سمت دانشگاه وقتی رفتم سمت کمدم حس پشیمونی رو یادم رفت آخه تا کی این چهارمین سالیه که دارم همین لباس های بیرونی رو میپوشم دیگه خسته شدم از این وضعیت مگه من چند سالمه چرا باید توی این سن و سال مثل پیر زن ها باشم یه شلوار چسبان مشکی یه مانتو نسبتا تنگ مشکی یه کفش ساده مشکی اصلا چرا توی این سن یادم افتاد برم دانشگاه تقریبا از همه بزرگترم دیگه خسته شدم از بی پولیِ شوهرم ولی راهش این بود بیام دانشگاه فقط بدهی شهریه عقب افتاده دانشگاه هم به خرجمون اضافه شد آرمین خیر سرش مهندس عمرانِ یه قرون ازش در نمیاد بس که بی عرضه س یه ساختمون رفت بسازه خریدار سرش کلاه گذاشت الان چند سالِ درگیر همونه و هیچی که هیچی چند وقتیه سگ اخلاق هم شده انگار من سرش کلاه گذاشتم شایدم چون توی این وضعیت اومدم دانشگاه و خرج اضافی براش تراشیدم اینجوری میکنه که مثلا نشون بده با کارم مخالفه لباس هامو پوشیدم و حرکت کردم خوشبختانه دانشگاه زیاد دور نیست ساعت 10 20 دقیقه رسیدم سر کلاس ببخشید استاد اجازه هست استاد نگاهی به ساعتش کرد بالا تا پایینمو یه برندازی کرد و گفت بله بفرمایید داشتم میرفتم بشینم نگاهم به عماد افتاد که خنده ملیحی روی لباش بود نگاهمو ازش دزدیدم با دیدنش تموم لحظات دیشب از جلوی چشمام رد شد هنوز بدنم از دیشب کوفته بود و درد میکرد خیلی وقت بود یه رابطه درست و حسابی نداشتم از طرفی دلم نمیخواست به شوهرم خیانت کنم از طرف دیگه نیازهای جنسی مالی و از اونا مهمتر نیاز شدید عاطفی بدجوری بهم فشار آورده بود آرمینِ بی شعور سالی یه بار از دهنش یه دوست دارم هم در نمیاد که هیچی طوری باهام رفتار میکنه انگار توی زندگیش اضافه ام و حس میکنم ازم خسته شده توی حال خودم بودم و به دیشب فکر میکردم اصلا حواسم نبود استاد چی میگه که یه پی ام برام از عماد اومد چیزی شده عزیزم جوابشو ندادم اون روز چند تا دیگه پی ام داد بازم جواب ندادم و بعد کلاس هام رفتم خونه آرمین خوابیده بود میدونست من ظهر دانشگاهم ناهار رو خونه مادرش خورده بود لباس ها مو عوض کردم و رفتم پیشش دراز کشیدم گونه هاشو بوسیدم توی آغوشم گرفتم و کنارش خوابیدم غروب بیدار شد و من و بیدار کرد که دستم رو از دورش جدا کنم بتونه بلند بشه دلم هوای روزای اول عقدمون رو کرده بود بوسیدمش و خواستم براش ناز کنم سعی کردم کاری کنم تحریکش کنم که بتونم بعد از مدتها باهاش رابطه داشته باشم ولی هیچ عکس العملی ازش نمیدیدم صبح چند بار صدات کردم بلند نشدی مجبور شدم صبحونه نخورده برم سر کار بلند شد رو رفت توی اتاق کارش بغض گلو مو گرفته بود دلم میخواست فقط جیغ بزنم این همه سردی داشت منو میکشت ولی مثل همیشه رفتم توی اتاق خوابمون و بی صدا زار زدم شایدم صدامو میشنید ولی براش مهم نبود واقعا نمیدونم میشنید یا نه فقط میدونم ادامه این رابطه به این شکل برام ممکن نبود داشتم به حال روزای اول زندگی و اون دختر سرحال و شادابی که بودم گریه میکردم که گوشیم صدا کرد عماد بود چرا جوابمو نمیدی کار اشتباهی کردم اون لحظه خیلی احساساتی بودم و توی همون حالت تصمیمم رو گرفتم جواب دادم نه ببخشید ذهنم مشغول بود نمیتونستم جواب بدم میتونی بیای دنبالم حالم خوب نیست 10 دقیقه دیگه اونجام بلند شدم رفتم آب به سر و صورتم زدم و رفتم سمت اتاق آرمین عزیزم من میرم پیش دوستم ادامه پروژه درسی دیشبمونو ادامه بدیم با من کاری نداری نه برو خوشبختانه توی این 10 سال زندگی آرمین ازم هیچ اشتباهی ندیده بود و کاملا بهم اطمینان داشت قرارم با عماد توی چند تا کوچه پایینتر بود با اینکه اینجا تقریبا کسی منو نمیشناخت ولی خیلی میترسیدم کسی ما رو ببینه وقتی رسید تندی سوار شدم و گفتم زود از اینجا دور شیم کجا بریم عزیزم من نمیتونم توی شهر باهات دور چطوره بریم خونه ما نمیدونم مسیرمون کج شد سمت خونه اش یه ویلای شیک بالای شهر عماد از همون ترم اول بهم نگاه میکرد و همه ش دورو برم میچرخید یه بچه پولدار که توی همه درس های گروهی سعی میکرد هم گروهم بشه و همه کارها رو خودش انجام میداد تا برام خودشیرینی کنه انقدر دورو برم گشت تا باورم شد بهم علاقه داره نمیدونستم چرا بین این همه دختر کم سن و سال و خوشتیپ چرا به من گیر داده شاید ترکیبی از بدنِ سفید پٌر و گوشتی باعث شده بود بیاد سمت من شاید از ترکیب ساده چهره ام با آرایش خفیف شاید چون میدونه شوهر دارم یا شایدم دلیلی داره که من نمیدونم بیرون از داشنگاه رو نمیدونم ولی توی دانشگاه با هیچ دختری نمیپرید خلاصه رسیدیم خونه ازم با نوشیدنی پذیرایی کرد و شروع کرد به خوشمزگی و خندوندن من وایییی چقدر خندیدم انگار نه انگار یک ساعت پیش داشتم اونطوری گریه میکردم همه غم و غصه هام یادم رفته بود داشتم میخندیدم میدونستی عاشق همین خنده هات شدم هنوز خنده روی لب هام بود راستی چرا گفتی حالت بده جوابی ندادم لبخندم محو شد که اومد نزدیک و مزه لب هاشو حس کردم لب هامو آروم بوسید و یکم فاصله گرفت و نگاهم میکرد نزدیکش شدم و لب هاشو بوسیدم لب هامون روی هم قفل شد چند دقیقه ای لب هاشو با حس میبوسیدم از دیشب هم ولع ام بیشتر شده بود و هم دیگه خجالت نمیکشیدم اونقدر لب هاشو مداوم بوسیدم و خوردم که خودشو عقب کشید برای نفس گرفتن اما من هنوز سیر نشده بودم دوباره بهش چسبیدم کم کم لب هاشو جدا کرد و شروع کرد به بوسیدم صورتم همه جای صورتمو میبوسید گونه های برجسته ام چشم ها پیشونی که خیلی بهم حس آرامش میداد و خیلی دوست داشتم موهای بلند و مشکی مو نوازش میکرد و بهم میگفت خیلی دوستم داره خودم و توی آغوشش رها کرده بودم حس میکردم تکیه گاهی که خیلی وقته از دست دادم رو دوباره بدست آوردم یواش یواش دستش روی سینه های درشتم شروع به حرکت کرد و من تنها کاری که میکردم وقتی لب هاش میومد سمت لب هام باهاش همکاری میکردم بقیه کار دست اون بود و من در اختیارش بود کم کم دستش اومد پایین تا رسید به کسم وقتی از روی شلوار اولین بار دستشو کشید روی کسم یه جوری شدم و ناخودآگاه پاهامو یکم بستم دوباره شروع کردیم به لب گرفتن یه دستش روی سینه هام حرکت میکرد و دست دیگه اش کسم و نوازش میکرد شروع کرد به درآوردن لباس های هر دو مون و من باهاش همکاری کردم لباس هام و راحت در بیاره حالا هر دو فقط شرت داشتیم و دراز کشیده توی بغل هم یه دستش توی شرتم مرتب کسم رو نوازش میکرد وسط خط کسم رو بالا و پایین میرفت و گاهی آروم یکی از انگشت هاشو داخل میکرد و من هر چند لحظه یکبار آه ه ه آرومی بی اختیار از روی لذت میکشیدم کم کم اومد پایین روی سینه هام و مشغول خوردن شد گاهی یکی از سینه هامو میکرد توی دهنش و محکم میمکید حس خیلی خوبی بود بعد نوبت سینه دیگه ام میشد گاهی هم گاز های کوچیکی از سینه هام میگرفت که باعث دردم میشد ولی چیزی نمیگفتم رفت پایینتر ولی روی نافم زیاد نموند و رفت سمت کسم شرتم و کشید پایین و اومد سراغم دیشب این کارو نکرده بود و فکر نمیکردم بخواد کسم رو بخوره ولی اومد سمتش وقتی اولین لیس رو از پایین تا بالای کسم کشید یه لحظه حس کردم دارم از حال میرم شروع کرد به لیسیدن من تقریبا از حال رفته بودم و بعد از چند لحظه با صدای عماد به خودم اومدم خوبی عزیزم آره خوبم مطمعنی من یه لحظه ترسیدم نه من خوبم فقط ادامه بده ارضا شده بودم بلند شد با یه حرکت شرتش رو کشید پایین لخت لخت بود جلوم بدن ورزیده سفید و زیبایی داشت کیرش هم خیلی بلند نبود ولی کلفت چرخید و اومد روم جوری کیرش جلوی دهنم بود فهمیدم منظورش چیه کسم رو میلیسید و من هم شروع کردم به خوردن کیرش یکم که گذشت کل کیرشو توی دهنم جا میکردم و تا آخر میکردم توی دهنم و در میآوردم خیلی طول نکشید که بلند شد و گفت آبش داره میاد به سرعت رفت سمت توالت من توی حال خودم نبودم و داشتم سینه ها و کس خودم و میمالیدم وقتی اومد دوباره شروع کرد به لب گرفتن و مالیدن کسم بعد از چند دقیقه دوباره سیخ شد پاهای منو از هم باز کرد و اومد روی من دراز کشید و آروم کیرشو وارد بدنم کرد همون حالت دیشب که باعث شده بود سنگینی بدنش یکم اذیتم کنه و دنده هام درد بگیره ولی انقدر حشری بودم که بهش چیزی نگم و شروع کرد به عقب و جلو هر ضربه ای که میزد خاطره ای با آرمین از جلوی چشمام میگذشت و نابود میشد هر دو ارضا شدیم و من تصمیم گرفتم شب خونه نرم و همونجا خوابیدم ولی خوابم نمیبرد و به همه چیز فکر میکردم آینده ام با آرمین چی میشه میتونم ادامه بدم دارم بهش خیانت میکنم بهتر نیست بگم نمیتونم ادامه بدم و طلاق بگیرم عماد واقعا دوسم داره یا میخواد با پول خرج کردن یه جنده متاهل کنارش داشته باشه میتونم بهش برای این رابطه بی سر و صدا اعتماد کنم توی همین فکرا بودم که نفهمیدم کی خوابم برد و صبح با صدای زنگ آرمین بیدار شدم نوشته

Date: March 17, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *